پنجشنبه ۷ فروردين
شعر عاشقانه
|
|
صبح ها بوسه زلب های تو
دل میخواهد💋
خواب و بیدار نگاهت سر صبح
مثل یک خمره مرا میبردم
سمت یک حال
|
|
|
|
|
زقدرت حال بوستان وانگرداننده ماه زمان بین
ز اود مجمربسوزان وان شاه جهان بین
ماه عالم
|
|
|
|
|
دیدی زیبایی چشمم حیرت خوااااااااااه تو شد
همه اااااااااااااحساس دلم رو به زادگاه توشد
|
|
|
|
|
بی خیال چه واژه ایست در میان خوش خیالی هایم
|
|
|
|
|
روزه دارم روزه دار از عادت کفتارها
|
|
|
|
|
از نور زهرا
تابیده بر در
آمد به دنیا
از نسل حیدر
خندید مولا
با عطر ایمان
بوسید رویش
د
|
|
|
|
|
تورا میبوسمت هردم، درون خواب و بیداری
تورا میخواهم از دنیا،بدون هیچ اقراری
|
|
|
|
|
هوای زندگی ام چه درهم می شود گاهی
ان لحظه که فکر میکنم به نبودت گاهی
مثل بچهٔ لوس با بغض گف
|
|
|
|
|
نهال خاطرم
می خندد
اما دلش داغ است
|
|
|
|
|
دلم گرفته از این شهر پر ازدحام شلوغ
هم از تو و هم از خودم از این مثال دروغ
|
|
|
|
|
کاش کودکی بودم...
جوانه میزدم در میان باغ خیال،
تنها دغدغهام
دانههای اناری بود که روی پیراهنم
|
|
|
|
|
تحمل کن کمی دیگر... به سر آید شب طوفان
به ساحل میرسد آخر، شبی کشتی سرگردان
|
|
|
|
|
شهادت مظهرِجوانمردی تسلیت
|
|
|
|
|
برام سخته که تنهایی
خیابونها رو می گردی
که جای من با بارون و
سکوت و کوچه همدردی ..
|
|
|
|
|
*(گفتگوی دو..)*(۳)
^^^^^^^^^^^^^^^^^
حق بفرموده ببین چشمان او/
پرزافسون آن لب ودندان او/
****
ح
|
|
|
|
|
معنی صبح بتاب
برق چشمان پر از جاذبه ات
زنده می دارد جان
خوب دل می دانی
شفقت در شفق پلک تو جاری ب
|
|
|
|
|
گرفرمان دهی جاااااااام می زدستت بنوشم
سوار براسب به یااااااادت می جشنت بنوشم
آنگاه که حدیث خوانم
|
|
|
|
|
شعر درباره زنی است که در زندگیاش با تردید و تنهایی دست و پنجه نرم میکند. او در دل شبها، امید و نا
|
|
|
|
|
یه بغض عجیب و یه حسی محال
منو میبره سمت خواب و خیال
همش مبهمم بی دلیل و جواب
تو ذهنم تمومی نداره
|
|
|
|
|
پوشیده سرشتیم
عمری به ره دوست
فاش گفتیم
که خیال ره دیگر نتوانیم
راه و بیراه
رفت از پی هم چه
|
|
|
|
|
عشق دیدم به چشمات
به رنگ تو رنگ بهار
|
|
|
|
|
این شعر را به مناسبت تولد پدر عزیزم ، به او که بزرگترین حامی زندگیم است تقدیم می کنم.
|
|
|
|
|
در هجر تو از من به جز این پوست نماند
در چرخ فلک هرکه ، که نیکوست نماند
این عمر دگر مزه ی تلخی بدهد
|
|
|
|
|
یکی کهنه سالی گذشت از جهان...
|
|
|
|
|
ببخشا بر شب سردم دمی از کاشانه ای
|
|
|
|
|
دردی که در وجودم پیوسته گشته جاری
از تو نشسته در من چون زخم های کاری
بر این تن نحیفم دیگر نمانده ج
|
|
|
|
|
ما به رنگ نور یاران نوبر ایم
ما به سبک هور بر سرها سر ایم
|
|
|
|
|
شیرینم، گلهای رنگارنگ چشمانت احساسات زیادی
برای تکتک لحظات زندگی ام به ارمغان می آورد.
|
|
|
|
|
دلْ روایت میکُندْ از عشقی بی نظیر
واعظْ هر تعمل میکندْ این حُکمِ تیر
|
|
|
|
|
تازا بیر بایرام گلیپ
کاشکی بیزینن قالا
|
|
|
|
|
تو خیالم
داری پرواز میکنی
|
|
|
|
|
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی..
|
|
|
|
|
علی علیِّ خدا و خدا خدای علی
|
|
|
|
|
به اسم چشم بادامت پرهیز داری
توی جمع چهره ی سحر خیز داری
|
|
|
|
|
بهار اومد بهار اومد
نگار اومد نگار اومد
شراب و شعر و موسقی
از گل روی یار اومد
آخ گل بابونه .
|
|
|
|
|
و من هنوز در ایستگاه آخرین خداحافظی ات نشسته ام…
|
|
|
|
|
۱
نامت را صدا زدم،
درست همانجا که نور،
از دل تاریکی برخاست...
۲
زمین تشنه بود،
و آسمان به س
|
|
|
|
|
به خاطر تو، تو این قفس می مونم و بند میشم
به خاطر تو، به این امید بند مو بند میشم
به خاطر تو، تا آ
|
|
|
|
|
دل من یاد تو کرد چو شب عید پارسال
همین روز همین ایام آشفته هر سال
چنان شب قدر واسه ی تو بگ
|
|
|
|
|
پر می زند خیال تو در باورم هنوز
کل می کشد صدای تو دور و برم هنوز
|
|
|
|
|
چشم شبرنگ سیاه تو عبادت دارد
ضلع زرین ضریح تو زیارت دارد..
|
|
|
|
|
مستی کنید ای عاشقان، دولت شده بر کامتان
ساغی ز جامش موج جان، افشانَد اندر جانتان
|
|
|
|
|
سهم دلم از عشق فقط آه و شرر شد ...
|
|
|
|
|
رویاهایم را
هر چند کوچک
هر چند محال
هر چند دور
به آب سپردم
|
|
|
|
|
بگو در گوش صیادم که آهو بر نمی گردد ..
|
|
|
|
|
سر شکستن کار هر لیلا نبود
یک کلوخ اما زدی بر ما چه سود
|
|
|
|
|
تمومِ شهر لبخندِ تو رو توو بُغضِ من دیده
دلم خُشکیده از بَس پا به پایِ تو سِتَم دیده
منی که خوابِ
|
|
|
|
|
مادر ای یادت همیشه جاودان | ای که مهرت میتپد در هر زمان
دروجودت عشق بیاندازه است | نامِ تو آرامشِ
|
|
|
|
|
داستان ماهی های قرمز و تنگ های کوچیک شیشه ای....
|
|
|
|
|
حرف از بهار و از خود امید میزد
سیلی ولی بر صورت خورشید میزد
با اینکه عاشق بود و اهل عشقبازی
|
|
|
|
|
ای کاش که دلتنگی ، می کرد فراموشم
|
|
|
|
|
زیر پای چروک های چرک/
پنجره سینه سرخ
کر کره پهن می کند دستان باد
تا پرواز نقشی نو از
رزهای آبی
|
|
|
|
|
تقویم وعده می دهد اما بهار نیست
|
|
|
|
|
باید موقع رفتن پشت سرت را می دید
کاش آدم ها هم سِلفی داشتند !
|
|
|
|
|
بهار آمد به صد ترفند امروز
خرامان غرقِ در لبخند امروز
بسرعت این خبر پیچید در شهر
به پایان می رسد
|
|
|
|
|
شهریوری هستم ولی از نسل آبانم
سوزنده و سرخم چرا همرنگ بارانم؟
من آتشم خاکستری رنگم پر از دودم
دود
|
|
|
|
|
تو طبیبِ دلِ بیمارِ من و حالِ منی
به نباتَش قَسَمَش دادم و در فالِ منی
|
|
|
|
|
نگاهتو ازم نگیر
منو دیوونه تر نکن
|
|
|
|
|
آهسته بیا گوش نما حرف دلم را
ای شورش افتاده به جانم
ای جانجهانم....
در من تو جهانی و جهانم همه د
|
|
|
|
|
احسنت که دل دادی و دل برده ای از من
احسنت که جان دادی و جان کنده ای از تن
|
|
|
|
|
آسمان صاف و آبی دریا
هم زمان با تلألو خورشید
|
|
|
|
|
افطار شد و چشم به راهت هستم
لبتشنهیِ یک جرعه نگاهت هستم
|
|
|
|
|
ترانه خواندی و آغاز ماجرا این بود
بهانه کردم و سررشته بلا این بود
|
|
|
|
|
ترس از آینده و دلواپسی از پس دارد
آنکه در ذهنِ خودش دشمنِ بیکس دارد
هرکه از چشم بیفتدب
|
|
|
|
|
آنچه من از پیچش مو گفتهام ،تفسیر توست
|
|
|
|
|
من از گریه های مخفی ام
رسیده ام
به مقام عجیب اندوه
....
|
|
|
مجموع ۷۹۶۵۸ پست فعال در ۹۹۶ صفحه |