جمعه ۱۶ آذر
شعر شعرناب
|
|
شده که درد شوی از همه عالم ببری
شده که چشم به در خیره شوی خواب روی
شده هر شب ز فراغش غم دنیا بکشی
|
|
|
|
|
بنشین لحظه ای ببین تاریک میشود جهان / به خانه ی ویران شده در لحظه هایم بازگرد
|
|
|
|
|
بر فرشْ بافته از تنت خونِ خیالِ من نشست / زخمیست دستانش ولی بر دارْ بوسه میزند
|
|
|
|
|
وصالْ نمیخواهم فقط بگذر تماشایت کنم / بگذر که دلتنگت شوم از شعر لبریزت کنم
|
|
|
|
|
زخمی بزن اما بدان زخمه به روحت میزنی / من نیستم تنها تویی ، خنجر به قلبت میزنی
|
|
|
|
|
با بدان بنشستی و از دست بدادی اختیار
تا کجا این گونه اسیر جاهلان
برگیر دل از کام جفا از زهر کین
ر
|
|
|
|
|
من موجی از دریایِ تو ، هم نامِ تو ، تصویرِ تو / باران به موهایت نشست ، چشمانِ گریانِ من است
|
|
|
|
|
شستم
آب رفت
نگاهم
به جهان
|
|
|
|
|
کدامین مصرعِ شعرم ، کدام شه بیتِ تاریکم / کدامین روحِ تنهایی ، گناهِ لمسِ پاییزم
|
|
|
|
|
یک ساحرهْ عریانْ به رقص در زیرِ نورِ ماهِ ترس / افسونِ لبهایش هنوز نفرینِ تاریکِ من است
|
|
|
|
|
با خلسه یِ شبْ گیسویِ کلکِ پریشانْ مویِ تو / وحیِ نگاهت را هوس با وهمِ شب آمیختم
|
|
|
|
|
باران نشو مرگِ مرا در واژه تکرارش نکن / این راهِ باران خورده را پژواکِ لمسِ من نکن
|
|
|
|
|
عشق تو چوون در دلم کاریده ام
شوق را ، برجان خود باریده ام
گرچه به جرم جنون ، طردم زجمع عاقلان
م
|
|
|
|
|
اینجا زمین لرزید و خون در شهر میرقصد هنوز / یک مادر از رحمِ خدا شبْ قصهْ میخواند هنوز
|
|
|
|
|
یاداداشتی کُهنه وسط یک شب سرد
و همان جمله معروف تو که پاک شده البته
خبر از صاعقه می داد هوای جُمعه
|
|
|
|
|
پنهان شده
خنجر میزند
درد
پشت لبخند
|
|
|
|
|
از نورِ ماهِ گیسویِ مواجِ بی جانت شکست / نجابتِ شعرم ببین فاحشه یِ دیدارِ توست
|
|
|
|
|
در حسرتِ زندانیِ آوازِ اهریمنِ مرگ / در شعرْ موهایِ تو را دوباره شانه میزنم
|
|
|
|
|
بنشین که باران بگذرد ، جادوگرِ زیبایِ مرگ/ کاهنه ای آبستنِ زرتشتِ گیسوانِ توست
|
|
|
|
|
من در خیال از گیسویت ، نفرینِ مرگ می بافتم/ اهریمنِ نفرین شده ، با مویِ او چه کرده ای
|
|
|
|
|
در بارگاهِ آسمان ، نورِ خداوندی که نیست / من چشم در راهِ کسی ، با اینکه میدانم که نیست
|
|
|
|
|
درمیان قرعه های روزگار.....
|
|
|
|
|
در هر تپش لبهایمان بر هر هراسی بوسه زد /در هر تپش بخشیده شد لبهایمان زیبایِ من
|
|
|
|
|
شد هرزه یِ چشمانِ من سنگسارِ زیباییِ تو / نشکن طلسمم را که من محتاجِ این نیایشم
|
|
|
|
|
حلالم آنچه میدانم حرامت میکند بر من....
|
|
|
|
|
مغرورم از ایمان به تو ، من را از آغوشت نران/ پژواک هرگز مانده در پسْ کوچه یِ لمسِ تنت
|
|
|
|
|
شادمانه ،کودکانه،پر هیاهو
می نشینم بر چرخ گردون
دستهایم در هوا پر
چشمهایم پر ز لبخند
تیغ آف
|
|
|
|
|
از من نرنج که سرکشم موعودِ معبدِ شبم/بر آتشِ چشمانِ تو ، سجده زدم ، گریستم
|
|
|
|
|
حقارتِ هرزْ واژه ها ، شکوهِ بی رحمِ سکوت/تثلیثِ مرگ و خون و شعر ، باکره یِ نورِ سکوت
|
|
|
|
|
گر اعتبار،گرآبرویی دارم....
|
|
|
|
|
من کیستم یک آینه ، آتشْ تو مویت شانه کن /یک تارِ مو افتاد و من در حسرتِ لمسْ سوختم
|
|
|
|
|
🌹فاطمه ای مادر پهلو شکسته.....
|
|
|
|
|
فانوسکِ تنهاییِ شعرِ پریشانم ببین/ این شعرْ زیبا گشته از نامِ تو ماهورِ نیاز
|
|
|
|
|
ترس وهراس لحظه های انتظار...
|
|
|
|
|
در این پژواکِ چشمانت به وهمْ واژه نیازی نیست/حضورِ سرکشت مرزِ غرور و لمسِ مرگ گشته
|
|
|
|
|
تو را در باد میبوسم ، پنهانْ عشق میورزم/ از این ترسی که میگویی هرگز نه نمیترسم
|
|
|
|
|
فقرچون وارد شود برخانه ای......
|
|
|
|
|
طغیان نکن من را همین تلاطمِ مویت بس است /بر بوسه یِ بی رحمِ تو صد خونِ فرهاد است ، بس است
|
|
|
|
|
منم و این نوشته های سخت روی طاقچه
منم و این خیال خسته و دربسته
تو منی و من تو، اما بدون هیچ خیالی
|
|
|
|
|
نوری مقدس در افق ، آنقدر دورم از تو من/پیچیده در شعرهایِ من پژواک بارانی توست
|
|
|
|
|
بیا ای دل بیا ای شور تنهایی
بیا بر من بزن دادی به پهنای سماواتی
تو کز این چشم پر خونم ببردی سادگ
|
|
|
|
|
نم نم بارونو دیدی بی صدا
که چشای ابریمو می زد صدا
تو نگفتی دل من بی سر صدا
میزنه هق هق گریه بی صد
|
|
|
|
|
خداوندا مرا در فقر خویش.....
|
|
|
|
|
لکه دارم از هراسِ عارفانِ مستِ راه/ من که پایانم تویی ، قلبم به کفر خو کرده است
|
|
|
|
|
خزر در آغوشِ تو مست از سوگِ چیچَست موجِ خون/هامونِ بوسه خواه لبش از اشکِ سیستان غرقِ خون
|
|
|
|
|
شباطِ جادویِ ایمان به خون رقصان و حیران است / منم الحادِ مصلوبِ گناهْ بر شعرِ دامانت
|
|
|
|
|
به شامگاهِ منعکس در دیدگانت رنگِ خون/من مرگ را در سینه ام بعد از تو زندان کرده ام
|
|
|
|
|
تو آدرینایِ آتشگاه ، غزلْ محکوم به زیبایی/ رزِ وحشیِ شهرِ ماه ، لبت نفرینِ زیبایی
|
|
|
|
|
من گم شدم در آخرین بیتی که هرگز نسرودی
|
|
|
|
|
شاید پرستش یک نقاب از لذتِ دیدارِ توست/شاید خدا هم یک سراب از لمسِ رازآلودِ توست
|
|
|
|
|
نخستین شعله یک بوسه ، درخشید بر تنِ باران / شراب است مستِ گیسویت ، تنت رویایِ گندمزار
|
|
|
|
|
این شبا خیال تو از من ، قرار و می گیره
هر طرف رو می کنم راه فرار و می گیره
|
|
|
|
|
آزادیِ پنهان شده ، مانترایِ تکرارِ هوس/ای راهبه ، آشوبِ شهر، در شعرِ شهوتْ هم نفس
|
|
|
|
|
برسد روزی سر به دامانت گذارم بشود ورد زبانم یار جانو جان یارم
|
|
|
|
|
رفتم از یاد تو آری؟ که چنین بی خبری؟
|
|
|
|
|
ای سرزمینِ گمشده ، آزاده تن ، سیستانْ خیال/ موعودِ هامون و انار ، بر دل نشسته آتشت
|
|
|
مجموع ۱۱۸۰ پست فعال در ۱۵ صفحه |