سه شنبه ۲۳ بهمن
شعر قصیده
|
|
گول دنیا را نخور، هرچند عادت می شود
چون به حس خود ببالی، هم خجالت می شود
این جهان سست عنصر گرچه دا
|
|
|
|
|
روزی گر من مجری عدالت بودم
درپی حق به ناحق پریشان بودم
اندوهگین نباش:
نگذارم به ناحق بگیرند موی
|
|
|
|
|
ما را کنار هم چه زود جمع می کند
|
|
|
|
|
وجود پر ز احساست چو با دل میکند بازی
چه خوش باشد که در چشمم نگاهی هم بیاندازی
|
|
|
|
|
هر کسی دوری گزیند از تو گردد جاودان
|
|
|
|
|
گدا بودم به درگاه امیدت بوسه آوردم...
|
|
|
|
|
ببین که دل به چه درد بدی دچار شده
دچار وضعیتی سخت و ناگوار شده
بریدی آس دلم چون کریم کافردل
|
|
|
|
|
ساقیا می ده که شد ماه رجب
|
|
|
|
|
مرکز دایره ی عالم هستی زهراست
عالم از عشق به او سجده کند جا دارد
|
|
|
|
|
این کاغذان گره خورده به جوهریم
ما هیچیم دست توست بر هخام خویش
|
|
|
|
|
قبل از شروع روضـه ها حضـرت مادر
برای سینه زنان چای تازه دَم گذاشته
|
|
|
|
|
حاجات خویش را تو از فاطمه بگیر ....
|
|
|
|
|
مناجات
توای رب همی خواهم که ایمن سازی این جان را
ازآن روز پسین دیگرنیازرد این مال و سروجان را
ب
|
|
|
|
|
جز یاد تو دل به هرچه بستم، توبه
بی ذکر تو هرکجا نشستم، توبه
در حضرت تو توبه شکستم صد بار
زین توبه
|
|
|
|
|
مقابله باسختیهای زندگی
ای که در دنیا تو داری زندگی بسیار سخت
سختی ات سازد تو را، درفکر آسانی چرا؟
|
|
|
|
|
پاس کردم درسِ این دلدادگی
|
|
|
|
|
چوعام الفیل به مکه حادث شد
بشارتی زخلایق صادق شد
|
|
|
|
|
یارلبنانی من وچادُرعربی زبان شیرین فارسیش بالهجه ی عربی.......می بردآنسوی نگاهش به بندربیرو
|
|
|
|
|
بر لبم نام تو بردم عشق آمد سر زده
|
|
|
|
|
نمی دانم که می دانی که من هنوزهم دوستت دارم نمی دانم که می دانی که یادت هست همراهم
|
|
|
|
|
آورده اند شهر مدائن زمانه ای
گویا نداشت فر و شکوهش کرانه ای
بنشسته بوده خسرو ثانی به بارگاه
بود
|
|
|
|
|
باز پاییز آمد و من در انتظار صدای برگ خزان
صدای پای توآوازیست که هردم گوش میدهم زین سان
ای
|
|
|
|
|
موجِ سنگینِ بلا میآید از هر سمت و سو
|
|
|
|
|
محمد رحمةٌ للعالمین است
محمد عروة الوثقیِ دین است
|
|
|
|
|
در ستایش حضرت امام رضا (ع)
|
|
|
|
|
دادار فلک آمد با بوس وکناری چون
لب بر لب شیرینت با شهد هزار افسون
|
|
|
|
|
این «خود» من یا آن «خود» من؟!
|
|
|
|
|
چشمهٔ فریادم از جان جوشیدن گرفت...
|
|
|
|
|
مائیم همیشه ایستاده تو بحران
|
|
|
|
|
مادر ای زیباترین واژه لیل و نهار
|
|
|
|
|
فردای آن روزی که رفتی عکسمان را
|
|
|
|
|
دلم تنگ شده برات،برای بوی گردنت
یادم میاد خاطرات، با،تویی که فراموش شدنی نیست
دلم نبودنت همش شده ب
|
|
|
|
|
مَرامش بخشش و احسان ،دلیل و منطقش قرآن
هجومش تندر و توفان، شدید و سخت و رعد آسا
|
|
|
|
|
سر زد هلال ماتم سلطان کربلا
|
|
|
|
|
ور چه بودست ، ورچه چه باشد ورچه شد
جملگیست آئینه ی رفتار خود
|
|
|
|
|
عید غدیر خم بر همه مبارک باشه
|
|
|
|
|
بعد باران همه جا نم دارد
مثل چشم تو که شبنم دارد
|
|
|
|
|
هرگز کسی نداد بدین سان نشان بورس /
گویی که لقمه است جهان در دهان بورس
|
|
|
|
|
منورالفکر
************************************
مایی که مدام در پی حق بودیم
روز و شب خود به عشق
|
|
|
|
|
حَرَمَش، قبله ی حاجاتِ من است_درگًهَش، بابِ مناجاتِ من است
|
|
|
|
|
شعر کودکانه ضامن آهو ... به مناسبت ولادت امام رضا (ع)
|
|
|
|
|
وقتی یتیمی نیمه شب در انتظار است
دلواپسی های علی در کوله بار است
تا حال مظلوم غریبی آه و زاریست
د
|
|
|
|
|
من آن تنهای تنها در حصارم...
|
|
|
|
|
ای دوست که دوستت داشتم و دوست داشتنت برایم کم بود .
|
|
|
|
|
تاکی.! فریب ادعاها ی ساختگی
|
|
|
|
|
صبح دمید
چو صبح نو دمیده شد
شکوفه تازه دیده شد
خدای واژگان سبز
درون سفره چیده شد
ی رن
|
|
|
|
|
این جهان قالب شعری است..
|
|
|
|
|
رقص قلم در دامن دفتر رسید
رخ جلوه گر گشت و دگر طرحی کشید
در پیچ و تاب لحظه پای سجده گا
|
|
|
|
|
هر آن کس که باشد فراگیر پندی
|
|
|
|
|
درباره وجود و بود و هستِ «قلچماق»
|
|
|
|
|
ای سلیمان رو نمایان کن که مُلک
باز جولانگاه شیطان ها شده
|
|
|
|
|
شهادت حضرت زهرا س تسلیت باد
|
|
|
|
|
سـخـن هــر قـدر زیـبـا هــم کـه بـاشــد :
مـهـم کـردار و سـرسـخـتانـه ؛ شـک کـن
|
|
|
|
|
چه جهانی،پر زفتنه و کین است_زیر یوغ و، سلطه شیاطین است
|
|
|
|
|
می رود زوزه کِشان کفتار ، چون
شیر غرّان واردِ صحرا شده
|
|
|
|
|
آزمایشگاه دنیا را ببین
مدّعی در این میان رسوا شده
|
|
|
|
|
دانه ای کوچک ز دست باغبان
|
|
|
|
|
آب در کوزه و ما گرد جهان می گشتیم
یار در خانه ی دل کرده شهیدم ای عشق
|
|
|
|
|
این خیال پر زِ زیبایی من ...
|
|
|
|
|
خرده مسئولین ما از کوفیان هم بدرتر اند
|
|
|
|
|
درد،درک است وخیال ازچه شدن بودچرا
زانکه زین حاصل ودرکی که عبث راگویم
|
|
|
|
|
تا ابد ما را ز مهرت وامداران کرده اند
|
|
|
|
|
مطلع قصیده
تا به بازار جهان سوداگریم
گاه سود وگه زیان میآوریم
|
|
|
|
|
شامگاهان چون به بالین بر نهم رخسار خویش
|
|
|
|
|
هفته ها کردیم ماه وسالها کردیم پار
نور بودیم وشدیم از کار ناهنجار نار
|
|
|
|
|
ما همه در عالمه تاریک خود میگذریم...
|
|
|
|
|
شب غم شکسته بادا
خنده کن طلوع فردا
|
|
|
|
|
اصلِ ولایت، چو از غدیر شد آغاز
عیدِ ولایت بوَد غدیر، برادر
|
|
|
|
|
دلواپسی هایم مرا تنهاترین معلوم عالم کرده است
مثل یک تب در شبی برفی علائم های آن هم در وجودم هست
|
|
|
|
|
افسوس که لاله ها از میان ما رفتند
ان ساقه ایستاده،اکنون به زیر خاک رفته
|
|
|
|
|
میان این همه غریبه و آشنا
نمی دانم چرا خاطر خواهت شدم رفیق
|
|
|
|
|
هر آن کس که آمد به نزدیک من
سکندر شد او و دلم شد هدیش!
|
|
|
مجموع ۱۴۲۷ پست فعال در ۱۸ صفحه |