سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 29 تير 1404
    26 محرم 1447
      Sunday 20 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بزرگترین لذت زندگی انجام کاری است که دیگران می‌گویند: تو نمی‌توانی. رومن پلانسکی

        يکشنبه ۲۹ تير

        اشعار دفتر شعرِ ترنم عشق شاعر سحر کرمی

        سحر کرمی

        شب است و افکاری سرگردان چون سایه های بی صدا پیرامون خیالم می چرخد غم مثل بخاری تلخ در جانم می
        ۳۶ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        یاد باد ایام شور و جوانی یاد باد روزگار خوش هم نوایی یاد باد یاران اهل دل بی ادعا یاد باد جشن و
        ۴۱ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        صدایم کن صدایت پر ز عشق است نگاهم کن نگاهت دلنشین است بگیر دستم که دستت پر ز مهر است در آغوشم بگ
        ۹۷ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        رسم دنیا در همین است مهربانی ظاهری ست بعد هر آمدن یک رفتنی هم دیدنی ست عمر و جان گر چه هر دو رفتنی
        ۸۴ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        لبخند و شکوفه باران بهار سر زده آفتاب از پشت بام سارهای عاشق نغمه خوان باران بهاری بی هوا سرکشان
        ۶۸ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        در کدامین ره می توان جست تورا در کدامین منزل پناه گرفته ای تو بگو حتی بی صدا من از فرسنگ ها اصغا
        ۹۰ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        به دنبالت آمدم در خیابانی که نیست چتر آورده بودم زیر بارانی که نیست برات چایی ریختم در فنجانی که
        ۹۴ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        گریزان از همه در پوشش یک راهبه فروتن همچو قاصدک در دست باد لبان سرد و صامت از جور زمانه تنی له ما
        ۱۰۵ بازدید     ۱۲ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        شده که درد شوی از همه عالم ببری شده که چشم به در خیره شوی خواب روی شده هر شب ز فراغش غم دنیا بکشی
        ۱۵۲ بازدید     ۱۵ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        با بدان بنشستی و از دست بدادی اختیار تا کجا این گونه اسیر جاهلان برگیر دل از کام جفا از زهر کین ر
        ۱۱۰ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        آمده ام که سر نهم به کوی پر ز مهر تو آمده ام رها کنم تمام جسم و روح خود آمده ام ندا دهم به مردمان
        ۱۳۸ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        روزگاریست که در دام فلک افتادم هردم مرا می کشد رنج بی شمارش تمام آفاق زیر یوغ او با مرگ دست و پنج
        ۲۲۷ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        به تو اعتیاد پیدا کرده ام تمام وجودم در خماریست دیگر هیچ مورفینی آرامم نمی کند اگر خونم را آزمایش
        ۱۴۰ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        تابستان فصل بی بدیل سال،فصل سرسبزی درختان تنومد ،فصل بهارنارنج و گل های محمدی،فصل من ، فصل عشاق بی ق
        ۱۴۷ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        شادمانه ،کودکانه،پر هیاهو می نشینم بر چرخ گردون دستهایم در هوا پر چشمهایم پر ز لبخند تیغ آف
        ۱۵۱ بازدید     ۲۳ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        دلبر شعرم بیا اینجا هوا گم گشته است دوری چشمانت مرا آماج درد ها کرده است دلبر شعرم نمیدانی
        ۱۰۷ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        در وقت سحر، نسیم صبحگاهی به باده ما آمد از یار خبر آورد و بوی عشق افشاند آن صبح که خورشید بنهاد ب
        ۱۴۱ بازدید     ۱۴ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        نه رفیقی ،نه رقیبی ،نه امید دل تنگی نه وفایی ،نه قراری،نه سراغی ،نه پیامی نه هوای دل بی قراری نه
        ۱۲۹ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        مرا می شنوی ای عشق من از دیار مهربانیم من آشنای دیرین محبتم من صدای گذر نسیم از میان گندم زار را
        ۲۰۹ بازدید     ۲۷ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        باز از کوچه ما بگذر ای نور دو دیده باز بگذر و کوچه را چراغان کن یادم هست... هر بار که تو رد می ش
        ۲۰۸ بازدید     ۲۰ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        شمشیر از نیام بر کشید زره ای از جنس پولاد بر تن کشید بر اسب پر اصالت رو به سوی جنگ با احساس کرد
        ۱۶۶ بازدید     ۱۷ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        داره کم کم بوی سبزه ها میاد داره کم کم بوی سنبلا میاد داره کم کم رخ زیبای بهار از میان کوه پر ز ب
        ۱۸۱ بازدید     ۱۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        آسمان که نشد چرا درخت نباشم . وقتی تو برایم این همه پرنده ای. بگذار آشیانت باشم تا در شاخه های
        ۱۹۴ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        سرد شد هوای سرزمینم پر از برف و یخ و کوران در میان کوچه ها سکوت راه می رود پنجره ها از سردی برف ق
        ۱۶۱ بازدید     ۲۰ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        مرا ببر به دشت پر ز لاله ها مرا ببر به جنگل پر از بلوط مرا ببر به عمق خاطره مرا ببر به سوی رود پر
        ۱۵۲ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        در میان کدامین جاده افسار گسیخته عشق شدیم در میان کدامین ره با شمن ها دم خور شدیم در میان رمل ها
        ۲۱۴ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        شاخه های بید می رقصند بی امان در هزار توی گذر سالیان باد که می وزد در میان برگ ها بید مجنون تر می
        ۳۲۲ بازدید     ۲۱ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        باران که بارید در کوچه بودم بدون چتر من دلداده بودم به باران بی وقفه به صدای دلنوازش بر سنگ فرش
        ۱۶۳ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        دیدگان محجورم در همه آفاق دنبال توست در همه اوقات در همه احوال بوی عطر تنت جا مانده در تن من چو
        ۲۰۱ بازدید     ۱۲ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        در باتلاق پوشیده از نیلوفران در مرداب های تیره و نهان آوای مرگ کلاغ های سیاه پوش ندای کم سوت وزغ
        ۲۱۱ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        گمیم در ژرفای بی انتهای زمهریر گمیم در انبوه اوهام گمیم در هزار توی غلیان انابت گمیم در جاده توا
        ۱۵۸ بازدید     ۱۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        زن بودن هنریست رئالیست در بوم بزرگ هستی ریز به ریز خطوطش با عشق نگاشته شده رنگ هایش از دل طبیعت ا
        ۲۰۹ بازدید     ۱۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        زمستان ،آغاز روزهای سپید پر از شوق روزهایی که آدم بی مهابا به دل جاده میزنه جاده ایی پر از درختان
        ۱۷۵ بازدید     ۲۴ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        من از پرستش ماه گفتم از رنج بیشمار سالیان من از اقلیم ها گفتم از قرون وسطی تا عهد ترکمن چای او
        ۲۹۴ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        پاییز فصل بی رغیب رنگها فصل دیوانگی های لحظه ای فصل عشاق بی پروا ،فصل برهنگی پاییز هزار رنگ ،هزا
        ۴۳۳ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        بر گردنت گردن آویزی نامرئی انداختم روحت بر تن مرده ام زنده و سیال است روزم را درهم شکستی شب نیز ر
        ۱۴۱ بازدید     ۲۰ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        دور شو از بند پلیدی رهسپار ایمان شو از دیار نا اهلان بگذر رو به سوی باده مهتاب کن از گزند تیغ اغ
        ۱۵۹ بازدید     ۲۴ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        در نا کجا آباد بی مقصد در انتهای جاده ها در برزخ ماندن و رفتن در غربت وهم انگیز پاییز در فراسوی
        ۲۲۷ بازدید     ۱۳ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        لباس هایی را دیدم در حال قدم زدن از همه رنگ و همه جنس می خندیدن ،می دویدن،خرید می کردن دروغ می گف
        ۱۹۱ بازدید     ۲۴ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        شاه شطرنج دلم بنگر که فوج فوج سربازان دلیر احساسم بر قلعه قلبت پاسبانی می کنند بیت بیت غزل هایم ب
        ۱۹۰ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        وصف تو نتوان گفت در هیچ سطری شیوه کردار تو نمی گنجد در هیچ فکری نالش مرغان سحر از پی دیدار تو پس
        ۱۲۸ بازدید     ۱۵ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        به تو اعتیاد پیدا کرده ام. تمام وجودم در خماریست دیگر هیچ مورفینی آرامم نمی کند اگر خونم را آزمای
        ۲۲۳ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        رقصی کن از سر شوق رقصی پر ریتم و حرکات وزین آهنگی پر از قر پلی کن اندام ظریفت را در معرض دید بگذا
        ۲۱۱ بازدید     ۲۲ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        شادی را ،لبخند،را عشق را گره ی کور بزن به لحظاتت امید را، وفا را سنجاق کن به سینه ات در دورانی که
        ۱۹۲ بازدید     ۲۴ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        پر از خشمم پر از حرص غصه از وجودم زبانه میکشد تمام تنم از ناملایمت ها گر گرفته است چشمانم دیگر تو
        ۲۷۷ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        حجم بزرگی از اندوه بر سقف دلم سنگینی می کند باید پارویی از جنس امید باشد تا بروبد اندوه را از سق
        ۱۹۳ بازدید     ۱۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        طبیعت و آرامش بی وصفش صدای پرندگان سرمست در دور دست آوای سارها،چکاوک ها،مرغ مینا جنگل مه گر
        ۱۶۵ بازدید     ۱۷ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        تازیانه دوری بر بدن نحیفم نشست رد آن بر پیکرم همچون رز گلگون شدس میخورد سیلی دلتنگی بر صورتم گیسو
        ۲۶۳ بازدید     ۱۸ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        من چلچله ی باغ توام در میان درخت تنومند دلت آشیان ساخته ام سرما که بیاید من در دل تو گرم ش
        ۱۵۰ بازدید     ۱۳ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        در میان جنگل انبوه افکار در پیچش بوی کلافگی میان امواج سهمگین بی حوصلگی کنار تخته سنگ عظیم
        ۱۴۳ بازدید     ۱۳ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        بند بند گیسوانت تار گیتار من است طنین خوش صدایت نت های موسیقی است چشمانت جام شراب ارغوانی عطر
        ۱۹۴ بازدید     ۲۳ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        دیر زمانیست که همه گوش شدم همه چشم شدم خیره به اطراف شدم همه زبان شدم پرسیدم و فریاد زدم همه پ
        ۲۶۷ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        در میانه مهر وقتی که غروب آفتاب نزدیک تر است وقتی پرستوهای مهاجر به سوی جنوب رهسپارند و آوا
        ۲۰۴ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        غروب که می شود نسیم ملایمی می وزد در دشت خاطره ها می نشینم علف های دشت که در دست باد می رقصند و
        ۲۷۸ بازدید     ۳۱ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        شب ،سکوت ،افکار، وهم خیال و رویا هجوم بی امان دلتنگی در کشاکش زمان و تو در میان این همه فقط خی
        ۲۵۰ بازدید     ۲۹ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        عصر بود و خنکای نسیمی وزین صدای خش خش برگ های نارنجی هوای ابری و غروب پر از وهم خورشید عابران سر
        ۳۶۲ بازدید     ۲۰ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        سرگذشتت را به آسمان بگو به ابر سفید گسترده شده در آبی بیکران به نور تابیده از میان ابرها بر زم
        ۲۱۳ بازدید     ۲۵ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        از پوستم نام تو می ترواد از چشمانم عشقت سرازیر است نبضم با یادت میزند با پاهای تو راه می روم در
        ۲۴۰ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        من پناهنده ام به حصار امن بازوانت من تنهاترین باز مانده جنگ احساسم در پایانی ترین نقطه مرزی
        ۲۱۶ بازدید     ۲۲ نظر

        ادامه شعر

        سحر کرمی

        حیف است هوای پاییز هدر برود بیا دست هایت را به من بده تا با هم در امتداد پاییز بر روی برگ های زر
        ۲۶۸ بازدید     ۳۹ نظر

        ادامه شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7