دوشنبه ۱۰ مهر
شعر شعرناب
|
|
شب ،سکوت ،افکار،
وهم خیال و رویا
هجوم بی امان دلتنگی
در کشاکش زمان
و تو در میان این همه
فقط خی
|
|
|
|
|
سرگذشتت را به آسمان بگو
به ابر سفید گسترده شده در آبی بیکران
به نور تابیده از میان ابرها بر زم
|
|
|
|
|
از پوستم نام تو می ترواد
از چشمانم عشقت سرازیر است
نبضم با یادت میزند
با پاهای تو راه می روم
در
|
|
|
|
|
من پناهنده ام
به حصار امن بازوانت
من تنهاترین باز مانده جنگ احساسم
در پایانی ترین نقطه مرزی
|
|
|
|
|
گشته ام همصحبت دیوار اما بگذریم
لب فروبستم به صد انکار اما بگذریم
گر چه میسوزم ، فرو ریزم چو شمع
|
|
|
|
|
هرم هوس با موی تو آتش به ایمانم کشید/خنده به ایمان میزند هرکس که مویت شانه زد
|
|
|
|
|
آرام شهر آشوب من همبستر شعر و غزل/سرکش نگار بی نشان مهتاب شب های غزل
|
|
|
|
|
غزل خوان شبان سرد پاییز/هوای لمس موهای تر توست
|
|
|
|
|
برقصید و بخندید تا کُند سَم کار خود
|
|
|
|
|
شانه به موهایت زدی شیطان در آغوشت گرفت/نام تو را خواند رانده شد ، حسرت شد و آتش گرفت
|
|
|
|
|
آتش بکش بر تن هوس در مرگ هر غزل برقص /با موج عمان تنت در ساحل شعرم برقص
|
|
|
|
|
شستم
آب رفت
نگاهم
به جهان
|
|
|
|
|
در خلیج رقص موهایت خزر بانوی من/ ای آناهیتای باران رنگی از ایمان بریز
|
|
|
|
|
خدا رقصید در موی رهایت/گمانم عاشق روی تو مانده
|
|
|
|
|
قبل از خدا چشم تو بود چشمک زد و باران گرفت/باران به بوسه مست شد، شد آتشی بر جان من
|
|
|
|
|
هر از گاهی سراغم می آیی در خواب
انگار که لیوان آبی در دست
|
|
|
|
|
در این سکوت شب زده صدای تو ترانه خواند/ترانه ای هوس شد و جنونی از لب تو خواند
|
|
|
|
|
آه لیلا یک نفس نامم ببر
عاشقی بس برسر بامم ببر
بعد از آن خواهی رهایم کن رها
تا ببینی می شوم بی ا
|
|
|
|
|
شیرین بود عشقه تو ولی چند وقته طعمه تلخ میده
انگار به جز من یه کسی هست داره به تو نخ میده
یکی
|
|
|
|
|
آسمان ها:
منم آن ستاره پر نور
منم آن نگینی در شب
منم آن معشوقه ماه
|
|
|
|
|
بوی نم باران گرفت آرام بوسه از لبت/طعنه به آتش میزند صحرا تن این رویای تو
|
|
|
|
|
میروی و میبری همراه خود جان مرا/اندکی بنشین کنارم تا تماشایت کنم
|
|
|
|
|
شعار باران
از شعور من بزرگتر بود
|
|
|
|
|
تو ای مشعل شعر باران و باد
مبر قصه ی عاشقان را ز یاد
که در فصل پایان این روزگار
شکوفا شود خاطرا
|
|
|
|
|
همنشین زخمه های وحشی ساز/به تماشای تمام تو نشستم
|
|
|
|
|
با نام جهان بوی گل نرگس و شادابی
|
|
|
|
|
با حریر برگ ریزان تنت پاییز من/گم شدم در کوچه های خلوت خیال تو
|
|
|
|
|
بی دلیل نیست
به ما می گویند
انسان یونیورسال
|
|
|
|
|
می سوخت در هیزم آتش غیرت معجنون
آنگاه که زلف پریشان لیلا را
در دستان باد می دید ....
|
|
|
|
|
در این شهر بی معنی واژه ها/صدایم بزن نام من نام توست
|
|
|
|
|
در جنون یاد تو رسوای شهر شب شدم/سوختم در حسرتت دیوانه ای یاغی شدم
|
|
|
|
|
تو برقص کولی مست کافه های شهر شب/من جنونم تو هوس ، زخمه زدی بر جان من
|
|
|
|
|
خیال وحشی چشمت به آتش خانه ام را سوخت / به گندمزار موهایت تو ای بانو پناهم ده
|
|
|
|
|
در شب شیراز موهایت مرا در خواب کن/تا که مست از بوی نارنج تنت بیدار شم
|
|
|
|
|
بر نگاه زخمی اش نقش تورا میبینم
تو چه وحشتناکی
|
|
|
|
|
من تو را خواندم در آغاز واژه ها معنا گرفت
یک غزل شد بوسه ات شهر غزل ها را گرفت
|
|
|
|
|
پیچ و تاب شال سبزت کوچه باغی آشناست
ترکمن بانوی مشکین چشم هر شعر و خیال
|
|
|
|
|
رقص دامانت جنون خون به شهر شب زده
صد سوار اینجا نگهبان نگاهت آمدند
|
|
|
|
|
رانده از درگاه چشمانت منم شیطان شعر
شعر من شد دوزخ و آتش به دنیا میزنم
|
|
|
|
|
تو جاری شو ارس بانو ، جهانم شکل میگیرد
برقص کارون تن زیبا ،منم رقص هوسهایت
|
|
|
|
|
تحمــــــــل کــــن دلا آری بگـــــاری چند.................................مگیر از دهر خود باری سوار
|
|
|
|
|
🌅هر کجا شاهیست ما هم در ولایت میرویم🌅
|
|
|
|
|
خوشم میاد گرفتی ازم آخر انتقامو لعنتی
کجایی ببینی
رفیقِ تنهاییام شده فندک و سیگار,استکانو نعلبکی
|
|
|
|
|
به جنگ که می رفتم ، زنم به بدرقه ام آمد از جنگ که برگشتم ، زنم مرده بود
|
|
|
|
|
سیب سرخی در میان دامنم انداختی
بی هوا مهرت به دل انداختی
لذتی بی حد تمامم را گرفت
آتش شرمی نشست
|
|
|
|
|
باران می بارید
انگار
آسمان می نالید
|
|
|
|
|
دل اگر عاشق شود سوی خدایی می رود
خار اگر پاشنه نشنید لنگه کفش بهر جدایی می رود
عاشقی کار امروز
|
|
|
|
|
عید آمد عید آمد باز ممد بر سر بام آمد
وز عید مبارک دم دولت به سلام آمد
|
|
|
|
|
پشت ترافیک که هی چراغ و بوق بود
|
|
|
|
|
ما را چه آتش است در بر تو
که بسوزیم و بسازیم و بتازیم بر تو
|
|
|
|
|
خوب می دانی چه گویم در لفاف
سی نشد سیمرغمان در کوه قاف
|
|
|
|
|
رفته رفته
میزند سپیده از شب سیاه
|
|
|
|
|
لا اقل در بیرون ظاهر راحفظ کنید
|
|
|
|
|
حسرتی بود و گذشت و با تو چندی زیستم
|
|
|
|
|
ای دل به دنبال تو و شرین تر از قند
عاشق به قربان تو و محبوب تر از پند
سزاوار است پرستش کردن تو
|
|
|
|
|
بلند ترین صدا نفس
چنان که برق بی رعد می زد بر
کوه
خورشید عرق سردِ شرمش
یخ کرده در دستار
ابر
|
|
|
|
|
خالی این کاسه، خلاصه، کجا، کی پر می شود
|
|
|
مجموع ۱۰۵۵ پست فعال در ۱۴ صفحه |