جمعه ۲۳ شهريور
اشعار دفتر شعرِ کما شاعر حمید شیخی
|
|
آنکه اعلامِ خدایی میکند
با ستم قدرت نمایی میکند
نزد او محکوم میباشد اگر
هر که حق اش را گدایی می
|
|
|
|
|
به ظالم میدهی قدرت مساکین را لگدمالی
بگو از رازِ این حکمت چرا هر دم در این حالی
خدایی تو خدایی ک
|
|
|
|
|
خدا لعنت کن انسان را اگر فرمانده ی شر شد
اگر تا غنچه روئید و سپس در باطنِ خر شد
زِ آب و گِل بنا گ
|
|
|
|
|
گرگ بالان دیده بیرون از قفس آزاد نیست
هر که در عالم بمیرد هم که روحش شاد نیست
هم سواری کرده ایم و
|
|
|
|
|
خدا دیگر صدا کردن بلد نیست
یه دردی را دوا کردن بلد نیست
به حدی که نفس میگیرد از ما
گلومان را رها
|
|
|
|
|
از زمین و آسمانت شکر ، روی پنهان و نهانت شکر
میشوم آسوده ای باقی چند صباحی میهمانت شکر
داده ای ه
|
|
|
|
|
(( یا حسین بن علی (ع) ))
لب تشنه به ده روز و دمی بیشتر هم شاید
بحران زده شد سفره که درویش تر
|
|
|
|
|
یکی را ریگ دادی در بیابان
یکی را زیر کردی در خیابان
یکی را زلزله کشت و یکی رعد
یکی را دوش دادی
|
|
|
|
|
اگر خارج شدم از راه
نفرینم نکن الله
من برگ گلی بودم
در تعبیرِ شاهنشاه
کوتاه میکنم لب را
چون س
|
|
|
|
|
به یک بوسه عشق معتبر میشود
به کویت دلی مفتخر میشود
همانیکه از وصف حالش سرود
که از غربت اش با خبر
|
|
|
|
|
چه فرقی میکند در گور باشم
و یا همواره لال و کور باشم
زمانیکه خدا هم رفتنی شد
چرا من بنده ی دستور
|
|
|
|
|
مردان خدا میلِ شهادت بستانند
از دست بریده ، تنِ آن مشکِ دریده
یاران ابوالفضل و حسین باک ندارند
چو
|
|
|
|
|
دهانِ بسته گِل خوردن ندارد
نگاهِ خسته دل بردن ندارد
به تیپ و جیب و ایمانم مپرداز
بدهکاری کم از مر
|
|
|
|
|
نسلها قربانی اند و اصل ها زاری شده
وعده ها دیگر سراسر پوچ و تکراری شده
دردها درمان ندارد بانیان وی
|
|
|
|
|
در خوابی که می پنداشتی رویا نخواهی دید
اسلامی تر از این خطه در دنیا نخواهی دید
در وهم و خیالت با و
|
|
|
|
|
در صفوف دشمنان جز آشنا نیست رفیق
عافیت را چاره جز شکر خدا نیست رفیق
هر که می آید فلان روزی به خل
|
|
|
|
|
ته نامردی و رو کردی برام
میتونستم از خجالتت درام…♬♪♫♪
ولی قلبمو سیاه نمیکنم
من مثه تو اشتباه
|
|
|
|
|
به سادگی رفتی که سخت درگیرم
من با خیال تو آروم نمیگیرم
هر چی که می بینم بی روحه و سرده
بی تو نمیت
|
|
|
|
|
ای وای از این دل دیوونه از دست این زمونه حرفای عاشقونه
ای وای تویی که بهارم از اینکه تورو دارم تو ع
|
|
|
|
|
در میره از دستِ دلم عشق
تقدیرِ قلب من همینه
هر چی که میخونم به یادش
نیست تا غمِ ما رو ببینه
بارو
|
|
|
|
|
مثل ماتم در دلم جا کرده ای
درد را در سینه ابقا کرده ای
زندگان را درنیابیده چرا
مردگان را باز احیا
|
|
|
|
|
پشت من خنجرِ دوست ، مشت من بر دیوار
هشتِ من گیرِ نه و ، میل من بر سیگار
خوابها دیدم از عشق ، عشقِ
|
|
|
|
|
نه این گوشه گیری نه این انتظار
نه این حال و روز دلِ بیقرار
نمیتونه از عشق تو کم کنه
توو قلبم همیش
|
|
|
|
|
ای بنده تو از چه در هراسی
ای دوست چرا در التماسی
الله تو را رفیق و یار است
معشوق تو آفریده گار اس
|
|
|
|
|
بنام خدایی که فرد آفرید
مرا در بیابان چو گرد آفرید
خدایی که تنها در این روزگار
شکست و غم و روی زر
|
|
|
|
|
عمریست که سیگارِ مرا دود نکردی
از سنجشِ بیهوده ی من سود نکردی
قدرم که ندانستی و از محنتِ بسیار
بن
|
|
|
|
|
ای که مُلکِ بی وفا را چاکری
اول و آخر خدا را شاکری
گوید این اندیشه را با رقص و ناز
یارِ دلبر با
|
|
|
|
|
تا کِی زند این سنگِ پر از ننگ به بالم
با هر نفس از غصه ی تقدیر بنالم
بر صاحبِ این سنگ فراوان تُف و
|
|
|
|
|
مرگ هم شرف دارد به این سگ زندگانی ها
چیزی نمیخواهند جز این بی وقفه بانی ها
گویند فصل امتحانات است
|
|
|
|
|
گهی در شادی شیرین گهی در هق هق فرهاد
دمی در صلح و آرامش دمی در ظلم و استبداد
و مائیم و تنی لرزان
|
|
|
|
|
نزن باران که ما را آب برده
پناهِ بی کسان را خواب برده
غلامان را به ذلت وا مدارید
اگر امروزشان ارب
|
|
|
|
|
عاجز شدم از قلبِ زبان بسته ی خویش
محتاجِ جوانه ای ام از هسته ی خویش
خورشید مرا به تن کسوف است و خس
|
|
|
|
|
تو ای سید علی(ع)محبوب عالم
تو را دارم کنارم خوشبحالم
امام عصری و فرمانروایی
چراغ راهی و نور خدایی
|
|
|
|
|
هر چه آید به سرم خشک و تر اش باکی نیست
تنم از آهن و فولاد و دگر خاکی نیست
بانیان در صف پرشور صلات
|
|
|
|
|
آن شبیخون و شرر مضحکه ای بیش نبود
سخن از توپ و تشر معرکه ای بیش نبود
ما که دکان دیانت به مراتب دید
|
|
|
|
|
اهل خوبان را چه ماند و آن عجوزان را چه شد
قلبِ تاریک و سیاه و شمع سوزان را چه شد
همدلی در عشق مصدا
|
|
|
|
|
اسم تو را دگر بر سر زبان نمی برم
با اینکه یاد تو دشنه میزند به پیکرم
عشق تو آخرین ضربه میشود به
|
|
|
|
|
نفرین به مرگِ در کمین ، نفرین به اسرار زمین
نفرین به اشکِ عاشق و ، نفرین به سر تا پای کین
نفرین به
|
|
|
|
|
تو را گفتمت ای گل اندام ناز
وجودم کنارت پر احساس شد
دمی از کلامت چو مهمان شدم
دلم مست عطر گل یاس
|
|
|
|
|
هوای دلکشی از مخرج یاران به راه افتاد
از آن بالانشینان تا مشام پادشاه افتاد
بنا شد هیچکس گردن نگ
|
|
|
|
|
به حلقوم فقیران داس بردن
به صحرای عدو الماس بردن
خران را با وقاحت مست کردن
به جیبِ مستمندان دست ک
|
|
|
|
|
زمین از وجودت خجالت بکش
بسی سوختم در عزاداری ات
صغیر و کبیر از تو دردآشنا
کشیدند دست از هواداری ا
|
|
|
|
|
نوری که عقب میکشد از ظلمتِ این دهر
بی پرده تر از عالم خورشید ندارد
سکنی نگزیند در این دار مکافات
|
|
|
|
|
ما سلسه وار از لبه ی تیغ گذشتیم
بستیم دهان را دگر از جیغ گذشتیم
در خواب حماقت به گمان حوصله کردیم
|
|
|
|
|
دیریست کویر دل ما را وطنی نیست
از خانه بدوشان غمِ گور و کفنی نیست
با هجرتِ باران به رهِ کاخ نشینان
|
|
|
|
|
تو بری حال دلم بد میشه
بیخ گوشم هی خطر رد میشه
ضربان قلب من میدونم
بعد تو یه خط ممتد میشه
تو اگه
|
|
|
|
|
بعدِ عمری آمدی یاد چه کردی بی وفا
دل ما پوسید از نامهربانی و جفا
دیگر از راهی که برگشتی برو ای نار
|
|
|
|
|
بارالهی تن خورشید تو فانوس که نیست
شمعکِ جان جهانت تهی از بوس که نیست
ما از آغازِ بهار عابر و دلسر
|
|
|
|
|
آنکه محتاج گره بود گره پیچم کرد
بست تا در گذر پوچ زمان هیچم کرد
گیج از حاصل این بی خبری میخ شدم
ه
|
|
|
|
|
خدا دردا که دردم را نداند
همان محبوب کل انتخابات
سوادش را ندارد یا که هرگز
نمیخواند کتابی از کتاب
|
|
|
|
|
وطن عمریست غمخواری ندارد
کسی با معرفت کاری ندارد
قسم حرفیست در باب تجارت
خداهم دیگراصراری ندارد
|
|
|
|
|
توثابت کن مسلمانی، دین و مذهب اش بامن
خداراگوش به فرمانی،مقام ومنصب اش بامن
صداقت نقش م
|
|
|
|
|
روزها درفکر پولم، شامگاهان در هوس
در سحرگاهان ملولم چون مریدان درقفس
درخرابستان غریقم ناز مژگانِ ت
|
|
|
|
|
نه سیاست بلدم نه از حماقت دورم
نه طبابت بلدم نه خسته و رنجورم
نه زیارت روم و نه کافر و بدبینم
ن
|
|
|
|
|
پشتمان چونکه سوارندبگوییم ای ول
قالمان هم بگذارندبگوییم ای ول
ما به شکرانه ی انبوهِ جهالت مستیم
|
|
|
|
|
گریه کن بر حالِ خویش و سنگ زن بر بالِ خویش
مغزها پوسیده امواج لجن در کامِ ماست
ما زبان بسته به
|
|
|
|
|
ذهنم همه آبستن امرار معاش است
شهر دل من از گذر عشق شلوغ نیست
گویی تو مرا بیرقِ مردانگی ات کو
|
|
|
|
|
به هرمیخانه ای رفتم
بیادت مست نوشیدم
بنامت زندگی کردم
به راهت سخت کوشیدم
|
|
|
|
|
این همه دوری چراباماکنی
مثل مارادرکجاپیداکنی
مادرآغازوصالت مانده ایم
ازچه در ماندنت پروا کنی
|
|
|
|
|
دیریست که یاران همه رفتند
لکسوس سواران همه رفتند
|
|
|
|
|
گرمرغ نمی پرد مگو بی بال است
سرتاسرِ زندگی بدین منوال است
آنی که به پول غره میگشت کجاست
انسانیت
|
|
|
|
|
الا ای دل مکن زاری که دلداری ندارد
کسی در آسمان گوشِ بدهکاری ندارد
خدایااستراحت کن که چشمان قطور ا
|
|
|
|
|
اگریک روز تامرگم بماند
همان یک روز راهم مست باشم
بنوشم بی خبر از دارِ دنیا
فدای ساقیان دربست باشم
|
|
|
|
|
دگرکارهم نشد دارد
شجاعت جای خود دارد
کسی ازدردمیگوید
که غم درکالبُد دارد
الاای اشکِ در دیده
الا
|
|
|
|
|
عیدندارم که به کس تبریک گویم
حالِ بدِ هموطنم رانیک گویم
من به درازای سخن شهره ام اما
شرحِ افول هم
|
|
|
|
|
تیغِ بُرّانِ عدالت ضُعفا رامیکُشد
آنکه ایمان دارمش ایمانِ مارامیکُشد
|
|
|
|
|
مرگ خبرنمیکندنزدِفقیروبی نیاز
فرق نمی نهددراین عالم مستی ونماز
|
|
|
|
|
خداباشدنباشدحال بدهست
گناه وتوبه وشرک وحسد هست
اگربارگران بودیم ورفتیم
همانیکه مراگردن به زد هست
|
|
|
|
|
خداونداچقدرجلادمیخواهی
چقدرازبیستون فرهادمیخواهی
چقدرازقامتِ زیباغضب داری
که دنیاراپرازایرادمیخوا
|
|
|
|
|
من بی توکل نیستم
اماتوکل تابه کِی
گردن به تیغ آرم ولی
لب ترکنم برجامِ مِی
|
|
|