پنجشنبه ۱۸ بهمن
|
|
شعری کودکانه برای آقا پسر های گل ...
|
|
|
|
|
در آن دَم میکنی رنجش ، بگیری سیب از هوا
در این دَم مینهَی مِهنَت ، ز جانِ خود دَمی بر ما
ز عل
|
|
|
|
|
ایستاده در جایگاه محاکمه...
|
|
|
|
|
هر لحظه را بدون تو سپری کردم
هر شب نشستم شعر خواندم و گریه کردم
فکرهایم پر از خیال و آرزوهای محال
|
|
|
|
|
عزرئیل برایم رقص نوازی می کند
با جانک بی ارزشم تیله بازی می کند...
به که این جان چو شیرین عسل اس
|
|
|
|
|
رستخیزِ شعری که نوشت بر دارِ تنهایی زِ عشق / بر دارِ ترسی که بر آن ذکرِ اناالحق خوانده است
|
|
|
|
|
پشتِ این پنجره ها باز کبوتر دیدم
رفتن از شوق ولی ماندنِ کمتر دیدم
|
|
|
|
|
زمزم از زمزمه ی نام علی شیرین است
گلشن از رایحه ی فضل علی مشکین است
|
|
|
|
|
خنده بر لب آرم و قصه ی دل فغان است
به ناحق رفتی و عشق تو بر جان خزان است
اگر شاد به خنده ی،خیا
|
|
|
|
|
نه روی آن بُوَدم تا به کوی یار شوم
|
|
|
|
|
گشتم وجب به وجب این دیار را/مانند طرح چشم تو پیدا نمیشود
|
|
|
|
|
این همه طراوت و زیبایی در یک انسان...
|
|
|
|
|
نه اسیرِ زر و املاک و فراوانیِ پول
نه که در بند فلان مرتبه و قدرت و جنگ
تو اگر امر کنی با دل و جان
|
|
|
|
|
شبهای تنهایی که بر تار دلم پود می نهم برای خواب
|
|
|
|
|
[ آخرین نامه]
کاغذ، زیر انگشتانم میلرزد. .
اشکهایم، بر روی کاغذ میریزند و کلمات را تار میکنند.
|
|
|
|
|
از انقلاب جهانی مرا هراسی نیست ..
|
|
|
|
|
خودت کردی که لعنت بر خودت باد ،
|
|
|
|
|
ما
وارثانِ
اندوهیم
هزار شبِ بی ستاره
در قفا داریم وُ وادیِ حسرت در پیش
و نعشِ رویاهایمان را بر
|
|
|
|
|
پشت شیشه برف می بارد و من ..
|
|
|
|
|
بامن به دنیا آمدی شاید
که اینگونه گشتم هرنفس شیدا....
|
|
|
|
|
چقدر لطیفه خاطراتت ،
مثل گل ابریشم
|
|
|
|
|
آن واژه که بر دلم گشود آتش رفت
تا هفت ثریا سخنش بیغش رفت
|
|
|
|
|
اعجازِ نگاهِ تو مرا می کُشد ای عشق
لبخند بزن کاسه یِ صبرم شده لبریز
|
|
|
|
|
به هرجا می روی آنجا کسی یادش نمی ماند
|
|
|
|
|
مرده ها مغرورند
اشکان را از چشمان آرام آرام می چکانند. زیر بار بودن نمی روند.
تن به راه رفتن نمی
|
|
|
|
|
تکلم می کنی با چشم هایت چاره من چیست
چه خوابی دیده ای بر من
که دیگر جز سکوت و جز تماشا چاره من نیس
|
|
|
|
|
خواب دیدم بسلامت شب پر رویا را
و نهنگی که به صید آمده بی پروا را
|
|
|
|
|
نازم ایوان نجف آرامش جان و دل است ...
|
|
|
|
|
هر عهد به دلبر را بشکسته نمی بینم
بشکست چو دل ، دل را زو رسته نمی بینم
|
|
|
|
|
و خدا گفت: عزازیل بیاید داخل...
حبس شد جمله نَفَسها در دل.
|
|
|
|
|
کودکی با صورتی چون قرصِ ماه/از چه رو جانش بگیرند بی گناه
|
|
|
|
|
تکرار از غوغای نیشابور... بر میگشت
|
|
|
|
|
ماه من کامل تر از هر بار دیگر نیستی
|
|
|
|
|
ای کاش که چشمانِ تو سیلاب نباشد
یا گر بشود قطره به مژگانِ تو باشم
|
|
|
|
|
بر بام قله ای ماندن در مسیری جا ماندن
رفتنم یا که برگردم فهمیدم ضررکردم
گوهرش را زیرخاک کردن ،
|
|
|
|
|
سرنوشت نتواسنت تو را از من بگیرد..
|
|
|
|
|
فریبی در کارنیست
چشم را قافله سار گورستان می کنم
|
|
|
|
|
من پای دلت از همه آزار کشیدم تو نبودی
|
|
|
|
|
پیر من وز کوثرت جام می پیمانه کن
وز
|
|
|
|
|
یه طنز کوچولو برای تغییر ذائقه
|
|
|
|
|
دلبَرم برقِ نگاهت حاملِ پیغام بود
با همین انگیزه می بینی که شاداب آمدم
|
|
|
|
|
دلم میخواد تا قبلِ فصلِ سرما
یه سر بریم با همدیگه به دریا
|
|
|
|
|
تو دفاعی ترین کشور دنیا هستی
|
|
|
|
|
*نهادوگزاره*
*******
سرکش مباش ای کوه در ذهن دهر یاد است/
درجنگ باد با سنگ قدرت از آن باداست/
*
|
|
|
|
|
هیچ بودم،
عطشی در برهوت،
نغمهای در دلِ دریای سکوت...
|
|
|
|
|
خواستم از دل نویسم ،دل زِ جانم گریه کرد
|
|
|
|
|
مثـلِ گـــوری محــو در بازارِ شــامِ گـــورهــا
نیستـم حتـی به کـامِ خسته یِ این مــورهــا
رفته
|
|
|
|
|
باورم باش یاورم باش تا که بارورمن بسازم باورت را
با تو بودن باوری از جنس زورق می برد تا رهروان ها
|
|
|
|
|
شعر و ادبیات
افتخار زندگی و مایه حيات من است
مست کن
باده بده جام بده مست کن این ج
|
|
|
|
|
از صبح دلم به یاد تو درگیر است
هم پا به دل و هم دل من زنجیر است
این یک قدم فاصله را تو بردار
دیر
|
|
|
|
|
شبی حتما "رهایت میکنم در باد خواهشها"
|
|
|
|
|
ی همه همراه و در این دلْ نامْ و نِشانَت
آغوش به کامَتْ عشقْ جهانْ آرام به نامَت
فرصَتِ با عشق شودْ
|
|
|
|
|
دلتنگبودم و دلتنگتر شدم/
من آه بودم و از گریه، تر شدم...
|
|
|
|
|
دمی هم غم سنه همدم اولا، عالم پَره دیمز
مِئیه سات کهنه پالتاریم کی بوندان بهتره دیمز
|
|
|
|
|
تیغ زمانه آمد و ما را نشان گرفت
باران سوگ بر سرمان بی امان گرفت
|
|
|
|
|
شعری داستانی و با پایه تشخیص و دردمدی شخصیت ماه
|
|
|
|
|
میانِ بغضهایِ شبانه
دلم خوش است
به نورِ ستاره ای کوچک
در سیاهیِ شب و ابرهایِ
بهم گِرِه خورده که
|
|
|
|
|
چشمایی داشت آبی بود
دختر قشنگی بود
من عاشق اون بودم
عشقه یکطرفه بود
رفت و تنهام گذاشت
خبری ازم
|
|
|
|
|
پشت حصارِ باغ چشمش با کلاغی پیر
رد و نشان ِ پنجه را طناز تر کرده
|
|
|
|
|
از آن زمان که گرفتار یک نظر شدهایم
من و تو عاشق و مبهوت یکدگر شدهایم
|
|
|
مجموع ۱۲۹۶۲۶ پست فعال در ۱۶۲۱ صفحه |