پنجشنبه ۱۶ تير
شعر خدا حافظی و جدائی
|
|
بریدن نافت و با بی وفایی...
|
|
|
|
|
دوستی قدیمی بمن گفت که ای دوست
|
|
|
|
|
به درک نیمه ی من رفته و جایش خالیست
|
|
|
|
|
ببین بی تو چه دلتنگم
• دارم با گریه میجنگم
• بیا پیشم بگو هستی
• واسه دنیای بی رنگم....
• کنار
|
|
|
|
|
ای وطن
ای مادر هرکس به غیر طفلک همخون خود
ای که پروردی در آغوشت هزاران کودک بیگانه را
شیر دادی ا
|
|
|
|
|
"کولی وچشمه"
دخت کــولی درد دل با چشمه ی پر آب کرد
زخم های بی شمارش چشمه را بی تاب کرد
تا نم
|
|
|
|
|
الفاظ تندش قهوه ی تلخ است
چشمان گیرا و نگاهی سرد
|
|
|
|
|
ای اجل آرام جانم را بگیر
بخدا از شیعیانم ای اجل
|
|
|
|
|
نمودی چو خود را به چشم رقیبم...
|
|
|
|
|
برطبل بلوا کوبیدن تو نزن تو نکوب
|
|
|
|
|
من نمی دانم چرا اول
شده ویران و حال باید ساخت
|
|
|
|
|
برتمام عاشقی هایم رنگ چشمانت می زنم
|
|
|
|
|
هر آنچه در این شهر نمی خواهمش آن شد
|
|
|
|
|
همه از حال من بی کس و کار با خبرند
|
|
|
|
|
شمعی که نورانی شود پروانه را کشته
|
|
|
|
|
در آستان هجرتت، زین گفته تا به کی؟
|
|
|
|
|
کاش میگفتی به من
دختر بیا میخواهمت
|
|
|
|
|
سکوتت بوی آرامش میداد
وما
مست آرامش تو بودیم
چه زیبا و بی صدا سکوتت را شکاندی
|
|
|
|
|
من خیلی تنهام
به آسمان نگاه میکنم
به ابرها
به ستارگان هنگام شب ها
هنوزم تنهام...
|
|
|
|
|
بی تو من خنده کنان به کنج جهان خواهم رفت
بی تو من نغمه زنان به پیش بنان خواهم رفت
فکر کردی بی تو ا
|
|
|
|
|
یکی میره که فرداشو بسازه
یکی پابسته ی تقدیر میشه
هوای پرزدن توی سرش نیست
به جای هردوتاشون پیر میش
|
|
|
|
|
شناسنامه خطوط سیاه لازم داشت
|
|
|
|
|
روزام این شد پای دیوار
طرح یک در کندن
با حضور توی فرضی
صحبت از من کردن
|
|
|
|
|
کبوتری بی پر
بر شیر سنگی ها نشسته بود
من داشتم از کوه
...
|
|
|
|
|
عکس اش میان دفتر من خاک می خورد
از من بجز دو دیدهء کم سو نمانده است
شاید که پوپکی برساند به او خبر
|
|
|
|
|
شيشه ي بغض غروب
مثل هر بار شكست
شبنم ِ عطر خزان
بر تن ِ برگ نشست
باغ سرمست غروب
برگ بي تاب ِ خز
|
|
|
|
|
آتش عشق
از آتش عشقی که بود برجانت خبری نیست
از گرمی شانه های مهربانت اثری نیست
بر شب
|
|
|
|
|
تو می رفتی و من، بر خویش لرزیدم
تو می رفتی و من، از غیظ خندیدم ندانستم چرا .........
|
|
|
|
|
آن روز
من بودم وتو
غروب بود
وتو خسته تراز من
|
|
|
|
|
اعتراف در وقتهای اضافه...
|
|
|
|
|
چند وقتیست که مشروب عمل جانم شده است
عمل بی کسی و ورد زبانم شده است
جای پا های کسی بر سر راهم ما
|
|
|
|
|
پر غم و غصه ترین شاعر ایران شده ام
|
|
|
|
|
يكي يكي كم مي شويم هر روز ، چندي ست
مي تازد اين آفت چه عالم سوز، چندي ست
مردم گريزان از هو
|
|
|
|
|
پــوران دلکش ما چشم از جهان فـــرو بست
|
|
|
|
|
از اون روزی که رفتی تو
شبا بیدار و بی خوابم
تو نیستی تا ببینی این
چشای سرخ و پر آبم
|
|
|
|
|
چندیست بسیار دل تنگت هستم پدر بزرگ
در نبودت چشمانم را خون کردم پدر بزرگ
|
|
|
|
|
یک جهش یک مرگ شیرین حاصل عشق و غرور
|
|
|
|
|
مادربخوان لالاییت من تا ابد خوابم گرفت
شد پیکرم هدیه چون آغوش در خاکم گرفت
|
|
|
|
|
می روند آدمها
زودتر از آنچه که فکرش بکنید آدمها
و شما می مانید
و دلی پرحسرت
با تمام حرفهایی که ر
|
|
|
|
|
جگرم سوخت از آن لحظه که بی من رفتی....
|
|
|
|
|
چهل روزه که دنیایم فنا شد
|
|
|
|
|
دلم میخواست بال و پر داشتم
|
|
|
|
|
در جـای جـایِ این خـانـه ...
|
|
|
|
|
نهان گشتی به خاک و ابرا زارم
|
|
|
|
|
از غم و سوز فراقت گشته ام نالان پدر
|
|
|
|
|
غم پشت سر هم ردیفست در دل من
|
|
|
مجموع ۶۱۶ پست فعال در ۸ صفحه |