جمعه ۱۵ اسفند
شعر ترکیبی
|
|
در پاندمی اندوه
امّید رفته از هوش...
|
|
|
|
|
عــاشــق شــدمــو پــے عــشــق مــیــگــردمــ
در بــیــابــان غــم ها پــے عــشــق مــیــگــشــتـ
|
|
|
|
|
عشقم از روی هوا بود؟ تو بگو
|
|
|
|
|
آینده ، گذشته ی فراموش شده ست
|
|
|
|
|
آرزویی حقیقی و رویایی بیاد ماندنی از خاطرات سالهای نه چندان دور ... از راهی ...
|
|
|
|
|
حال من، دیگر بس است عشق زمین
عشق من ، عشقم خدا هست و همین
|
|
|
|
|
یکی بود یکی نبود
غیر از کسی هیچکس نبود
داستان جنگل سیگار و دود
گویمت تا که شود لبها کبود
|
|
|
|
|
نطفه ای بودم از نجاست پاک
گفته اند که آمدم از دل خاک
نطفه ای بودم به فکر آزادی
از دل خون گوهر
|
|
|
|
|
در عراق و، دست و پا و سر ز تن افراشته
گام آخر را چنین تا کربلا برداشته ...
|
|
|
|
|
خار و خاشاک و این دل من ????
عشق ناپاک و این دل من?????
|
|
|
|
|
تاریک شد و هیچ شد است مرگ عزیز است
دود است و غلیظ و است در این ذهن مریض است
|
|
|
|
|
پائیز و باران و درختی زرد
شب گریه های سرخ بی پیگرد
|
|
|
|
|
امشب شب معشوقه ی دریا بشود
ماه است چو ماهی که هویدا بشود
آهویی و کرشمه تو به چشم آوردی
|
|
|
|
|
کاش درد نامردی مسکن داشت
این درد از رو شونه بر میداشت
|
|
|
|
|
گر شرابی بر ترابی تشنه ی دریا ندیدی
بگذر اما قطره ای دریا بدان از ما بریدی
|
|
|
|
|
این عشق چو زهر است همین زهر هلاهل
زهر است و کند سرد دلم ای دل غافل
|
|
|
|
|
تو انقلابی ترین،حماسه ای در جان من
رخ دهد جنگی در این،دل شود میدان جنگ
این جنگ ناتمام،با حضورِ ت
|
|
|
|
|
من از تفسیر چشمان تو
ز اعماق نگاه تو
ز شِکوای سفیر تو
من از خونین لبان تو
از آن سرو حریر تو
|
|
|
|
|
من همان شبگرد بودم در میان کوچه ها
تا تو را دیدم ز خود بی خود شدم
کوچه بر کوچه بگشتم تا تو را پی
|
|
|
|
|
تو بیا چشمک بزن بوسی بده بانوی من
ای الهی خم شود در نزد تو زانوی من
من به زانوی خمم در نزد تو تعظی
|
|
|
|
|
برگرد
دل من آرزوی دیدنتو داره
برگرد
شب من شد خالی از ستاره
توهمونی
که میگفتی بی تو هرگز نمیشه
|
|
|
|
|
اگر بودی...
پاییز برایم سبز می شد حیف
|
|
|
|
|
کاروان ای کاروان وقت عزیمت گشته است
کوله بارت پُر ز غم، رنج و مصیبت گشته است
...
|
|
|
|
|
چه کنم باز دلم دلزده و غمگین است
غم دوری ز دلدار بسی سنگین است
|
|
|
|
|
به خنده آمدم از راه و دید پاپتیام
و شد بهانه ی دیگر به درد نوبتیام
و مست بودم و خندیدم و نفهمی
|
|
|
|
|
پاییزم و پر ز برگ زردم
صد جلوه کنم ترا به هردم
|
|
|
|
|
بیا جانم
بیا ای درد و درمانم
....
|
|
|
|
|
بی تو میمیرم ای عزیزم...بزار که من واست می بریزم..... کاشکی که بدونی چقدر دوست دارم.....از غم تو دائ
|
|
|
|
|
هرکه در این بزم است خنده هایش روان
هرکه در این خانه نیست گشته زخود نهان
زغصه هایت نترس تا که شوی ق
|
|
|
|
|
" آقا زاده "
.
ای که بر ریشِ ملّتی خندان
|
|
|
|
|
شاید آن روز که باران بر کفن ببارد روزگار سوره خوشبختی برایم بخواند
|
|
|
|
|
نفسِ شعر و غزل تنگ شد وُ
ناگهان رفت به اغمای سکوت...
|
|
|
|
|
کاسه ی صبرم زتو لبریز شد
طاق فروپاشی ی پرویز شد
|
|
|
|
|
گرچه بودم بی صدا ، از دور مهمان خدا
|
|
|
|
|
ساقی قدحم پر کرد ، امشب می نابم داد
|
|
|
|
|
چه کنم با درد کرمان؟
چه کنم با دود تهران؟
چه کنم با گرد اهواز؟
چه کنم با مرگ ایران؟
|
|
|
|
|
مشنو ز نی ای نازنین چون نای نی بی نا بود
|
|
|
|
|
ز دستت امشبم جان بر لبم من
|
|
|
|
|
ای کالبد جاوید تن بنگر بر این شب های بی مهتاب من
|
|
|
|
|
گرنباشی چشم بینا را چه سود
|
|
|
|
|
در بسترم آرمیده
خواب شیرین تو
تا شاید به سویم آیی
|
|
|
|
|
بسیار سروده اند از گلها
از یاس ، مریم و شقایق
|
|
|
|
|
خانه ای ساخته ام به بلندای بهشت
همه سقفش آبی، آسمانی و شگفت
خانه ای ساخته ام که پی اش معرفت است
پ
|
|
|
|
|
عِشقِت چی زِندون وَلا پیر کِردمه ....
|
|
|
|
|
آمد بهار این بار هم دیگر کنارم نیستی
هر لحظه قلبم چون هزاران سال با غم زیستی
|
|
|
|
|
زین جهان هرچه ز نفس بگویم کم است
|
|
|
|
|
میدانم به من هم وفا نمیکند
|
|
|
|
|
تا قرنطینه ی آغوشت هست...
|
|
|
|
|
عشق برای نداری
تمام داراییست
|
|
|
|
|
ما بر سر ایمانمان با تو قمار کرده ایم
کفر است رنجیدن از تو و رو نهادن ما
ما با رقیب صحبت بسیار کرد
|
|
|
|
|
خدایا من دیگه طاقت ندارم / ببینم که جاج قاسم رو میارن
جگرم سوخته و دارم می میرم/ دیگه بعد تو دنیا
|
|
|
|
|
با شبِ گیسویِ تو یلدا نمی خواهم دگر
با طلوعِ رویِ تو فردا نمی خواهم دگر
|
|
|
|
|
خلوت انس من بود دور ز هر خیال تو
در و زر وجود من دور ز قیل و قال تو
*****
|
|
|
|
|
شبیه حسرتی غمباد رفته🌻
شب و روزم همه بر باد رفته🌻
🌸🌸🌸🌸
تمام سرنوشتم همچو کابوس🌻
هر آن چیزی که او
|
|
|
|
|
عشق منی عزیزم فقط باتومی مونم
من این ترانه ام روبه عشق تومی خونم💞
|
|
|
|
|
سرم بر شانه ی پاییز
می گریم
بهارِ آرزویم را
|
|
|
|
|
سخنی نیست جز گذر گاه به گاه فصل ها
تغییر اسم کودکی به بزرگسالی در جمع مرد ها
|
|
|
|
|
به زورق خیال تو
نشسته واژه های من
شمیم خاطرات تو
میان جامههای من
ترنم جوانهها
طلوع عاشقا
|
|
|
|
|
این معجزه از قلم است
که چون گرفته میشود در دست
|
|
|
|
|
زمستان بود و سرد بود ،تک درختی در میان حیاط خانه مان بی برگ بود ....
|
|
|
|
|
آواز در گلــوی قنـاری به خون نشست
اندیشــه از تبــاهی گل در جنـــون نشست
....
|
|
|
|
|
به شاعران متعهد سرزمینم ...
.....
|
|
|
|
|
پیچ و خم گیسوی تو مبهوت کننده ست
|
|
|
|
|
سیاه شد روی بهار
ازاین همه درد!
|
|
|
|
|
آنگه که یار دستم گرفت
آنگه دلم او را گرفت ...
|
|
|
|
|
چارپاره، شده نیمایی و صدپاره جگر
|
|
|
مجموع ۹۱ پست فعال در ۲ صفحه |