چهارشنبه ۱۴ آذر
شعر ترکیب بند
|
|
قی کن تمام بی شرف ها را
گردن بزن این ناخلف ها را
غرق ِ خزر کن بی طرف ها را
آتش بزن پای علف ها را
|
|
|
|
|
ای مهاجـــر از تمـــام بودنم
ژَنده پوش این خرابه ها منم
|
|
|
|
|
ماه از شب های این دیار روی گردانده
کوهستان بر روزهایش سایه افکنده
پرندگانش آواز نمیدانند
چمن های
|
|
|
|
|
اگر آن ترک شیرازی بدیت آرد دل مارا
|
|
|
|
|
بشوی این قلب من را از گناهان ای یگانه خالق هستی..
|
|
|
|
|
خدایا روزیم کن در جهان همراهی نیکان دنیا را
به نیکی شان جلایی بخش در این روز قلب پرتمنا را
|
|
|
|
|
خدایا مهرورزی بر یتیمان را به لطفت قسمت من کن
به نور و روشنای این عمل قلب مرا با مهر روشن کن
|
|
|
|
|
نصیبم کن هر آنچه خیر نازل می شود از عرش در این روز
که در این ماه خوشه چین بخشش های این پرارج درگاهم
|
|
|
|
|
گفته بودم که اگر پنجرهات باز شود میمانم!
اگر این پنجره هموسعت پرواز شود میمانم!
....
|
|
|
|
|
برای مُردن در انتظارم اَجل کجایی...
|
|
|
|
|
هر کس که مسلمان شده مهمان غدیر است
چون احمد مختار مسلمان غدیر است
|
|
|
|
|
این خونه ی عشقمونه
تاریک و سرد و نموره
از در و دیوارش غم میباره
هواش خیلی گرمه اما سردمونه
|
|
|
|
|
اگر چه حکم ز ربِّ جلیل آمده بود
|
|
|
|
|
در این شهر بیپیکر که خالیست از والی
گذر کردم از نیما و از شاملو آری!
|
|
|
|
|
لاله و یاس و چمن جامهی شاه زمین
گوهر گلهای زرد زینت زلف است و زین
از شرر لالهها گرم شده آسمان
|
|
|
|
|
ای سپیده ی آغاز خوشبختی من!
بتاب ...
نور بده ...
کنار شکوفایی این باور بمان
|
|
|
|
|
ای تجلی طاها کنایه آیه مشکات
ذات نور السماوات الارض، باطن آیات
|
|
|
|
|
درویش خاکسار به دولتسرای شاه
آورده است دست گدایی برای شاه
|
|
|
|
|
وطن هسی مه روح و جان و ایمون
ته کوه و جنگل و دشت و بیابون
ته سبزی و ته سرخی و سفیدی
دیار پهلوانون
|
|
|
|
|
وقتی پیام خون خدا، بر زمین رسید
آوازِ رنج و تشنگی از یاسمین رسید
وقتی به ضربِ تیغ عدم،
|
|
|
|
|
خالق گفت که مهدی حاظر است
چشم و دل را بشور او ناظر است
|
|
|
|
|
هر کجا پا می گذارد سنگ ها دُر می شود
در زمین با بودنش .. جایِ خدا پُر می شود
|
|
|
|
|
استقبال ناچیزی از شعر استاد شهریار!
|
|
|
|
|
گهی اینجا ترا گشتم گهی آنجا ترا گشتم
برای دیدنِ رویت زمین را تا سما گشتم
غریب و بی نوا گشتم فن
|
|
|
|
|
بغض، ناگه، گلوی ِ من را کُشت/پنجهها هم، پیروهَن را کُشت/آمدم تا به خود که فهمیدم/زندهام نموده، مَن
|
|
|
|
|
او بود و مَنَم بود در این بود نبودم
بودی که بُوَد بود و من بود نبودم
|
|
|
|
|
دوستان این دلِ سوزانِ مرا یار شوید
بر غمم یا جگرِ سوخته غمخوار شوید
|
|
|
|
|
جان دادن پسر در روی دستان پدر
|
|
|
|
|
یسعوب المومنین: عشقم امام علی(ع)
|
|
|
|
|
تقدیم به ولی امر مسلمین جهان
|
|
|
|
|
در انتظار ظهور صاحب الزمان
|
|
|
|
|
دین مبین اسلام و مبارزه با امپریالیسم
|
|
|
|
|
شاه ملک و ملکوت : امام علی (ع)
|
|
|
|
|
رژی پنهان، رگی لرزان، تاج به سر
سری سودا، دلی غوغا، کوی یار
باد به راهو دل به یارو غنچه سبز
قر
|
|
|
|
|
جریان ما نخل جمیرای نگاهت بود
بغض نود نه ساله ی چشم سیاهت بود
تو مالک چاه زمینت هم نخواهی شد
این
|
|
|
|
|
شب نشینم امشبم با دردوغم خواهد گذشت
|
|
|
|
|
خستگی از در و دیوارِ دلم میبارد
|
|
|
|
|
مظهر عدالت سید ابراهیم رییسی
|
|
|
|
|
"خار بلا"
دامن کشیدی از من وبیگانه با این دل شدی
گرم رقیبان گشتی واز حال دل غافل شدی
ظاهر
|
|
|
|
|
صبح پائیزی غم انگیزی
بود و انگار سنگ می بارید
|
|
|
|
|
چشم بر هم زده و روز تمام است ببین
|
|
|
|
|
دلم گرفته ازین دارِ غم نشان
ازین جماعتِ بی عارِ بی نشان
ازین تقلّب و جهل و جمودشان
|
|
|
|
|
اگر چه حکم، زِ رَبِّ جلیل آمده بود
|
|
|
|
|
ای کاش میشد اندکی هم ذات ِ باران بود
بر تشنگی ها ی جهانی چشمه ساران بود
ای کاش در قرن ِ گناه آلو
|
|
|
|
|
گله از اهل جهان نه!گله از یار به بیداد من است
|
|
|
|
|
از عشق به عادت گفت
از عمق جراحت گفت
تصمیم جدایی شد
نامرد چه راحت گفت
برگشتم و دیدم نیست
هی گشتم
|
|
|
|
|
کمان عشق بازتابی از
حالات حقیقت درون و
شعر و شور و شعور جوانی
|
|
|
|
|
دنیای آدما ، دنیای رنگ هاست
افسون شیشه ها ، پرخاش سنگ هاست
|
|
|
|
|
تركيب بند
سيدمحمدطباطبايي/ مسكين تهراني
توبه كردم كه دگر محو جمالت نشوم
من اسير تو و آن چشم
|
|
|
|
|
كار ما دلشدگان بند به آن گيسو بود
دل ما بافته در سلسلهء آن مو بود
طرّهء زلف پريشان شده در
|
|
|
|
|
رفتی ک بی تو من عاشقی کردم
خاطرتو تو خودم زندگی کردم
من موندم و این شب و غصه هام
تو رفتی و من
|
|
|
|
|
گفتم نرو دلم تو تنهاییش شکست
گفتی برو عشق ما مث یه خاطرس(ت)
گفتی برو ک دلم ازت خسته شد
ندید ک م
|
|
|
|
|
بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز.
بالاتر از مسیح عدم را به هم بریز.
|
|
|
|
|
هنر به چشم عداوت! عِیب است اگر..؟
گر نباشد حُبِّ هُنَر را، در نِگَر
بی هنر یا که هنروَر
چه فرقی
|
|
|
|
|
چون که درمانم کنی دردم فزون
سربلندم می کند این ازمون
|
|
|
|
|
دلم یک حوض میخواهد
نَمایَش باشد از کاشی
پُر از پولک، پُر از ماهی
|
|
|
|
|
سروده اى به مناسبت شهادت حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام
|
|
|
|
|
میخانه ی مَلک شده چشمِ خمارِ تو
ساقی شدی که باده شود بی قرار تو
|
|
|
مجموع ۱۵۶ پست فعال در ۲ صفحه |