دوشنبه ۷ فروردين
شعر افراغ اندیشه
|
|
دست و دلم به شعر نمیرود
با مغزی رکود کرده
نه پیغامی نه تماسی
اثری از تو نیست که نیست
جانِ دل
|
|
|
|
|
مگیر از من آفتاب نگاهت را
اگرگرفتی هم اشکالی ندارد
جانِ دل تو خودِ نوری
|
|
|
|
|
تو به سمت من
من به سمت تو
سرشار ازعشق
ماه بانویِ قصه
رعنا ،غزال تیز پای من
به پاس بوسه ی خجالت
|
|
|
|
|
قسم به تو
قسم به عشق
زیباترین واژه ی هستی
خودم را درگندم زار موهایت رها میکنم
گذشتم از حادثه
|
|
|
|
|
زمین خشمگین
دلم پُر غم
حسابی خانه هارا قلقلک داده
هوای خوی ماتم دارد امشب
حواست هست؟؟
هوا سرد
|
|
|
|
|
لبخندت دردم را دواست
چای ام را آغشته میکنم به عطر شعرهای تو
زاده ی فصل زمستان
ماه عاشقانه بهمن
|
|
|
|
|
باران میبارد
دلم راشتشو داده
دلم کرده هوای باغ وبستانها
هوا ابریست
دلم تنهاست
خدا بامن
|
|
|
|
|
یا حسین جانم فدایـت
کاشکـــه بودم کربلایـت
خـاک بـودم زیــر پــایــت
مثــــل یـــاران از بـرایـ
|
|
|
|
|
امشب باز دست به قلم شدم
درشب آرزوها
تا اندوهت را بتکانم
به خودم میگویم: جای سهراب سپهری خالیست
ک
|
|
|
|
|
گاهی با شعر
گاهی باعشق
چه کنم وسیله دیگری ندارم
برای دوست داشتن
امروز روز شادی من است
آخر تو نم
|
|
|
|
|
دلم برای نجابت دختر همسایه تنگ شده است
|
|
|
|
|
با سلام ! یه سپید سیاهی نوشتم برای حال خوب دل های شما
|
|
|
|
|
این روزها چقدر جای شرف خالی ست!
|
|
|
|
|
زنان پادشاهانی بودند که ...
|
|
|
|
|
آنقدر بی تفاوت گذشتیم از خاطرات زندگی
از لکه های خون و خراش های روحی
ک مرگ تصاحب کرد خانه مان را،
|
|
|
|
|
در گوشه ای از این اتاقِ سرد وُ بی احساس
سیگار و این فندک شده تسکینِ احساسم
در این جهنم درّه ی ،«ب
|
|
|
|
|
نیت می کنم دو
رکعت
نماز وجدان!
بخوانم!!
|
|
|
|
|
یک پُکِ عمیق می گیرم از همه خاطراتِ ....
|
|
|
|
|
چه پیکاری درونِ ریشه ی ساقر نهفته ..
|
|
|
|
|
تقدیم به همسر و همسفرم: نفیسه خانم
|
|
|
|
|
گوش تا گوش گلویم را بریدم!!
|
|
|
|
|
روزی به خری اضافه باری بَستند
او را زِ میانِ گلّه، گاری بَستند
زینَش خَزی از شترْ،وَ بر پوزه ی او
|
|
|
|
|
ندامت زیباست اما ؛ نه در عشق.
|
|
|
|
|
در سرنوشتم خلقتی بی جان نبودم
|
|
|
|
|
میروم کمی برای این دنیا استراحت تمرین کنم!
|
|
|
|
|
برای پریدن
ارتفاع اراده مهم است
|
|
|
|
|
یاد بودی برای مظلوم ترین آریایی ها
|
|
|
|
|
جوانی ام
لا به لای چروک های پیشانی ام گم شد
|
|
|
|
|
اندیشه ورزی بزرگترین هنر افراغ اندیشه است .
|
|
|
|
|
زندگی!
ای گره کور نافرجام
|
|
|
|
|
خنده ام می گیرد
از این واژه ی.. آزادی!؟
|
|
|
|
|
ساکت شده حتی نفس ساعت دیوار
|
|
|
|
|
من فرزندان زیادی از تو دارم...
|
|
|
|
|
اقتصاد شعر من نفتی است
از چشمان تو اگر روزی مهربانی نتراود
سقوط خواهد کرد بلندای شعر من
|
|
|
|
|
فارغ از اینکه چه داریم و که هستیم
چقَدَر انسانیم؟!
|
|
|
|
|
طلب سیب
حوایی در درونم هوس سیب می کند
|
|
|
|
|
آدمـــی پیچـیده شد با پیچ هرز زندگی
بی نخ و سوزن فتاده توی درز زندگی
|
|
|
مجموع ۱۲۵۰ پست فعال در ۱۶ صفحه |