شنبه ۴ بهمن
شعر عرفانی
|
|
گویی که سیر خلق جهان در مدار اوست
|
|
|
|
|
اي بشر خيره سر ، مي برنت در سفر
از وطن اي خيره سر، توشه بِـبر در سفر
آ
|
|
|
|
|
دست از تمنا می کشم ، جانم تمنا می شود
هرجام تلخی می کشم ، شهدی مُهنا می شود
برکوس مستی می زنم ، رو
|
|
|
|
|
در اعلا ملك حق، تا مي توان رفت
چرا در خاك اين دنيا بمانيـم
مگر اي
|
|
|
|
|
آن درختم که هر چه تیشه بر ریشه ام کوفت تبر
|
|
|
|
|
ابتدای سنگی قلب پریشانش سراسر مهر بود...
|
|
|
|
|
دیشب از دولت می یاد نگار آمده بود
رهزن دل به شکار من زار آمده بود
|
|
|
|
|
تقدیم به تمام دلدادگان حسینی...
|
|
|
|
|
صبح تا شام اَشهدُ اَن لا اله الا الله بسی گویی
در فهم نگنجد این ذکر والا، ندانسته همی گویی
|
|
|
|
|
ما همه یاران شیطان بودهایم/ ادعا کرده مسلمان زادهایم/
|
|
|
|
|
هزاران شعله آتش بر آید
وجود نازنینت خوشتر آید
هزاران شعر گفتم از وجودم
که کام عشق تو یکدم سرآید
|
|
|
|
|
ظرف دانش هر کسی از هم جدا
|
|
|
|
|
علامهٔ بی چون و چرایِ اجلِ عشق
|
|
|
|
|
بار دیگر فریاد خواهم زد
از دردی که بر جانم انداختی
دلم فریاد میخواهد
ولی ممنوع زفریادم
و مملو
|
|
|
|
|
فيض آن لطف خدا،گر نرسد بر سر من
هرچه كردم بجهان،خونجگر وديده ترم
تا در ولاي حُسن
|
|
|
|
|
هر کار می کنیم برای خدا کنیم
|
|
|
|
|
گر عمر من و چرخ کهن سرنگون شود
ناید1 خدا به چشم ،که بر من عیان شود
من آن
|
|
|
|
|
سهل و آسان گردد این راه دراز
|
|
|
|
|
زِ اول ما چرا آدم نـبوديم
خدا مي بود ، ما از دَم نـبوديم
كجا ب
|
|
|
|
|
مپرسیدزسارابه کدام کیش وکدام ائینی
هرچه گشتم همه اش گم شده درخودبینی
مقصدکیش کجاست؟...آخرای!
به ت
|
|
|
|
|
بعد من جان تو وَ جانِ علی
فارغ از غُصّهُ ملالم کن
اشک می ریخت دیشب ای سلمان
گفتم حیدر دِگر
|
|
|
|
|
آثار زُهد و علم شناسیم و معرفت
با معرفت ز حکمت معبود بوده ایم
|
|
|
|
|
روزی ز روزهای روزگار روزی رسان
جوانکی بود بی خرد،غافل،نادان
وی بدید مقام فراوان به زر و مال
لکن ن
|
|
|
|
|
تا نمیبیند خدا ؟
چشم دارد او نگاه
|
|
|
|
|
بي بصران را هنـر آورده ايم
ما كه دل از مِهر جهان كنده ايم
مِهر جهان ،ك
|
|
|
|
|
چون شمع، روشنایی بخش تاریکی باش
پروانه عاشق را خلوت دلگرمی باش.....
|
|
|
|
|
عاشق نمی ترسد جنون ، پیوسته با نامش شود.
پروا ندارد از جفا ، منت کشی کارش شود .
جانِ خودش را م
|
|
|
|
|
کجا به دنبال آرامش میگردی ای انسان؟
|
|
|
|
|
منم مثل هر آیینه به دنبال نگاه امشب...
|
|
|
|
|
نفس می کشد او جدا از تنش
گره خورده روحش به جسمش جدا
نگاهش به دریا و موج بلا
شکسته تمام امیدش کجا
|
|
|
|
|
معجونِ نانِ حلال+هِلالِ رویِ دوست
|
|
|
|
|
تو آنی که به هر کجا نظر افکندم تو بودی و تو بودی و تو..
|
|
|
|
|
خدا آدمیزاد زا از گل سرشت / ز نیکی و بدی او را سرشت
|
|
|
|
|
گاهی دعا میکنی اما اجابت نمیشود «گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود»
|
|
|
|
|
بده ای آسمان یک بوسهی ترد
|
|
|
|
|
ای عشق آیا در بساطَت ماه داری؟
|
|
|
|
|
بارقه های باریک مهتاب
میچکند در لیوان آب
|
|
|
|
|
ما ، گُم کرده ی منظومه ی عروج خویشتنیم
و شرط رسیدن به وصل آن
رهایی از شبکه ی
|
|
|
|
|
من از سرزمین دیگری می گویم
آنجا که هیچ نیست
بجز تموجِ نورِ محضِ مفصل
از مشرق یقین
|
|
|
|
|
خدا خدا ، من بیچاره ، چاره ام نَـبُوَد
زِ هر خطر به من آید ، رهایی ام ن
|
|
|
|
|
کارگاهی که قرارش همه عشق است و شناخت
گر به زنجیر تعلق نکشم پروازم
|
|
|
|
|
دیدی که نماند از من، جز نام مسلمانی؟
دیدم که بماند از تو، ارزن به بیابانی
|
|
|
|
|
خطاب آمد ای آدمی هوش باش/ به امر خدا جان و دل گوش باش/ که شیطان بوَد دشمنی آشکار/ بوَد گرگ و آدم به
|
|
|
|
|
عجب دردم از این ابرا ی دستی
|
|
|
|
|
چند صباحِ عمر خویش/میازار دلِ درویش
تو ندانی که چه آید پیش/ چو بیازاری دلِ درویش
|
|
|
|
|
خواب بودم
صحنه ها آنقدرحقیقت داشت که انگار،
بیدار بودم
|
|
|
|
|
به دل میل وصالت به وقت قرار
|
|
|
|
|
آن یار خوش الهام من، از من چه طلب کرد
عمری است که من در طلب طاعت یارم
تصمیم گرفت
|
|
|
|
|
از مدح ظالمان به دور و قلم و زبانش را از این کار معذور.
در مدح نیکان از افراط اجتناب و راه میانه ر
|
|
|
|
|
قاریِ مکتب من ، تفسیر کن خدا را
تا در خطا نگردم صحرا و آسمان را
|
|
|
|
|
تو را می ستایم به قدر ستودن
تو یک واژه هستی به معنای بودن
|
|
|
|
|
كار جهان و جامعه را امتحان بُوَد
اين امتحان ، به روز قيامت عيان1
|
|
|
|
|
دور از خلقی به خلوت زندگی
|
|
|
|
|
ای خالق من با تو نشستم
بغض دلم را پیشت شکستم
|
|
|
|
|
"رسم بندگی"
بشارت داده مهربان پروردگارم
که در راه خودش گرگام بردارم
مرا تا کبریایش رهنمون است
و
|
|
|
|
|
فرمانبري به كويَت ،عجب پُـر خطر بُوَد
كوچكترين علل ، خطرش ترك سر بُوَد
يار
|
|
|
|
|
خواهم شب یلدا غزلی شاد بخوان ام
|
|
|
|
|
چه چیز عالی ترین مقام را به ابناء بشر در محضر الله میدهد؟
|
|
|
|
|
دلا عشقا کجا یابم ان نگارم...
|
|
|
|
|
دلنوشته درباره میلاد امام حسین (ع)
|
|
|
|
|
اینک دو راهی کفر و یقین، بدان
دانا از این غزل ملکوت اکتساب کرد
|
|
|
|
|
گر تو دل نگاه داری نگاه بی راه مکن
بی اذن این روح، چشم را آلوده مکن
--
|
|
|
|
|
دمید و روح خود را جان من کرد قلم را زینت دستان من کرد.....
|
|
|
|
|
( کودکان
پیامبران زمین اند
باانبوهِ امت هایِ سینه چاکِ ناشناس )
|
|
|
|
|
بیدل اینجا به سیاق دگران وابسته است
ورنه تقدیر من این است که تغییر کنم
|
|
|
|
|
دردی دارم انگار که
درد نیست...
هیچکس نمیداند آن چیست
|
|
|
مجموع ۳۲۳۰ پست فعال در ۴۱ صفحه |