جمعه ۱۵ اسفند
شعر پریسکه
|
|
بامن چه کرده ای...؟!!
هنوز از طوفانِ...
|
|
|
|
|
صدای تق تقِ پنجره ها،
دیشب تکانم می داد
در خانهی تنهایی ام
عطر و بویت هم نای ماندن را نداشت
|
|
|
|
|
افترا بر من ز پر خوابی زنند
چون ندانند این که من
زندگی ها کرده ام با خواب او
✍ امیرمحمد آبک
|
|
|
|
|
کثیف ترین پیروزی،
آنست که...
|
|
|
|
|
شعری که،
قلبها ،
نتوانند،
واژگانش را ، تفسیر کنند...
|
|
|
|
|
اشعار كوتاه:
(پريسكه، سپيد، هايكو)
|
|
|
|
|
میتوانی همه جا بودنش را
به استعداد همه جا بودنت پیوند بزنی!!!
تا همه جا بودن را در هر زمان تجربه
|
|
|
|
|
آنقدر بالا رفت که عشق شد
و از آنجا عاقلان را میدید
که سخت مشغول خدا هستند
|
|
|
|
|
زندگی در ضربان قلبم
🥀🥀
عشق همان است
|
|
|
|
|
حماسه ی بزرگِ عشق ...، فقط ،
در زندگی کسانی اتفاق می افتد ، که،...
|
|
|
|
|
میل باریدن دارد واژه هایم
|
|
|
|
|
خراباتِ ذهنِ من ، پُر است از واژه هایی که، زنجیر شده اند،
به روزگارم ...
|
|
|
|
|
مراقب باش لذّت به ذلّت نکشاندت!
|
|
|
|
|
تمام واژه هایم را جمع می کنم
در دفتر عشق
|
|
|
|
|
انقراض بشر زمانی است که...
|
|
|
|
|
شعرِ ناب وتکان دهنده یعنی اینکه...
|
|
|
|
|
با ژرفای وجودم
امروز هم دیر است
|
|
|
|
|
در تو می پیچم
هر شب با رویایت کوکم کن
|
|
|
|
|
زیباترین سمفونی دنیاست!
خنده های تو
کنسرت لبهایت
مدام باد!
|
|
|
|
|
نوستالوژی غمگینی ست
رفتن تو
فوران دلتنگی
در اضطراب شهری سیمانی
|
|
|
|
|
زخم بسیار
بر تن این کوچه، نشسته!
مرهم قدم های تو را
می خواهد.
|
|
|
|
|
در شب های نبودنت
هیچ ماهی
روشن نمی کند
کوچه های تاریک خیالم را
|
|
|
|
|
پر از عنکبوت هایی است
خیالم
تار می تنند
تنهایی بی پایان را
|
|
|
|
|
باد و طوفان غمت
ابر چشمان مرا باران کرد
ای که از نم نم یادت
باغ دلم سرسبز است.
|
|
|
|
|
تو روح القدوس عمر منی،
به نگاهت
مریم دلم را
آبستن می کنی!.
|
|
|
|
|
خورشید چکاره است!
آنجا که تو نباشی
تاریکترین
نقطه ی دنیاست.
|
|
|
|
|
و هیچ پرنده ای
لا به لای میله های قفس
به یاد نمی آورد
شکوهِ پرواز را...
|
|
|
|
|
نَه به آن زرنگیِ نُه ماه پیش ات
نَه به ناتوانیِ الآنِ خویش ات
|
|
|
|
|
وقتی رسیدند ، اوداشت روحش را
به وجدان دردِ سختی می کشت
|
|
|
|
|
لبخندت
بهار دارد
شکوفه ها می دهد دهانت،
و گیلاس لب هایت چیدنی!.
|
|
|
|
|
داشتنت
کافی است
جای تمام نداشتههایم.
|
|
|
|
|
لحظه هایم
بی تو،
عجیب سرد است!
آتش دیدارت را بیفروز!
|
|
|
|
|
کوچه ای متروکم
پر از حس آمدنت...
|
|
|
|
|
بارانی است
هوای پاییز دل ام،
بگذار خیس گردم
چتری آرزویم نیست!
تا دستانت را دارم...
|
|
|
|
|
چنان در شعرهایت عاشق مینمایی
که میخواهم فریاد بر آرم
دروغگوترین آدم های زمین اند
شاعران...
|
|
|
|
|
گاهی در پاییز شاعر می شوم
|
|
|
|
|
با هم بودیم
چند صباحی در مهر...
|
|
|
|
|
امروز بدون صبح بخیرت شروع شد...
|
|
|
|
|
امروز را
بدون صبح بخیرت شروع کردم
خدا بخیر کند
بقیه روزم را
|
|
|
|
|
بارها و بارها
دستم به رویش بلند شد...
برای بدست آوردن تو
بارها زورم را زدم...
|
|
|
|
|
حس بدی دارم
دارمت
کنارمی
اما خیلی وقت است
ندارمت...
|
|
|
|
|
برای دیدنم
ساعتش را کوک می کرد...
|
|
|
|
|
نه از آدم ها میترسم
نه از ترس هایشان
من فقط
از بی تو بودن ترس دارم
|
|
|
|
|
حالِ دلمان ناپایدار است !
|
|
|
|
|
ما که قرار است پروانه شویم
بگذار دنیا هرچقدر میخواهد
پیله کند
جاوید_آزاد
|
|
|
|
|
حسودی ام می شود
به گنجشک ها...
|
|
|
|
|
کاش یکی بیاید
و بگویدم
چرا لبخندهای تو؛
اینقدر بی رنگ است!؟
و من همه چی را
بیاندازم گردن تنهایی
|
|
|
|
|
به رویم اسلحه می کشد تنهایی
|
|
|
مجموع ۱۸۷ پست فعال در ۳ صفحه |