محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
سه شنبه 23 بهمن 1403
13 شعبان 1446
Tuesday 11 Feb 2025
هر آيهاي از قرآن، خزينهاي از علوم خداوند متعال است، پس هر آيه را که مشغول خواندن ميشوي، در آن دقّت کن که چه مييابي. امام سجاد (َع)
سه شنبه ۲۳ بهمن
اشعار دفتر شعرِ تصنیفیات شاعر عارف افشاری (جاوید الف)
دواره چیدو،دواره چیدو/ مالم رمانی کوره مالم رمانی
ما کشتگان عشقیم , با خویش در جهادیم
می خرامد کرکسی چنگال خود...
منزلم خالی ز هر پیمانه ای...
دیو سیاه حسرت باز روبروم نشسته...
چونان که دست پریشانم در خواب...
شعر باید جلوه ی فریاد باشد...
بر مزار شاعران رفتم و مستم کردند...
چهره ات همچو مهتاب نور میتاباند...
نگارم،غمگسارم،غصه دارم،من تو را چشم انتظارم
یقین دارم که فتح قلبت را هیچ راهی نیست
مغز خود را بشکن, قالب نو بنا کن...
نمیخام گلم هنوزم,خودمو ازت بگیرم
چو برفتی همه چشمم
چو بیایی همه گوشم
آن صوفی ربانی وان حالت عرفانی
من با نوای نبض تو, قافیه سازی میکنم
اسیر چشمانت شدم,از آنسوی پنجره ,در شبی بارانی
توتیای چشم تو, چه شاعرانه غزل می سراید
خال سمت چپ لبت ,بس عاشقانه دل می رباید
شکوفه های گیلاس درخت دریاچه نقره ای
گفتا معشوق به عاشق روزی
تا به کی لب ز سخن میدوزی
بر سر دوراهی خلقت,ردی از وجود تو میجویم
با اشکهای نیمه شب دیروز,این تن خسته را میشویم
دلا تا به کی ,در زندان تنت میسوزی
اینهمه جور میبینی و لب میدوزی
in the ocean of emotion
flow
the loud of legendary lute
ای همسفران جمله در این راه اسیریم
با طعن و کنایه ز هم خرده نگیریم
ساقی امشب جام حق در دست توست
عمر ما و طول شب بر قصد توست
همای سعادت
سالهاست
که از شانه چپ اسطوره ها
کوچ کرده
شاکیان با قاضیان در گلعزار
عقلان را جملگی در پای دار
درد من بودن را
دگر
درمانی نیست
چو شب شد ,شبدلم در دم سیاهست
دو دیده هر چه دیده آن تباهست
من عاشقی سبو شکسته در بادم
سالک معبد آتش خورشید نگاهت شده ام
خسته ازجورجهانم برهانید مرا
غرقه درحزن خزانم برهانید مرا
میکشد بر سگالم خطی از بوی سپند
میخرامد در وجودم آتشانه,پر لوند
لبانم را بر لبانش دوختم
تا قیامت
از داغ عشقش سوختم
به اکراه
به ساز دنیا رقصیدم
زهرابه ای
دلسوخته ام
خود باخته ام
با یاد او بگداخته ام
قهل شدم رهل شدم خاصه به محراب درآ
او شمع و تو پروانه
بر صفحه ی جانانه
ای صراف صوفیان برکن بساط کوفیان رو در سر مستوفیان(اتش بزن اندیشه را) پروانه شو پروانه شو
ادمی را پر شده همچون عدم اندیشه را
زنده کردی به برت پیکر بیجان مرا
وصله کردی به تنت وسعت ایمان مرا
آنچه را جز یاد حق آیین من
مرحم داغ دل مسکین من
مرغ را همدم شدش با روبهی
مرغک خوشدم خیال فربهی
شب و شعر و شکر و شور شرابم
گاهی
چه زود دیر میشود
گاهی
چه دیر زود
قلم را از ازل منظوم بودست
شبی,جامی,سرایی,آتشی,دردی,نگارا
روزها را میگذراندم از پی هم ,بیهوده
میشدم هر روز خسته تر و,فرسوده
بی ریا شو بی ریا شو بی ریا
تا نیفتد با بدان عنوان تو
از فراغت در برم ناله ها باید دمید
دارکوبی به رنگ خیال
میترکاند مغزم را
باز هم رقص با پروانه ها
بر مزار خامش افسانه ها
واله و شیدا چو منی نیست اگر هست دروغ است
بدرش وز تن احجا تو دغل دثر منا را
عشق یعنی با خدا تنها شدن
مست بودن فارغ از فردا شدن
یک شبی با دل سحر کن یار ما
ریشه کن در جان و در افکار ما
مجموع ۸۹ پست فعال در ۲ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک