سه شنبه ۱۹ اسفند
شعر ترکیب بند
|
|
مظهر عدالت سید ابراهیم رییسی
|
|
|
|
|
"خار بلا"
دامن کشیدی از من وبیگانه با این دل شدی
گرم رقیبان گشتی واز حال دل غافل شدی
ظاهر
|
|
|
|
|
صبح پائیزی غم انگیزی
بود و انگار سنگ می بارید
|
|
|
|
|
چشم بر هم زده و روز تمام است ببین
|
|
|
|
|
دلم گرفته ازین دارِ غم نشان
ازین جماعتِ بی عارِ بی نشان
ازین تقلّب و جهل و جمودشان
|
|
|
|
|
اگر چه حکم، زِ رَبِّ جلیل آمده بود
|
|
|
|
|
ای کاش میشد اندکی هم ذات ِ باران بود
بر تشنگی ها ی جهانی چشمه ساران بود
ای کاش در قرن ِ گناه آلو
|
|
|
|
|
گله از اهل جهان نه!گله از یار به بیداد من است
|
|
|
|
|
از عشق به عادت گفت
از عمق جراحت گفت
تصمیم جدایی شد
نامرد چه راحت گفت
برگشتم و دیدم نیست
هی گشتم
|
|
|
|
|
کمان عشق بازتابی از
حالات حقیقت درون و
شعر و شور و شعور جوانی
|
|
|
|
|
دنیای آدما ، دنیای رنگ هاست
افسون شیشه ها ، پرخاش سنگ هاست
|
|
|
|
|
تركيب بند
سيدمحمدطباطبايي/ مسكين تهراني
توبه كردم كه دگر محو جمالت نشوم
من اسير تو و آن چشم
|
|
|
|
|
كار ما دلشدگان بند به آن گيسو بود
دل ما بافته در سلسلهء آن مو بود
طرّهء زلف پريشان شده در
|
|
|
|
|
رفتی ک بی تو من عاشقی کردم
خاطرتو تو خودم زندگی کردم
من موندم و این شب و غصه هام
تو رفتی و من
|
|
|
|
|
گفتم نرو دلم تو تنهاییش شکست
گفتی برو عشق ما مث یه خاطرس(ت)
گفتی برو ک دلم ازت خسته شد
ندید ک م
|
|
|
|
|
بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز.
بالاتر از مسیح عدم را به هم بریز.
|
|
|
|
|
هنر به چشم عداوت! عِیب است اگر..؟
گر نباشد حُبِّ هُنَر را، در نِگَر
بی هنر یا که هنروَر
چه فرقی
|
|
|
|
|
چون که درمانم کنی دردم فزون
سربلندم می کند این ازمون
|
|
|
|
|
دلم یک حوض میخواهد
نَمایَش باشد از کاشی
پُر از پولک، پُر از ماهی
|
|
|
|
|
سروده اى به مناسبت شهادت حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام
|
|
|
|
|
میخانه ی مَلک شده چشمِ خمارِ تو
ساقی شدی که باده شود بی قرار تو
|
|
|
|
|
ای نسل جگر سوخته ی حضرت آدم
|
|
|
|
|
راه منزلگه جانان ، به ره عزت نیست
جز به غم خوردن و آوارگی و ذلت ن
|
|
|
|
|
فصل شعری سیاه می بینم
حس و حالی تباه می بینم
|
|
|
|
|
اي كه در ميدان ، يلي1 را فارِس2 ميدان تويي
تيزتـر جنگ آورِ بر تازي و تركان
|
|
|
|
|
هست مولانا علی جبریل را آموزگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
|
|
|
|
|
بشنويد از من كلامي،عاقبت مرگ است، مرگ
بر همه پير و جواني ،عاقبت مرگ است ،مرگ
گر
|
|
|
|
|
چه جشنی شده امشب،کجایی که ببینی ؟
|
|
|
|
|
بوسه اش بو سه جانِ تازه مرا
بوسه هایی که بی اجازه مرا
عشق داغی چنان گدازه مرا
چشمهای
|
|
|
|
|
.
جانم علی غوغای عالم گیر امکان
بر مُلک هفتاد و دو ملت میر و سلطان
.
|
|
|
|
|
لحظه ی ناب سال تحویل است...
|
|
|
|
|
«شعرهايم شدَه ست ماشيني
اي روانِ بلند! ميبيني؟»
تا به سوي اضافه كار شدم
آمد الهام و
|
|
|
|
|
مادر پیاله ات ز می افزون بیش
|
|
|
|
|
چو آذر انتهای برگ ریزان
نگاهی خسته دارم بر زمستان
|
|
|
|
|
.
دل ز فراق قدسیان سوختن از چهل گذشت
شعلهی شمع و ماتم افروختن از چهل گذشت
.
|
|
|
|
|
از کوی خدا روی به بیراهه نیارید....یا حداقل کودک شش ماهه نیارید...
|
|
|
|
|
وقت آن آمده که حق به حقیقت برسد
وقت آنست که باطل به هزیمت برسد
همه دارایی این جبهه طاغوت دگر
به
|
|
|
|
|
وقت سفر ،پایان خوشبختی
از نور رفتم من به تاریکی
محو تماشای تو بودم که
آخر رسیدش فصل نزدیکی
تکرار
|
|
|
|
|
فرخنده پی چه روز خوشی هست حالیا
پر کن به یمن مقدم عیدم پیاله را
|
|
|
|
|
غم برم خیمه زد و کرد مرا بارانداز....
|
|
|
|
|
نویسم از چهارده گل زیبا...
|
|
|
|
|
نیستی اما دل من کنارته
شبای جمعه همش به یادته
شب و روز نداره بیقراریام
مست اون چشای پر شرابته
|
|
|
|
|
دل برده ز من بتی دلارام
هم برده ز دیده خواب و آرام
|
|
|
|
|
به مناسبت سالروز شهادت حضرت جوادالائمه، امام محمد تقی علیه السلام
عطوفت و دل سنگش اگر که نمیمرد
|
|
|
|
|
رفتی و شد کار من هی صبر صبر
تا کشم من در فراغت رنج رنج
|
|
|
|
|
کودک لب تشنه ام نیامده در برم
|
|
|
|
|
تولد حضرت زهرا س
سحرگه غنچهٔ خندان شکفته
|
|
|
|
|
مادرسلام مادرپهلو شکسته ام
من آمدم بقیع و دوزانو نشسته ام
|
|
|
|
|
از طواف کعبه می گفت این سخن فرزانه ای
که قماش و خشت را چونی بر او شد خانه ای
|
|
|
|
|
حرف هایی زدیم بارانی
من و شب.. پشت ابر..پنهانی
|
|
|
|
|
یک آسمان پرنده شدم تا برایتان...
شعری شدم شکسته غزل،تا خدایتان...
قسمت کند که زائر بارانیت شوم
|
|
|
|
|
خجل ز روی شما شد در آسمان خورشید
به ماهتاب،گل رویتان چه خوش تابید
سند به نام شما خورده کهکشان و زم
|
|
|
|
|
امشب نمی دانم چرا ، مجنون دل شیدا شده
دل کنده از لیلای خود اوار
|
|
|
|
|
نوحه ای علمدار(فارسی –عربی)
|
|
|
|
|
ساقیا مست نیم جام دگر می خواهم باده ای پرشده از خون جگ
|
|
|
|
|
پدرم مرد خدابود خدا می داند
آیت صدق وصفابود خدا می داند
|
|
|
|
|
تمام غصه هایت را بیاور من خریدارم ....
|
|
|
|
|
گاهی از خود خسته میمانی، بی صدا آرام
گوشه ای تاریک و سردرگم،با حسی از جنون ناشی
|
|
|
|
|
امروز کمی ابری بود.
با نگاه سبک یک آهو.
زندگی یک هوس چای، در این سرد هواست.
زندگی خستگی برگ درختا
|
|
|
|
|
می خواستم ترانه بگویم برای تو
یک شعرعاشقانه بگویم برای تو
|
|
|
|
|
معاشران گرهِ کورِ کار باز کنید
|
|
|
|
|
وقتی که خورشید دوید
به آسمون نور پاشید
چوپان آورد گله را....
|
|
|
|
|
درتمــــــامِ لحـظه هـا
قلـب میگویدخــــــدا
|
|
|
|
|
اینها به دل زخمی ما میخندند....
|
|
|
|
|
منتظر به راه
گر خفته به خون پاک وسرخی
دیــــدی شبــ
|
|
|
|
|
شاید بگویند دیگران اندامِ تو عالیست
|
|
|
|
|
سرود نیروی انتظامی روزت مبارک
|
|
|
مجموع ۱۰۲ پست فعال در ۲ صفحه |