جمعه ۲۳ شهريور
اشعار دفتر شعرِ عشق پاییز شاعر حسن لطفی
|
|
گفتم بگو از هر دری اما نگفتی
زیبا برایم گفتی و زیبا نگفتی
شیرین سخن ها را زلبهایت شنیدم
از لاله ه
|
|
|
|
|
تو فروردین زیبای بــــــــهاری
تورا نتوان شمردن بی شماری
وجودت گرم و ناز است و محبت
توتابستا ن
|
|
|
|
|
می خانه شدم بیا که ساغر بزنی
باغ ام که تو پرانه صفت پر بزنی
در بسته ام از هر کس و آسوده شدم
خو
|
|
|
|
|
تو
نیستی اما
می دانی
در آسمان دل تنگ وکوچکم
چه اتفاقی افتاد؟
خورشید کوچ کرد...
حسن لطفی 7 فر
|
|
|
|
|
به جز یاد تو دیگر من ندارم
هوای از تو دل کندن ندارم
من انسا نم به انسان بودن تو
توانِ از تو بب
|
|
|
|
|
..........................
دلم مانند لب ها ی تو تنگ است
مثال لاله ای داغم کـــــــــجایی
به باغ ع
|
|
|
|
|
من خسته و آزرده ترینم توچه دانی؟2
هرروز اگر درد ببینم تو چه دانی ؟
دردامنه ی آتش من دود بسی هست
|
|
|
|
|
بیا شوریدگی حاصل بسازیم
بیا از عشق آب و گل بسازیم
درخت عشق ما قامت بلند است
بیا در شاخه اش منزل ب
|
|
|
|
|
تو شبنم پاکیزه هر باغ و بری
از باغ و بر بهار هم تازه تری
آئینه بدست آور و خود را بنگر
بهتر زخودت
|
|
|
|
|
بوی گنداز بودن گندیده می آید برون
از خبر بشنیده ها نشنیده می آید برون
کاش بودم قافل. از این عقل
|
|
|
|
|
شبنمی در باغ شعرم از نوایت می رسد۲
گویی یا بر درد بی درمان دوایی می رسد
دوستت دارم ره من یک قدم
|
|
|
|
|
کنی شیدا تو بی پاو سری را
توداری نازنین این دلبری راه
کـــــــــجا آرام من باید بگیرم
که کردی رنگ
|
|
|
|
|
نشان از دلبری دلبرتو داری☘️
دلم را برده ای در بر تو داری☘️
چه لبخندی؛چه خال دل نشینی☘️
برایم رنگ
|
|
|
|
|
از زمین و از هــــــوا دل می بری
ازدل وازدلبــــــــرا دل می بری
هرکسی بینــــد تورا دل می دهد
ا
|
|
|
|
|
دلتنگ تو بودن زیباست
چرا؟
مرا بیشتربی قرار دهان تنگت می کند
مرا ببوس خوب ترین هدیه خدایی
من اگ
|
|
|
|
|
کاش روزی
خودم را در آئینه
چشم های چشمه مانندات
می دیدم.
تا خودم را
از برون تا درون
به تمام م
|
|
|
|
|
اگر عاشق نـــــــباشم درد دارم
رخی هم چون زمستان سرد دارم
به رقص آورچوتوفانم تو ای عشق
هــوای ر
|
|
|
|
|
به جز بی هم دلی ،حاصل ندارم
درون ِسینه دل عا قـــــل ندارم
درخت سسبز، احساسم شکستی
چنان پنداشتی ک
|
|
|
|
|
دیدی که شکستی پرو بال غزلم را؟
از بیخ در آوردی نـــــــهال غزلم را
حرمت بشکستی و محبت بدریدی
دیدی
|
|
|
|
|
🌺نارت سرخ🌺 تر بادا مبارک
وجودت چون شکر هرجا مبارک🌺
🌺🌺مبارک آرزویی ناب دارم
که خوش باشی تورا
|
|
|
|
|
رخِ خوبت بدامم کرد بانو
عالم بنامم کرد بانوغم
بهار سبزو پاییزم کجایی
که دل تنگی تمامم کرد بانو
|
|
|
|
|
تو در اندیشه من خانه کردی
ولی آن خانه را ویرانه کردی
درخت از عشق واحساسم شکستی
مرا یک مرغک بی لان
|
|
|
|
|
دل مبادا خسته و سر در گریبانش کنی
درد دل با اهل دل بنشین که درمانی کنی
با دل افتاده از عشق و محبت
|
|
|
|
|
ساغر ازاین عاشقی لبریز باید ساختن
طبع شعری گرم و شور انگیز باید ساختن
کن مهیا هر طر ف؛ با ید بساز
|
|
|
|
|
من فریاد
فراق را بر سر آتش شنیدم که به با خشم به آتش گفت
تو اگر خاکستر می کنی
من خاکستر را ه
|
|
|
|
|
کج گشته دیدم تا که ابروی محبت
بگذ شتم از آن کهنه و نوی محبت
این تارو پود خسته کردم شانه عشق
اما
|
|
|
|
|
اگر من عالمــــی دارم در آن عا لم تورا دارم
اگر من بیشتر باشم وگر هم کــــــم تورا دارم
تورا در
|
|
|
|
|
دیده ام هر گذر از بهر تو جوینده شود
نارو پودم همه جوینده و پوینده شود
رقص زیبای خیال تو شب آید به
|
|
|
|
|
خو شا در با ب خا کستر بمیرم
چو آن پر و انه میرم گر بمیرم
بیا ای شمع آتش پیشه ی عشق
بسو ز ا ن تا
|
|
|
|
|
یک عمر بسی سوخته چون عود شدم
آزرده دل و غم زده از بود شدم
من سوخته ام شعله ندیده است کسی
یک آتش ب
|
|
|
|
|
مرحـــــــبا پاییز با نــــــو عشق دارد خا نه ات
هرکسی دارد نفس یک با ره شد دـــــیوانه ات
توعروس
|
|
|
|
|
بردوچشمم خوش برو، رو می دهی
باغ و سر سبزی به هر سو می دهی
در قلمرویت مــــرا جایی بــــــــده
|
|
|
|
|
فــــــــــــکر آغوشت عجب رقصی در آغوشم کند
سوختم کی آب آغــــــــــــــوش تو خاموشم کند؟
از فراقت
|
|
|
|
|
ابر یادت بر کویرم آب، نم نم می دهد
بی وجودت زنده بودن بر دلم غم می دهد
خوب رویانِ پر ازدم سر
|
|
|
|
|
از زمین و از هــــــوا دل می بری
ازدل وازدلبــــــــرا دل می بری
هرکسی بینــــد تورا دل می دهد
ا
|
|
|
|
|
هرکس نبود کس که تو دل بسته شوی
بر دورو برش سبزه صفت رسته شوی
چند روز توخوش گویی وشیرین شنوی
آن خس
|
|
|
|
|
بهار حتی
به پای خیال آغوشت نمیرسد
چه رسد به
خود آغوش
من با خیال آغوشت حتی
در زمستان بهاری ام..
|
|
|
|
|
می خانه شدم بیا تو ساغر بزنی
باغ ام که تو پرانه صفت پر بزنی
در بسته ام از هر کس و آسوده شدم
|
|
|
|
|
گه کویرو گاه، بارانِ هم ایم
گاه درد و گاه درمان هم ایم
تیشه بهرزخمِ جان ودل شویم
یک زمان مرحم به
|
|
|
|
|
خواهم که بیایی و بپرسم تو کجایی
کی در ز در خا نه دردم بگشا یی؟
من بانو جهان در کف خود دارم و شادم
|
|
|
|
|
پریشان کرده تابستان مرا پاییز می خواهم
گل و برگ پریشان گشته آویز می خواهم
بیا ای ابرو ای باران پای
|
|
|
|
|
فقط خواهم که بیتاب تو باشم 2بار تکرار
بشویی روی خود آب تو باشم
حسادت میکنم برقاب عکس ات
برا
|
|
|
|
|
چون شانه برای سر مویت شده ام۲
سرمستم اگر، زگفت وگویت شده ام
گر رفته مرا سر به گریبان چه کنم؟
شرمن
|
|
|
|
|
زلف بازی کردی و من شا نه ام. ۲
ساختی زنجیرو من دیوا نه ام
گل شدی درباغ عشق وعاشقی
دیدمت ، مانند ی
|
|
|
|
|
تو در اندیشه من خانه کردی
ولی آن خانه را ویرانه کردی
درخت از عشق واحساسم شکستی
مرا یک مرغک بی لان
|
|
|
|
|
آشنایی کن به فرما یک نشان از خا نه ات
شمع سوزان شو به بینی خاک از پروانه ات
لب برای من بیاور ساغ
|
|
|
|
|
شدم پر گریه ای هر جا سرودم
برایت از گل و صــــــــــحرا سرودم
خیالت را نشــــــاندم اند در آغوش
|
|
|
|
|
به شیرینی گفتار تو سوگند
رخت را باغ خوش منظر ندارد
گل عاشق تو شیرینی تو نازی
صفایت را بهار تر ن
|
|
|
|
|
ای کاش با عشق تو یک دیوانه باشم
تا با خیالت در دل ویرانه باشم
چون شمع سازی آن وجودت را برایم
تا
|
|
|
|
|
تو زیبا تر از زیبا می دانی
برای تو باتو جنگیده ام
وشکایت تورا پیش تو برده ام
تورا به همان ارزشی
|
|
|
|
|
چون شانه برای سر مویت شده ام
سرمستم اگر، زگفت وگویت شده ام
گر رفته مرا سر به گریان چه کنم؟
شرمنده
|
|
|
|
|
ترسم تو نباشی
ترسم تو نباشی به خدا تاب ندارم
یک عکس فقط می شوم وقاب ندارم
آغوش اگر از منِ بیچاره
|
|
|
|
|
هرگز از تو سوال نخواهم کرد
که کجایی؟
زیرا سوالم بی جا خواهد بود
تو در دلم جای داری..
|
|
|
|
|
آفتاب زیر ابر آسمان
دل چشم انتظار منی
یقین دارم
بیرون می آیی
و نباتی لاغر دلم را با نور
وگرمای
|
|
|
|
|
هر شروع
رو به پایان می رود
نامهربانی ها هم
تمام می شوند
تنها
در دل نقش پایی باقی می گذارند
ما
|
|
|
|
|
آزرده از دنیایم
غمگینم ، با درون
پر از درد عاشقانه ی
اما
سبز می سرایم
مانند مطربی که برای عمل
|
|
|
|
|
دنیا در گذراست و عمر ها خشک خار مانند اند همراه باد
صدای باد را می شنوی؟
وسرگشتگی خارا می بی
|
|
|
|
|
تو دریایی و من جویی ندارم
دگر میلی به یک سویی ندارم
به بوی خاک آن گلهای باغ ات
یک اندک میل
|
|
|
|
|
دلم داغ است و رنگ لاله دارد
تو گویی داغ یکصد ساله دارد
سر ودن را رها کرد م خد ا یا
غزل مردو د وب
|
|
|
|
|
آزرده خاطر
دلِ من با تو شاعر شد تو دانی2؟
به سانِ غنچه حاظر شد تو دانی ؟
سرودن با تو در اندیشه اش
|
|
|
|
|
عمرم گذشت، رفته و ناید سرای من
عطر ازهزار، خاطره آرد برای من
روزی بخوان ،دفتر شعرم گلی بچین
بینی
|
|
|
|
|
یک رنگ وبویی از دیار گریه دارم
صبحانه و شام و نهار گریه دارم
از رنگ و روی خویشتن بگذشته ام من
خود
|
|
|
|
|
بوسه سرخ بده تا که مرالاله کنی
من اگر پیر شوم طفلک ده ساله کنی
شب یلدای سر زلف برویم بشگایی
تا به شوخی بکشم موی تورا ناله کنی
|
|
|
|
|
بگو ، بسرا، برای
تک درخت حیاط کوچک
دل
بگو برای کسی که هم
دل دارد
وهم برای دل می گوید
مگو برای
|
|
|
|
|
یک غر یبی در میان آشنا یان مانده ام
با دلی آشفته و بیمار و بی جان مانده ام
درد و داغی دارم از بیگ
|
|
|
|
|
تو همرنگِ دلِ آشفته ام شـو
حریر سرخ می خواهم بپوشی
تو را چون جام می من سرکشیدم
تو هم خواهم مرا چو
|
|
|
|
|
.......................................
تورا چون باغِ گلها دوست دارم
تورا مانند دریا دوست دارم
|
|
|
|
|
بمــــا نند ام دلی در سینه داری
چرا بی دست و پا دل را شکستی؟
چـــــرا کشتی محبت را صفا را
|
|
|
|
|
کاش روزی
خودم را در آئینه
چشم های چشمه مانندات
می دیدم.
تا خودم را
از برون تا درون
به تمام مع
|
|
|
|
|
رفیق لاله داغ است این دل
سرای اشک و آه گرم دارم
ببارم در دیار لاله ی عشق
بدشتِ دیده ابر نرم دارم
|
|
|
|
|
درآیینه دنیای مجازیِ
من
اگرچه متصور می شوی
اما برای آسمان سرودنم
همانند آفتاب حقیقتی
که نور وگ
|
|
|
|
|
مــــــــــــــــــــــرا
غرق خواهی کرد
درژرفای تارو پود دریای
بیکران دید گا نت.
باید چگونه جان
|
|
|
|
|
رفیق لاله داغ است این دل
سرای اشک و آه گرم دارم
ببارم در دیا ر لالهِ عشق
بدشت دیده ابر ِنرم دارم
|
|
|
|
|
بیا گل بوته ما نند م ببینی
شوم دل زنده لبخندم ببینی
بیا غــــــــــم بشکنم آزا د ه باشم
که تا
|
|
|
|
|
کجا برد ی تو روی آ شنایی؟
عوض کردی توکوی آشنایی
شدم گم گشته ای وبی زبانم
فشردی تو، گلوی آ شنایی
|
|
|
|
|
با من تو بخوان که هم صدایت بشوم
وز خود گذرم دمی فدایت بشوم
سر مصرع هر مصراع کلامی بستان
هر روز بی
|
|
|
|
|
حکایت شب و
حکایت من
با همراه یاد تو
داستان
ماه وپلنگ است
تودرکشتزار خواب ناز خود
بذر رویایی
|
|
|
|
|
سنتور
احساس قشنگ توام
مرا با
دو مضراب وجود قشنگت بنواز
تا ترانه
دوست داشتنت را
برایت به گرمی
|
|
|
|
|
سلام ای مرغ عاشق پیشه دل
تو یی در دل تویی اندیشه دل
قدم آهسته بر دار ای گل ناز
ترک ننشیند اند
|
|
|
|
|
شب می آمد و من
سوار بر اسبِ
پای خسته خود
راه
بیرون ازخانه را پیمودم
ودر دل صحرا
با دل داغ لاله
|
|
|
مجموع ۱۹۷ پست فعال در ۳ صفحه |