سه شنبه ۲۹ اسفند
شعر شعرناب
|
|
برسد روزی سر به دامانت گذارم بشود ورد زبانم یار جانو جان یارم
|
|
|
|
|
رفتم از یاد تو آری؟ که چنین بی خبری؟
|
|
|
|
|
ای سرزمینِ گمشده ، آزاده تن ، سیستانْ خیال/ موعودِ هامون و انار ، بر دل نشسته آتشت
|
|
|
|
|
لحظه ها عریان زِ معنا چشم بگشا روحِ ماه / ای رزِ توسن ، هراسِ شب ،نوازش هایِ ماه
|
|
|
|
|
هنوزم دخترِ هامون تو جاری بر تنم هستی/هنورم قلب من تنهاست ، ببین این شعر بارانیست
|
|
|
|
|
شدم تسخیر چشمانی که سحر انگیز و یاغی بود /لب تو هم صحراهاست ، تو غارتگر چه میخواهی
|
|
|
|
|
به وحشت بار سکوت شب سپیده پیرهن خونی/تو را زیستم ،به آزادی ،تنت خو کرده سیستانم
|
|
|
|
|
به یادِ مهربانمادر آسمانیام...
|
|
|
|
|
آذر نگاهِ جاودان از بهمنِ هجرت شکست/قلبی که رویایش شده اردیبهشت مویت ،رها
|
|
|
|
|
بوی نارنج حریمِ گیسویت، ای اوستایِ مست و بی پروا/یشتِ لب بر لبم نشست بانو ، شعله یِ پاک ، نوایِ آتش
|
|
|
|
|
تورامن دوستت دارم عزیزم
برایت چایی از عشقم بریزم
بیادرخلوت شب هاببینی
برای تو خیلی مریضم
|
|
|
|
|
خاطرت هست شبی بارانی
تونگارم بودی...
بهترین لحظه عمرم تو کنارم بودی
عهد بستی که تو باشی و منم هم
|
|
|
|
|
به گاتهای توسَنِ نگاه تو غزل گریست/ببین که در خیال تو چه آتشی به پا شده
|
|
|
|
|
با زخمه های زندگی در رقصِ مرگ گیسو کمند /از چشم آهویت بخوان سرخه حصارِ غرق خون
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
مرا در امتدادِ کهکشان مویت کشان ،شهنازِ شور آتش/که شعر،شهرزادِ رقصان شعله ای از شهوت من بود
|
|
|
|
|
معبدِ چشمان تو نجوایِ رُز در ماه و مِه/روح من عریان تر از باران تو را بر تن کشید
|
|
|
|
|
سخن را قدر و قيمت از هواداران شود پيدا
|
|
|
|
|
رخسارِ ایمان مسخ شب ، ققنوس ، خاکسترنشین/بر گردِ این آتش نرقص از هیزمِ دار روشن است
|
|
|
|
|
این قلم کاری دو صد لشکر کند سر کشان را اين قلم بي سر کند
|
|
|
|
|
اسب خیال سرکشم میتاخت در رویای تو/اما سوارش بی نشان در هرم جانت گم شده
|
|
|
|
|
قلب رمیده کافر است بر وهم ایمانی که نیست/هر شب بهشت را در تنت ، آتش ، در آغوش میکشم
|
|
|
|
|
گر بود قرنها پیش مردی بنام رستم
اکنون غیرقاسم جایش کسی نجستم
|
|
|
|
|
طوفان و شمعی نیمه جان ، ابهام هجران و وصال/ نازار به مویت بوسه زن آنجا دلم جا مانده است
|
|
|
|
|
عشق یعنی ،،انتظار حسرت دیدار یار
عشق یعنی ،،نام مهدی (عج)کرده دل را بیقرار
|
|
|
|
|
ای هم نفس با زخم عشق ، کُشتی غزل هایم به هجر/فردا بگیرم دامنت ، این دل شکست در یاد تو
|
|
|
|
|
حتی لحظه هایم بوی تو را گرفته است
|
|
|
|
|
من یا تو در دیدار ما پرهای واژه سوختند / اینجا سکوت واژه هاست ، آری جهان چشم تو بود
|
|
|
|
|
شادی را ،لبخند،را عشق را
گره ی کور بزن به لحظاتت
امید را، وفا را سنجاق کن به سینه ات
در دورانی که
|
|
|
|
|
یک جلوه از چشمان تو عشقی که در حیرت شکست/موی پر افشانت خیال بر حسرتِ بوسه نشست
|
|
|
|
|
مرا در دل کشاکشهاست میان جان و ابرویت / به هر سو میکشد دل را هلالِ ماه ابرویت
|
|
|
|
|
به عشق و زندگی رقصید به شهناز لبان تو/ به موی دختران یادت تو نور جاودان هستی
|
|
|
|
|
می بنوشم می بنوشم از شراب چشم تو
وای بر من وای برمن می نباشد چون نباشد چشم تو
|
|
|
|
|
ای آذری دخت سهند ، بانوی فریاد و سکوت/نام تو هم رنگ جنون آواز آزادی سرود
|
|
|
|
|
بند بند گیسوانت تار گیتار من است
طنین خوش صدایت نت های موسیقی است
چشمانت جام شراب ارغوانی
عطر
|
|
|
|
|
چقده خوبه کنارت درس عشقو دوره کردن
همه عاشقای دنیا منو انگار دوره کردن...
وقت هُشیاری ومستی به عب
|
|
|
|
|
تو با تمام وجودیتت بندی به مرگ
گذرگاه عجیب النفسی ست این درک
|
|
|
|
|
شراب عشق تو را میخورم، بدان که بعد از این ، دیگر ترک این می و ساغر نمی کنم.
|
|
|
|
|
روشنی آتش از بلندی ز بلندای دگر مقاومت
|
|
|
|
|
شهرزاد چشمت قصه خواند تا شب به آرامی گذشت/مهسا سیاوش را ببین از آتش مویت گذشت
|
|
|
|
|
در میانه مهر
وقتی که غروب آفتاب نزدیک تر است
وقتی پرستوهای مهاجر به سوی جنوب رهسپارند
و آوا
|
|
|
|
|
به احساس تو شعرم می رود بر کاغذ دیوار
یکی زل می زند از روی لج بازی
یکی با عشق
چشمک می زند آرام
|
|
|
|
|
ملبس کن خویشتن بر جامه ی بندگی
کزین عزم زیبا ، فریبا شود زندگی
|
|
|
|
|
هوای گیسوم چشمت ، مه آلود و هوس خواه است/ پریزاد رز و گندم ، تن تو مست و بارانی
|
|
|
|
|
شب ،سکوت ،افکار،
وهم خیال و رویا
هجوم بی امان دلتنگی
در کشاکش زمان
و تو در میان این همه
فقط خی
|
|
|
|
|
سرگذشتت را به آسمان بگو
به ابر سفید گسترده شده در آبی بیکران
به نور تابیده از میان ابرها بر زم
|
|
|
|
|
از پوستم نام تو می ترواد
از چشمانم عشقت سرازیر است
نبضم با یادت میزند
با پاهای تو راه می روم
در
|
|
|
|
|
من پناهنده ام
به حصار امن بازوانت
من تنهاترین باز مانده جنگ احساسم
در پایانی ترین نقطه مرزی
|
|
|
|
|
گشته ام همصحبت دیوار اما بگذریم
لب فروبستم به صد انکار اما بگذریم
گر چه میسوزم ، فرو ریزم چو شمع
|
|
|
|
|
هرم هوس با موی تو آتش به ایمانم کشید/خنده به ایمان میزند هرکس که مویت شانه زد
|
|
|
|
|
آرام شهر آشوب من همبستر شعر و غزل/سرکش نگار بی نشان مهتاب شب های غزل
|
|
|
|
|
غزل خوان شبان سرد پاییز/هوای لمس موهای تر توست
|
|
|
|
|
برقصید و بخندید تا کُند سَم کار خود
|
|
|
|
|
شانه به موهایت زدی شیطان در آغوشت گرفت/نام تو را خواند رانده شد ، حسرت شد و آتش گرفت
|
|
|
|
|
آتش بکش بر تن هوس در مرگ هر غزل برقص /با موج عمان تنت در ساحل شعرم برقص
|
|
|
مجموع ۱۱۰۹ پست فعال در ۱۴ صفحه |