سه شنبه ۲۹ اسفند
شعر تقدیمی
|
|
می زند به پیراهنش
عطر بهار را
معشوقه ی زمستان
شکوفا می شود
طبیعت ؛
می خندد
همانندِِ نوزادی
|
|
|
|
|
در اولین نوشتارم در این دفترم ...
|
|
|
|
|
شهری شود دیوانه ات ،محبوب من رفتی کجا
|
|
|
|
|
آنګاه که شاخه های وصل تو در من خشک می شود
|
|
|
|
|
لبخندِ ملیحَش
شکوفه ای نیمه باز
نظیرخنده ی آفتاب
شبنمِ اشکهایش
بسانِ رودی جاری
|
|
|
|
|
چګونه می توان از تو ګریخت
|
|
|
|
|
روزی بخاطرم به دریا میزدی
|
|
|
|
|
مادرم غصه چرا؟! شهر پر از راحله است
|
|
|
|
|
ما گروه دوستان هستیم به نام تنبلک
|
|
|
|
|
درود و سپاس بیپایان به شما، دوستان عزیز و همراهان همیشگی
|
|
|
|
|
شب به شب میبردم خواب به دنیای خیال
|
|
|
|
|
آخرین باری ست که به دیدنت آمدم...
|
|
|
|
|
صبح دل انگیزی پس از شب زنده داری هست
|
|
|
|
|
معیشت به گاهی برآورده خون
|
|
|
|
|
منتظرم و آمده ام سر قرار که بیایی....
|
|
|
|
|
میراث بلند و نقش عالی هنر است ...
|
|
|
|
|
شاه هستی ، جهان نمی خواهی
|
|
|
|
|
نخستین قهرمان قصّهی مهر
دلِ پیوسته پرغوغای باباست
|
|
|
|
|
نمی توان برایت بنویسم.......
|
|
|
|
|
چو طراوت نسیمی، تو چنان صدای آبی
|
|
|
|
|
وقت آن است ز نیکان دل و جان به باران کتابی بنویسیم
|
|
|
|
|
زیباترین خلقت انس و ملک تویی
صادقترین سخن بی کلک تویی
همچون ترانه ای که ز چشمه وضو کند
مادر، عزیز
|
|
|
|
|
آموز تو این نظم و عدالت .
راهی که کند راه خداوند حکایت.
|
|
|
|
|
تقدیم به مردم و شهر عزیزم ،زادگاهم شهرستان ازنا در استان لرستان
|
|
|
|
|
هر ورق از دفتر شعرم بیان شد نام تو
آنچه در هستی و دنیامان عیان شد نام تو
|
|
|
|
|
زندگیت فدای آیندم شد........
|
|
|
|
|
بودنت زیباترین دار و ندار سرنوشت است
بی گمان سجاده ات یک قطعه از باغ بهشت است
|
|
|
|
|
ز ذات گرگ رحمی کی بر آید.
بدان گرگی ز خود میشی نزاید.
|
|
|
|
|
شیر با مهر در آمیخته شد در بدنم
و سبب شد همه سلول به سلول تنم
|
|
|
|
|
حکیمی رفته بسیار دور ز پیشت مادرم
من نمیتوانم بیایم تو بیا بر سر قبرم مادرم
|
|
|
|
|
بدبداست...
ـــــــــــــــــــــ
ازدریچه تفنگ مینگرد
ازجهل.
خرابات.
شکم نهنگ.
|
|
|
|
|
مرد شیر بیشهها
مرد جبهه مردجنگ ،،مرد ایثار وتفنگ
مرد اخلاص و شرف ،،مرد اقدام نه حرف
|
|
|
|
|
راه گمراهان برو گر ضد دینی ای رفیق
ترک میدان کن اگراز مشرکینی ایرفیق
|
|
|
|
|
عشق تو ما را ببین تا به کجا میکشد....
|
|
|
|
|
با تنـد و شـتاب چو بـرق و بـاد ؛ پـیشـاپیـش
بــاز گــاه شــمــار مــژده بــداد ؛ پـیشـاپـیـش
بـ
|
|
|
|
|
در سینه ها فصل خزان ،،هست ناله و آه وفغان
پس کی به فریاد میرسی ،،مولای ما صاحب الزمان عج
|
|
|
|
|
یکی را پرسیدم ،کیه مادر؟
بگفت با من،گلی هست مادر
|
|
|
|
|
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
|
|
|
|
|
این روزا حال دل من ، مثل دلت تنگِ رفیق
|
|
|
|
|
گر بود قرنها پیش مردی بنام رستم
اکنون غیرقاسم جایش کسی نجستم
|
|
|
|
|
گرنظری کنی نگام معجزه میشود برام
درد هزار ساله را نام تو میدهدشفام
|
|
|
|
|
با آن نگاه آشنای گاه گاهت
|
|
|
|
|
به نسیم صبحگاهان به ترنم بهاران
به نگین آفتاب نخلهای استوار ریگان
|
|
|
|
|
در شهر صفاهان و در مهد دلیرانم
همشهری مشتاق و سهراب و صغیرم من
|
|
|
|
|
❤️دلت رنگین کمان هر بهشت است❤️
❤️وجودت خانه ها را مثل خشت است❤️
|
|
|
|
|
گنبکی،گنبد سرسبز خرم به دامان کویر
زادگاه شیر مردان و زنانی بس دلیر
گنبکی،نام تو چون نگین
|
|
|
|
|
داد بر اموات ایشان ذکر هر صلوات را
|
|
|
|
|
من دیوانه را رخ تو بدام انداخته...
|
|
|
|
|
ثنایت من چه گویم ای پرستار
تو هستی چون چراغی در شب تار
|
|
|
|
|
میدانی حاج قاسم که بود
در یک کلام او مرد بود
مرد جبهه مردجنگ
فارغ از حزب و نژاد و رنگ بود
|
|
|
|
|
داغم آری داغ بر هر سینه سنگین می شوم...
|
|
|
|
|
در پشت بوفه ی مدرسه کودکی به خوراکی ها نگاه می کرد و دست در جیب خالی خود کرد.
مادر بچه ها برای بچه
|
|
|
|
|
برای دوستم رفیق شفیق که روزهای سختی رو سپری میکنه😔😔
از خدا برات خدا رو میخوام رفیق تا بی نیاز ترین
|
|
|
|
|
روز جهانی زنان خانه دار گرامی باد 😍🌹🌹🌹امروز روز توست بانو جااااان🌹🌹🌹♥️
این شعر زیبا
تقدیم به همه
|
|
|
|
|
دریاست موج عشق را در بر گرفته ست ...
|
|
|
|
|
ای آنکه گذشتی ز همه عمر و وجودت
|
|
|
|
|
غزل تقدیمی به شیخ اجل سعدی شیرازی
|
|
|
|
|
منکری دیدم خدا انکار کرد.
با منش آمد به بحث پیکار کرد.
|
|
|
|
|
آتش گرفته باغی
که پیچیده در آن عطر زیتون
زیر گلوله
زیر بمب
زیر خمپاره های خصم صهیون
جولانگه کفت
|
|
|
مجموع ۲۶۳۲ پست فعال در ۳۳ صفحه |