دوشنبه ۱۰ مهر
شعر عشق و خواستن
|
|
تن شک شعله دادم تا که باور شد نهال سبز اندیشه برابر شد
زغال پرسش فرجام این انجام سبکتر شد معلق شد ش
|
|
|
|
|
واژه ها در ذهن به رژه می روند
به اشک پناه آوردم
شوق پرواز دارم
اما بالی برای پرواز نیست
گیسوان
|
|
|
|
|
چون که باشد مرغکی اندر قفس
باز نتواند بر او آزار رس
گر چه آزادی گران آید به کس
لیک
|
|
|
|
|
ای خدا رحمی که کم آوردهام
ابر باران بر جگر آوردهام
ده تو علمی بی نیازم کن خدا
|
|
|
|
|
آهن پرست هنوز عاشق من است
|
|
|
|
|
عسل می خواهم چیزی را به توبگویم
من نه تاجیکم، نه پشتون
من نه هزاره، نه زی ترکم
من نه ازبک، نه ب
|
|
|
|
|
میلاد من آن روزیست که ،
تو شدی سکاندارِ این جان
|
|
|
|
|
پرچم عشق
پرچم عشق صیاد بالا
حسابی گیر کرده در تورش
خداوندا تو کاری کن
دراین اوضاع
عاش
|
|
|
|
|
... ور نه کس چینی بشکسته خریدار نشد
|
|
|
|
|
گویند:تن خسته را چای ده
جان خسته را آغوش
اولی: تلخ
محتاج قند
دومی:شیرین
خودِ خودِ قند
بداهه
|
|
|
|
|
با سخت خواستن من، با سستی تو
با عهد و پیمان من، با بد عهدی تو
|
|
|
|
|
شرافت تنها مهره عشق بود كه هرز گشت!
|
|
|
|
|
و در آن شب که بِرَفت از نزدم، جانم برد..
|
|
|
|
|
امشب را می خواهم جوری ببافم
که موهایت را /چون آهی /
|
|
|
|
|
تا از تو گرفته آسمان رنگش را
|
|
|
|
|
🎶 من موزیـــــک ِ بی کلامَـــــم
حرف نزدن های ِ من حتی ارزش ِ شنیــــدن دارد
گـــــــوش کن ..
|
|
|
|
|
تو اِی پَریِ آب ها؛
دلم دریاب.
|
|
|
|
|
از در رحمت گشود درب به رویم هزار!
|
|
|
|
|
شاد باش اما به این عاشق بیگانه نخند
|
|
|
|
|
در حیات ِ پیشین
شایـــد با تو همسایه بودم
شایـــد از پشت پنجره
تورا دیده بو
|
|
|
|
|
تو بی نهایتی تو اوج رویا
که عمق بیداری به تو رسیده
تو عالمِ بودنِ با تو موندن
خدا واسم خنده هات
|
|
|
|
|
گفته بودی جان ِ جانانم شوی اما نشد
|
|
|
|
|
اعتمادچتی
باران چه با صفا بود در آن شب طلایی
در گوشه ای قفس بود با مرغکی حنایی
|
|
|
|
|
کی میایی
تا به یک فنجان شعر
مهمان کنم تورا؟؟
درهمهمه ی این روزگار
تورا درمیان اشک ها و لبخندها
|
|
|
|
|
و بلند فریاد می زنی دوست داشتنت را...
|
|
|
|
|
به ابر سپرده ام
وقتی یادم به خاطرت آمد
بر پنجره ی خانه ات ، ببارد
|
|
|
|
|
وقت است که تو آیی و گیسو بگشایم
مویم پریشان شود بر روی زیبای نگارم
|
|
|
|
|
خدایا تویی چتر نجات..
برای لحظاتی که
بغض دارد ونفس کشیدن سخت،برای تمام روزهای تلخ تر از زَهرش
ب
|
|
|
|
|
یک عاشقانه آرام می گوید:
قلب مهمانخانه نیست که...؛
|
|
|
|
|
لذت عشق
ماورای همه لذات بود لذت عشق
سرخوش آنکس که همه عمر برد لذت عشق
هرکه غا
|
|
|
|
|
خسته و دلشکسته
نا امید از دنیا دلشکسته
|
|
|
|
|
شکوفه های عنابی چه بی چشمداشت در باغند
پراکنده گل و عطری ، صبا را غرقه دریابند
|
|
|
|
|
دلشوره دارم این روزا
میترسم از یادت برم
می ترسم از پا در بیام
من ازتو دل نمی کنم
|
|
|
|
|
از جنون و عاشقی ترسیده ام
|
|
|
|
|
این روزها
پا می کوبم به فرش دلم
چیزی رابه زبان نمی آورم
بی خبری ذوب کننده س
تورا سپردم به خدا
|
|
|
|
|
لبخند را بیاور
جان ِ دل
چای لاهیجان را دم کردم
مثل آن روزها
که به من میگفتی
چایی دم کن پر از ح
|
|
|
|
|
یک دلِ شادِ شاد می خواهم
زندگی بر مراد می خواهم
|
|
|
|
|
صدام کن که برگردم از قلبِ قهر
|
|
|
|
|
زنی آمد کنار حوض حیاط مقابلم ایستاد ، نام من زیباست ، من زن بابای شمام
|
|
|
|
|
غرورم تویی
آن چنان که باد با ابرهایش می تازد
|
|
|
|
|
کم کم به نگارِ چشمِ تو دل بستم
تا حلقهٔ عشقت شده انگشترِ دستم
|
|
|
|
|
اینک که بدیدارِ تو نائل گشتم
بر قامتِ دیوانِ تو فاعل گشتم
|
|
|
|
|
دارم میرم بیرون
تا سکوت
در نزن
لحظه های پریشانی پشت در خوابیدند
مبادا بیدار بشن
حوصله ی گریه ه
|
|
|
|
|
یک فنجان چای میخواهم
آن هم از نوع قند پهلو
من باشم وتو
عطر بهارنارنج
عجب مست میکند
میدانی؟؟
آر
|
|
|
|
|
سیب سرخی در میان دامنم انداختی
بی هوا مهرت به دل انداختی
لذتی بی حد تمامم را گرفت
آتش شرمی نشست
|
|
|
|
|
ای که باتو به حال خوب جهان وصلم
خوب میدانی
شادیت شادی من
غمت غم من
امید در جانم ریشه دوانده
روز
|
|
|
|
|
در زلف زیبای تو من گم شده ام
در رخ زیبای تو من محو شدهام
|
|
|
|
|
از این سر شانه
تا آن سر شانه
نمایان شده جادّی ترقوهات
|
|
|
|
|
افتاده ماه چهره نگاری به فال ما
|
|
|
|
|
اشکِ مـادر همچـو مروارید گشت
از طبیبش پـرس گـواهـی میدهد
|
|
|
|
|
چون خدا در سینه های مردمان مسکن گزید/هیچکس اول نباشد تا کسی دوم شود.
|
|
|
|
|
گنجشککی درحینِ بال زدن ،
در اسارتِ نوک اش ،
پروانه ای داشت
|
|
|
|
|
آنگاه که خورشید پشت کوهها
سر فرو می برد
و ماه از افق های دور دست سر بر می آورد
در سکوت شب
کتابها
|
|
|
|
|
دست و دلم به شعر نمیرود
با مغزی رکود کرده
نه پیغامی نه تماسی
اثری از تو نیست که نیست
جانِ دل
|
|
|
|
|
آسمان یک نقاشی ست،موج نو،سپیده اسدی،مهربان
|
|
|
|
|
مستجـاب الـدعــوه از الطـافِ رب
از خـــدا دارد مقـــامش بـی گمـــان
دستِ مهــرش مظهــرِ مهـــر خــ
|
|
|
|
|
تپش قلب از آغوش تو شدت
تو عقد کردهی این قلب مایی
|
|
|
|
|
مگیر از من آفتاب نگاهت را
اگرگرفتی هم اشکالی ندارد
جانِ دل تو خودِ نوری
|
|
|
|
|
قسم به تو
قسم به عشق
زیباترین واژه ی هستی
خودم را درگندم زار موهایت رها میکنم
گذشتم از حادثه
|
|
|
|
|
دلارام««"برایند"»» جان آرام من
|
|
|
|
|
کاسهی دلتنگی ام لبریز شد در انتظار
از دَرَت بر ما مگر باد صبا آرد خبر
|
|
|
|
|
یارَب،این چه دردیست که درمان ندارد...💔
|
|
|
|
|
جـــــانـــــا همه آن کن نـــــظــــری جـــانـــب ما ... ای مـــظـــهــر گـــل ، رخ بـــنــمـــا ، پ
|
|
|
|
|
☘️شاید که باتو سبز شود☘️
شاید که باتو سبز شود ☘️❣️
این زمستان سرد و بی رنگ ....
شاید که آ
|
|
|
|
|
از تو خواهم نظری بر دل پُرخون کنی
|
|
|
|
|
روزهایی که زدل می رنجم
سرنوشت خویش را نزد تو می بندم
|
|
|
|
|
من میگذرم ، ز این دنیای همچون صحاری
همه دنیای خزان زده ام ، تبدیل میشود به ،
روزگارانِ بهاری
|
|
|
|
|
ترحم خوب است
مثل رحمت آسمان
|
|
|
|
|
قلب من را یار مستم برد و آن لبخند او
روی ماهش بوده من را نور شبها تا سحر
|
|
|
|
|
خداحافظی بهانه ای بود
برای تورا به آغوش کشیدن
|
|
|
|
|
برای
درندگی که
در استخوان کرگدن ها
جا ماند،
و تکه ابری….
|
|
|
مجموع ۱۱۳۳ پست فعال در ۱۵ صفحه |