يکشنبه ۲۲ مهر
شعر ترکیبی
|
|
دل من تنگه تو شد
ولی گویند نباید باشد
دست من سمت تو آمد
ولی گویند نباید آید
فکر من در تو کمی غر
|
|
|
|
|
در گوشه چشم تو،جهان را دیدم
ماه از کنج لبت پیدا بود
|
|
|
|
|
حسین یعنی که دنیا مَقصدَت نیست
حسین یعنی هدف از بودنَت چیست ؟
حسین یعنی پناه تو خداوند
حسین یعنی
|
|
|
|
|
تصور کن که دختر داشتی آن هم سه ساله
به جای خنده هایش می شنیدی آه و ناله
تصور کن به جای شانه بر موی
|
|
|
|
|
از آن روزی که دستَت رفت بالا
مقام آدمی هم گَشت والا
شدی بعد از محمد(ص) جانشینَش
بَشَر بشناخت با ت
|
|
|
|
|
رهبر از جمکران هر روز دعایت می کند
|
|
|
|
|
مردان خدا میلِ شهادت بستانند
از دست بریده ، تنِ آن مشکِ دریده
یاران ابوالفضل و حسین باک ندارند
چو
|
|
|
|
|
از ظهر کمی گذشته بود
برخاست برای خدمت خلق خدا
دیری نگذشته بود آمد خبری
ای هموطنان تلخ شده ست ماجر
|
|
|
|
|
نشود مرد عاشق خدا
به وصال زنی ز او جدا
|
|
|
|
|
🪴شعرتلفیقی
طنزغناییحماسیاجتماعی🪴
|
|
|
|
|
راه و رسمِ «پاچه بازی» ساده است
پاچه خواری، پاچه مالی با حریر!
|
|
|
|
|
عصر یلدا یک غروب پرتقالی
عاشقان را می کُشد با دست خالی
|
|
|
|
|
جهان این بار به جای شعر برات ضربالمثل دارد
چو روزی رفت زین دنیا بجایش یک اثر دارد
|
|
|
|
|
به نسیم صبحگاهان به ترنم بهاران
به نگین آفتاب نخلهای استوار ریگان
|
|
|
|
|
میدانی حاج قاسم که بود
در یک کلام او مرد بود
مرد جبهه مردجنگ
فارغ از حزب و نژاد و رنگ بود
|
|
|
|
|
گلایه دارد این دلم زسرنوشتم ای خدا
زشانس و اقبال بدم زروزگار بی وفا
جواب هر محبتم،هزار زخم از آد
|
|
|
|
|
آمدی
در فنجان من
حافظ شدی
|
|
|
|
|
ز اوزان بیگانه ام ، در وصف خود ، ناپخته ام
|
|
|
|
|
الا یا ایها الپاییزِ این شعر !
تویی بیتِ خیال انگیزِ این شعر
برایت شد دلم یک مولوی شور
بیا شم
|
|
|
|
|
الا یا ایها الساقی ...کجایی؟
بگو کی پرده از رخ می گشایی ؟!
نگو یک جمعه و یک جمعه و یک...
فقط
ا
|
|
|
|
|
قاتی کردم
هنوز دارم قافیه میبافم
وخیالی درست میکنم
درآن فقط توومن
|
|
|
|
|
فردا نصیب ما شهادت است
فردا نصیب ما در «آغوش خدا» خفتن است
|
|
|
|
|
نیکوتین روحت که تمام شود واژگان را دیوانه می کنی؛ در کوچه ها مست مست که راه می روی ؛مبادا عشق را ر
|
|
|
|
|
از کودکی ناله ام رو به هوا
آه که زمانه از دلم رو تباه
در کوچه های ماتمم غم چه رو براه
دلی آکنده
|
|
|
|
|
تا کی غم دوران سر این دیده کشیدن
|
|
|
|
|
ای بوسه ات آرامشِ شیرینِ لبانم !
کی می شود این حادثه را با تو بخوانم
|
|
|
|
|
شهر من ٬ ایوان ِ سرسبزم ! سلام
ای که با تو می زند نبضم ٬ سلام
|
|
|
|
|
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده؛ قسم
باید امشب به غزلهای نگاهت برسم
|
|
|
|
|
به دَرک که بعدِ من چه می شود
|
|
|
|
|
یا حسین جانم فدایـت
کاشکـــه بودم کربلایـت
خـاک بـودم زیــر پــایــت
مثــــل یـــاران از بـرایـ
|
|
|
|
|
صِدای تُنبَکِ مَرگ از دَستانِ خَشم می آیید
رقاصِ مَستِ شَب با طَنابِ بَزم می آیید…
|
|
|
|
|
می خواهم دست های پینه بسته ی ماهیگیر، پر از رزق باشد
|
|
|
|
|
بنده منم خالق توای
رعیت منم شاه توای
خسته منم نالان منم
نور تویی تابان توای
|
|
|
|
|
تن گرفتار نان و آب
روح من اما مشتاق خواب
|
|
|
|
|
جام زرّینِ جوانی را چه کم نوشیدی ...
|
|
|
|
|
وقتی تب و تاب دلم از ریشه میجوشد...
|
|
|
|
|
گرچه دیدن شاید از منظرِ ما ..
|
|
|
|
|
در این جهان تشنگی،
باران که نه
اقیانوس باید شد!
....
|
|
|
|
|
تو چه میدانی ؟
از غُصههای عروسکی که
|
|
|
|
|
خنده هر گاه سرزده آمد نفس را چاق کن
بی مهابا در ره اش افسار خود را باز کن
|
|
|
|
|
خون میچکد از خندهی گلها!/
خون میچکد از بال پروانه!/
.......
|
|
|
|
|
آخر شبی سر میرسد دلتنگیِ شب ها و آه
رگبار بـوسه میـزنم روی تنـت در نور ماه
|
|
|
|
|
آنکه از دیوار مردم رفت بالا...
|
|
|
|
|
اکنون منم بیمار تو...تنها تویی درمان این دردهای من♡
|
|
|
|
|
خسته ام مثل غروب جمعه
که به خورشید نگاهت نرسید
|
|
|
|
|
کودکی بود و در خرد سالی
رنج میکشید جای نقاشی
سالها گذشت با خود گفت
تمام می شود اگر صبور باشی
|
|
|
|
|
خونه مادربزرگ دیگه شادی نداره
دیگه شور و خنده ای مثل قدیم نداره
|
|
|
|
|
و چه عاشق را تمنّانه نیاز است اُمید ...
|
|
|
|
|
من توانم برسانم که رسانم به خویش *** گر چه نرساندن هم نیست عیبی بیش
|
|
|
|
|
احساس من در واژه نیست در جمله یا یک نامه نیست
در قلب من موج می زند جز عشق علی امید به ادامه نیست
|
|
|
|
|
فکر بد را دور کن از خود ،نابودت کند
در زمین و آسمان حاکم ،محکومت کند
|
|
|
مجموع ۲۰۱ پست فعال در ۳ صفحه |