دوشنبه ۱۰ مهر
شعر حماسی
|
|
درج کنید نام مرا در صف اول حروف...
|
|
|
|
|
قیام شقایق سرخ
بر پیکر خصم
زخم کاری ست
وطن وادی عشق
نی .....
جای بی بند و باری ست
نهراسیم
|
|
|
|
|
سالیان سال دید دشمن
درونمان برکه ای
محبوس را
کشت حسرت
پیشترفت هایمان
کل اقیانوس را
عزمی
|
|
|
|
|
ای شاه شعر نغز در دیوان افلاک !
سر دفتر کُل جهانِ آفرینش
|
|
|
|
|
به روزگار پر از جنگ مردمان مجاور...
|
|
|
|
|
وطن ای مام من
تو مادری فداکاری
افتخار است که نامی چو ایران داری
در دل خاکت فرزندان با ایمان دا
|
|
|
|
|
گذر ایام است ره خوبان تقدیم گل ،رسم دلیران
|
|
|
|
|
بار دیگر همصدا شدن زنگ ها با مرگ
ماه رفت و باز آرزوی پلنگ ها با مرگ
|
|
|
|
|
مردمان به داد رسید دیوانه ی حیدر شدم
تشنه ی زیارت پادشه نجف شدم
گر بپرسند این علی کیست که دیوانه ش
|
|
|
|
|
همسفردلزده ام تاب توبی تاب من است
|
|
|
|
|
بمناسبت چهلم شهید غیرت حمیدرضا الداغی
|
|
|
|
|
شاهدی بی جان نشسته، مردمانی بی نقاب
گرگ های خون گرفته بی رمق در التهاب
شهرهای خالی از آوازه خوان ه
|
|
|
|
|
در زمان شهادتِ "شهید بابک نوری هِریس" و بعد از انتشار عکس هایش، همه گمان می کردند این جوان زیبا و خو
|
|
|
|
|
شهید امر به معروف و غیرت و اخلاق
چه نسل ها که نشد قصه گویِ الداغی
|
|
|
|
|
قصد چاپ این اثر رو در قالب یک کتابچه دارم. تجربه اولم هستش لطفا برای مراحل چاپ راهنمایی فرمایید.ممنو
|
|
|
|
|
وطن
و تن
ساده است
ایمان
نان آجر نمیکند
کجا خانه می سازید
با سیمان آب و پول
|
|
|
|
|
عشق عشق است چه فرق است حسین یا قاسم
اصل وصل است که زنجیری و دیوانه شوی
|
|
|
|
|
شب بر رخِ مهتاب حسادت کردیم
تا عقده گشودیم و خباثت کردیم
|
|
|
|
|
منم فرزند خاک آریایی
ابر سرباز یک رنگ و خدایی
به دستم یک کمان از جنس آرش
به آن یک بیرق سرخ رها
|
|
|
|
|
کاروان سحر آهسته به شهر می آید
ابر با بغضِ غریبی به سرم می بارد
|
|
|
|
|
روز آغاز جشن مهرگان بود .....
|
|
|
|
|
سرزمینمان شاه راه جهان است
|
|
|
|
|
آیین تو آینه ی ما،ظلم فکن شد
اندیشهِ نابِ تو ندای این وطن شد
|
|
|
|
|
رل وسگدست هرفرمان
مسحورش به دست بازگدایی
|
|
|
|
|
آتش پارس
در مزگت آتروپات ویران
آتشکده ی تخت سلیمان
اسرار زبان سرخ آتش
گردیده به کوه و دشت پنها
|
|
|
|
|
بر دخمه ی داریوش یک شیر
باتیر و کمان و گرز و شمشیر
در سایه ی فر و هر نشسته
تندیس مه و شه جهان گ
|
|
|
|
|
تا باد وحشت می وزد بر شیشه ی فانوس ها
در خواب شهرم می دود کابوس دقیانوس ها
|
|
|
|
|
از ميان هاى و هوى تند طوفان هاى سرد
دست در دستان هم رد مى شويم از اين نبرد
لشكر طوفان هجومش
|
|
|
|
|
باز می آید 22بهمن
ماه عزت و سربلندی میهنم
|
|
|
|
|
گمان کردند این شور و هیاهو فان است
پشتِ آرامشِ این شهر ولی طوفان است
|
|
|
|
|
باران آمد و افسوسِ تو را آه کشیدیم
با هم خطِ بطلان روی این راه کشیدیم
|
|
|
|
|
اشک تمساح ودوستی خاله خرس ها
|
|
|
|
|
دیروز پریشان تر از امروز نبودم
تا شعری به اندازه ی تاریخ سرودم
|
|
|
|
|
محال است که ایران ویران شود
کنام شغالان و دیوان شود
|
|
|
|
|
خیابان ،،،،،،،،،،،،،،
،،،،،،،،،,جنگ
|
|
|
|
|
یک حبه انار سرخ،سهمِ دلِ خون شد
کم بهاترین نرخِ جهان قیمتِ جون شد
|
|
|
|
|
( هر دم رسد ز محبوب یک داستان تازه...! )
|
|
|
|
|
از بانگِ اذان وعده ی دیدار رسیده
اندوهِ کبوتری که از قفس پریده
|
|
|
|
|
در برابر تیرهایی که بر من می بارد
|
|
|
|
|
خاکت جاوید،هگمتانه و تخت جمشید ابهت جهان.
خشایارت و کوروش و آریو برزن تا ابد بر تارک هستی نقش بست
|
|
|
|
|
آزرده ترین خاطره ام از درد است
پاییز چرا اینهمه اینجا سرد است
|
|
|
|
|
در این سرزمین به غربت رفته
همه ان ور دریاچه هستند
همه ماهی ها وقتی زنده زنده به
اب انداخته میشد
|
|
|
|
|
تا پایِ جان از بَهرِ استقـلالِ کشور
|
|
|
|
|
سیدعلی خامنهای گفت جملهای
ایران ما قوی و قویتر شود جهان
|
|
|
|
|
گشت بیمار سرزمین بالا و پست
خیمه زد در آن یکی دیو پلشت
کل حکمت در بماند اندر خمش
نیست درمان
|
|
|
|
|
وطن هسی مه روح و جان و ایمون
ته کوه و جنگل و دشت و بیابون
ته سبزی و ته سرخی و سفیدی
دیار پهلوانون
|
|
|
|
|
هموطن هَمـرَهِ من بَهرِ بقایِ وطن است - سَر وجانم به فدایِ وطن وهموطن است
|
|
|
|
|
در کسبِ آزادی و استقلالِ میهن - مدیونِ خون هایِ جوانانِ دیاریم
|
|
|
|
|
ما برای آنکه ایران
شد دلیران
رنگها ریختیم ز جان
از رنگ قرمز تا سیاه
|
|
|
|
|
و شراره هایِ آتشینی که از داغیِ خون هایِ به ناحق بر زمین ریخته،...
|
|
|
|
|
چون که ظلم آمد بسی حیران شدند
بی دل و ترسان ز ترس جان شدند
عده ای راه فرار شد برقرار
|
|
|
|
|
چنین گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پ
|
|
|
|
|
به خاکِ پاکِ میهن و، درفشِ جاودانه اش - به پرچمِ سه رنگ خود، بسی کنیـم افتخار
|
|
|
|
|
شهر، شهری از شهرهای جنوب
دختر، دختری باروبندِ کلاغی
معصومیت در او موج میزد
|
|
|
|
|
ياران نــظر كنيــد ، وفــاداري شــهيد
جانش فـداي امـر خدا شد ، بر اين اميــد
|
|
|
|
|
مادر بیا امشب برایم
آرزویی کن
یکبار دیگر
از ته قلبت صبوری کن
از کوچه های خاطرات خود
عبور
|
|
|
|
|
اگر چه آمریکا ابر قدرت است
|
|
|
|
|
تو بگو میراث اریایی مرا
چه کس
یغما برد؟!...
|
|
|
|
|
همان شویی درید او را دو تا گرگی پسان سالان
یکی روزان
و آن دیگر
تهی دستان
|
|
|
|
|
تبر به ریشه ام بزن
من عاشق تبر شدم
در آوار زندگی
از عشق در به در شدم
تبر بزن تبر به دست
غایم
|
|
|
مجموع ۴۹۰ پست فعال در ۷ صفحه |