دوشنبه ۷ فروردين
شعر حماسی
|
|
کوروش آن شاه بزرگ ارجمند / مهربان با مردمان دردمند ...
|
|
|
|
|
کاروان سحر آهسته به شهر می آید
ابر با بغضِ غریبی به سرم می بارد
|
|
|
|
|
روز آغاز جشن مهرگان بود .....
|
|
|
|
|
سرزمینمان شاه راه جهان است
|
|
|
|
|
آیین تو آینه ی ما،ظلم فکن شد
اندیشهِ نابِ تو ندای این وطن شد
|
|
|
|
|
رل وسگدست هرفرمان
مسحورش به دست بازگدایی
|
|
|
|
|
آتش پارس
در مزگت آتروپات ویران
آتشکده ی تخت سلیمان
اسرار زبان سرخ آتش
گردیده به کوه و دشت پنها
|
|
|
|
|
بر دخمه ی داریوش یک شیر
باتیر و کمان و گرز و شمشیر
در سایه ی فر و هر نشسته
تندیس مه و شه جهان گ
|
|
|
|
|
تا باد وحشت می وزد بر شیشه ی فانوس ها
در خواب شهرم می دود کابوس دقیانوس ها
|
|
|
|
|
از ميان هاى و هوى تند طوفان هاى سرد
دست در دستان هم رد مى شويم از اين نبرد
لشكر طوفان هجومش
|
|
|
|
|
باز می آید 22بهمن
ماه عزت و سربلندی میهنم
|
|
|
|
|
گمان کردند این شور و هیاهو فان است
پشتِ آرامشِ این شهر ولی طوفان است
|
|
|
|
|
باران آمد و افسوسِ تو را آه کشیدیم
با هم خطِ بطلان روی این راه کشیدیم
|
|
|
|
|
اشک تمساح ودوستی خاله خرس ها
|
|
|
|
|
دیروز پریشان تر از امروز نبودم
تا شعری به اندازه ی تاریخ سرودم
|
|
|
|
|
محال است که ایران ویران شود
کنام شغالان و دیوان شود
|
|
|
|
|
خیابان ،،،،،،،،،،،،،،
،،،،،،،،،,جنگ
|
|
|
|
|
یک حبه انار سرخ،سهمِ دلِ خون شد
کم بهاترین نرخِ جهان قیمتِ جون شد
|
|
|
|
|
( هر دم رسد ز محبوب یک داستان تازه...! )
|
|
|
|
|
از بانگِ اذان وعده ی دیدار رسیده
اندوهِ کبوتری که از قفس پریده
|
|
|
|
|
در برابر تیرهایی که بر من می بارد
|
|
|
|
|
خاکت جاوید،هگمتانه و تخت جمشید ابهت جهان.
خشایارت و کوروش و آریو برزن تا ابد بر تارک هستی نقش بست
|
|
|
|
|
آزرده ترین خاطره ام از درد است
پاییز چرا اینهمه اینجا سرد است
|
|
|
|
|
در این سرزمین به غربت رفته
همه ان ور دریاچه هستند
همه ماهی ها وقتی زنده زنده به
اب انداخته میشد
|
|
|
|
|
تا پایِ جان از بَهرِ استقـلالِ کشور
|
|
|
|
|
سیدعلی خامنهای گفت جملهای
ایران ما قوی و قویتر شود جهان
|
|
|
|
|
گشت بیمار سرزمین بالا و پست
خیمه زد در آن یکی دیو پلشت
کل حکمت در بماند اندر خمش
نیست درمان
|
|
|
|
|
وطن هسی مه روح و جان و ایمون
ته کوه و جنگل و دشت و بیابون
ته سبزی و ته سرخی و سفیدی
دیار پهلوانون
|
|
|
|
|
هموطن هَمـرَهِ من بَهرِ بقایِ وطن است - سَر وجانم به فدایِ وطن وهموطن است
|
|
|
|
|
در کسبِ آزادی و استقلالِ میهن - مدیونِ خون هایِ جوانانِ دیاریم
|
|
|
|
|
ما برای آنکه ایران
شد دلیران
رنگها ریختیم ز جان
از رنگ قرمز تا سیاه
|
|
|
|
|
و شراره هایِ آتشینی که از داغیِ خون هایِ به ناحق بر زمین ریخته،...
|
|
|
|
|
چون که ظلم آمد بسی حیران شدند
بی دل و ترسان ز ترس جان شدند
عده ای راه فرار شد برقرار
|
|
|
|
|
چنین گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پ
|
|
|
|
|
به خاکِ پاکِ میهن و، درفشِ جاودانه اش - به پرچمِ سه رنگ خود، بسی کنیـم افتخار
|
|
|
|
|
شهر، شهری از شهرهای جنوب
دختر، دختری باروبندِ کلاغی
معصومیت در او موج میزد
|
|
|
|
|
ياران نــظر كنيــد ، وفــاداري شــهيد
جانش فـداي امـر خدا شد ، بر اين اميــد
|
|
|
|
|
مادر بیا امشب برایم
آرزویی کن
یکبار دیگر
از ته قلبت صبوری کن
از کوچه های خاطرات خود
عبور
|
|
|
|
|
اگر چه آمریکا ابر قدرت است
|
|
|
|
|
تو بگو میراث اریایی مرا
چه کس
یغما برد؟!...
|
|
|
|
|
همان شویی درید او را دو تا گرگی پسان سالان
یکی روزان
و آن دیگر
تهی دستان
|
|
|
|
|
تبر به ریشه ام بزن
من عاشق تبر شدم
در آوار زندگی
از عشق در به در شدم
تبر بزن تبر به دست
غایم
|
|
|
|
|
چو رستم به شهنامه آرام خُفت
به بادِ صبا این سخن را بِگفت
|
|
|
|
|
قرنهاست تپش پشت تپش مجنون است
|
|
|
|
|
مایی که به خورشید ارادت داریم
از جادوی شب چرا شکایت داریم
|
|
|
|
|
ای پهنه ی شگفت زمین، ای نگین فارس
ای خاستگاه کشور جنگاوران پارس
ای دشت سبز مرودشت،ای زادگاه شی
|
|
|
|
|
کشتهء راهِ علی اجر شهادت دارد
|
|
|
|
|
من توانم برسانم که رسانم به خویش *** گر چه نرساندن هم نیست عیبی بیش
|
|
|
|
|
ما مزرعه ی سبزِ سعادت بودیم
خوشوقت ترین لحظه ساعت بودیم
|
|
|
|
|
آبادیِ ما هزار و یک خان دارد
صد مشکلِ آشکار و پنهان دارد
در راهِ وطن اگر همه کشته شویم
این خاکِ
|
|
|
|
|
تا هزاران سال ، هم مانَد صلیبِ تازیان
قلب ایران می تپد در پنجه ی محبوسِ خون
|
|
|
|
|
شدم
چون اسب عصاری
سرم در دامن شیوا
|
|
|
|
|
آتشگاه پارسه
زیر چتر نور ماه و چشمه ی اندیشه و فریاد
می نگارم قصه های بیستون و تیشه و فرهاد
زیر
|
|
|
|
|
تموم کن فاصله ها رو
که اَشکام بوی خون میدن
دوباره بازم مثل هر شب
چشمام خواب تورو دیدن
بیا برگر
|
|
|
|
|
در شگفتم از شکوه و شوکت اهرام
در گذار مهر و ماه و زهره و بهرام
مصر و آن اهرام زیبای شگفت انگیز
|
|
|
|
|
مطرب با ریتمی تند ،
زخمه به سیمها میزد
|
|
|
|
|
آن روزها تنها یک لحظه بودند
انسان ها بی ناموس نشان میمردند
و بی نشان به خاک سپرده می شدند....
|
|
|
|
|
در کشاکش پیکار به رسم مهر به آیین
خوش خط و خال دیدم ماری چنبرین
|
|
|
|
|
در اینجا خفته تاریخ دلیران
همان نام آوران از مهد شیران
شکوه کشور زیبای ایران
شده در خاکها خا
|
|
|
|
|
... از اصل در نهاوند افتاد و در مرو، از اسب!
|
|
|
|
|
این ماییم خشونت و خشم
ماییم پر شده از عقده ی خشک شده اشک،از تویی که عمری ما را بازی داده ای به رشک
|
|
|
|
|
سرباز وطن
سرگشته سربازی در خانه هرمومن مسلمان
|
|
|
|
|
در سنگر نام آوران شب را سحر کن
|
|
|
مجموع ۴۶۳ پست فعال در ۶ صفحه |