يکشنبه ۲۹ تير
شعر عشق و خواستن
|
|
در تاریک ترین شب صدایی آمد. ـ.
|
|
|
|
|
حالا که فصل رفتن است،تو مرا رها نکن!
|
|
|
|
|
نگر بر کائنات ای دل چه اسراری در آن پنهان
که هر ذره هزاران راز برون آرد ز خود پنهان
|
|
|
|
|
به لیلی گفتم شبی از سر مستی
که ای لیلی تا به کی کنارم هستی
جواب آمد مرا عمر بس مباشد
در راه تو
|
|
|
|
|
قاصدی گفت مرا؛
ابر را باور کن
|
|
|
|
|
کسیکه چون هوس عاشقی به سر دارد
تمام وقت و زمان هر دو دیده تر دارد
|
|
|
|
|
ای جان جهان، بیا که بی تو دل افسرده ست
دل، در به در غزل، ولی قلم پژمرده ست
|
|
|
|
|
چشم هایت را ببند، از همان کارها کن، که خودت میدانی
بده تا صبح بده، دلت را میگویم، حتما خودت میدانی
|
|
|
|
|
چاره ای باید نمود این شهر پر آشوب را
|
|
|
|
|
خردوکلان فازشان یکی ست،
براین خالی طولانی...
|
|
|
|
|
مرا مرهم مرا محرم
در او هر دم دلم حرم
|
|
|
|
|
امان از آرزوهایی که دست از دامن ما بر نمیدارند
|
|
|
|
|
شیشه ی قاب تنهایی فروریخت...
سگی دردوردست عوعوکنان کرداعلام شجاعت.....
|
|
|
|
|
تا هروقت که بخواهد...
برایش می تابم
|
|
|
|
|
نافذ اقلیم دوست دیر صفاست
همه عمرت بکوش باشد ناب
|
|
|
|
|
اونکه دلم رو شکست ،زاده ی احساس بود
دیدن اون واسه من،اوج یه پرواز بود
|
|
|
|
|
خیالِ خام خزیده به ذهن بذر طلب
|
|
|
|
|
دختر زیبا نگار آیا
یک سوال
یک چرا
از خود نکرد
آن پسر معصوم از دست رفته را
به کی باید سپرد
|
|
|
|
|
من ازین پنجره ها دور شدم
حاصل میوه انگور شدم
ساحل از دور نمايان بود و
من به پاروی تو مجبور شدم
|
|
|
|
|
بعد از رفتنت
چشمه ی قلبم
روانی شده
قورباغه ها که
ابوعطا می خوانند
|
|
|
|
|
ذلته باش ایمیی ین اولماز اسیر
|
|
|
|
|
هرکه درکش بیش، دردش بیشتر
|
|
|
|
|
چون ماه درخشیدی و بر جآن رسیدی
|
|
|
|
|
هر کیمسه کی بئل باغلادی بیر آیری کسه
مسخ اولدی الیشدی ایله دوشدو قفسه
|
|
|
|
|
می خوری توکباب برگ،تورستورانت،هماجون. من بخورم نون خالی باارسطوهماجون!!!!!
|
|
|
|
|
در خيالت مهو شوم
از بوى عطرت مست شوم
آن موى تو بافته
دوست ندارم از خواب بيدار شوم
|
|
|
|
|
صدام کن که برگردم از قلبِ قهر
|
|
|
|
|
بسيار سخن بود نگفتيم و گذشتيم
آه اى دل بيچاره بر خود چه كرديم
ازعشق و علاقه نگفتيم و گذشتيم
در
|
|
|
|
|
ای پنهان شده با نشان عالم دردسترس
فردا سایه تمام نما کن خوش دس
|
|
|
|
|
بر خلاف تصور
رای دادگاهِ عشق را
برگرداند
|
|
|
|
|
با شمع و چراغت به شعرم ریشخند زدی
تر تازه به کام نا کرده، ترفندو نی بند زدی
|
|
|
|
|
بیا به رنگ بلوطی همین خاک خانه ای بسازیم ...
|
|
|
|
|
تو را کنار رقیبان به من نشان دادند
|
|
|
|
|
وصال یار میخواهی تو ای دل
بود قرب خدا منزل به منزل
|
|
|
|
|
دلِ تو تنگ و دلم تنگ تر از نای نفس
|
|
|
|
|
یک شبی او با نوازش تَرکه را بر شانه زد
گفت «چِل» شب این سخن را مشق کن
|
|
|
|
|
اگر تقدیر میخندد به تدبیرم
توکل بر خدا دارم اجیرم
|
|
|
|
|
اگر دلم نزدیک فاصله کـمی دور است ــــــــــ
|
|
|
|
|
چون یافتمش آن مشکل حال ناپسندم
گشتم شب و روز را پی یاور و همدم
کم کم حال خوش شد در وجود من پدیدار
|
|
|
|
|
آتش به گورستان رخنه کرده بود ...
|
|
|
|
|
جان از تنمان رفت کو آمده برپا
دل از دلمان رفت کو آمده پیدا
|
|
|
|
|
به حال هیتلر هم باید گریست...
|
|
|
|
|
بارها توبه کردم ؛
برحذر باشم
از نغمه و ترنمت
|
|
|
|
|
بریده باد زبانی که بد ز ما گوید
زعیب خود گذرد، عیب دیگران جوید
ز لغزش منو تو شاد گردد و خُرم
بری
|
|
|
|
|
دمی به سوی من آور آن نگاه روحانی
که آنچه سخت نماید، شود به آسانی
|
|
|
|
|
ای حاضر ناپیدا لبریزتر از دریا
بر کام تو شد وصلت فارغ شدی از دنیا
|
|
|
|
|
آنجا،
کنارِ سایههای بیحوصلهی درختان،
دلبرانهای در کار است
که مرا،
چون برگِ ساکتِ باغ
|
|
|
|
|
سالهای سخت دوری ، دارم به دل امیدی
|
|
|
|
|
دیدم
اثری از فراموشی نیست...
|
|
|
|
|
در تقدیر آینه ها چنین آمد
|
|
|
|
|
دلارام««"برایند"»» جان آرام من
|
|
|
|
|
خدایا تو بزرگی با مَرامی
بده از لطف و احسان بار الها
دل مجروحِ من را التیامی
|
|
|
|
|
آمده ام که سر نهم به کوی پر ز مهر تو
آمده ام رها کنم تمام جسم و روح خود
آمده ام ندا دهم به مردمان
|
|
|
|
|
شنیدم داری میای ، خیلی خوشحاله دلم
|
|
|
|
|
پیراهن پاییز،
عجب!
بر قامتت زیباست....
|
|
|
|
|
ای غائب همیشه حاضر درخیال من
|
|
|
|
|
پائیز و بوی باران ، عشقت دوباره نو کرد
|
|
|
|
|
برام هیچ فرقی نداره که تو
چجوری میخوای با دلم سر کنی
|
|
|
|
|
نام تو بر لوح جانم ، حک شده سلطان عشق
|
|
|
|
|
دلم غمگین و حیران است یارا
|
|
|
|
|
بدون موسیقی
بغرنج تر می شد
تحملِ ناملایمات حیات
موسیقی زبانی بی کلام و تداعی
شور و شعف
سرزن
|
|
|
|
|
بیخود از خود تا شوی بینی ثمر
تا شود آسان پریدن زین قمر
|
|
|
|
|
دلا نمانده دگر چاره ای و تدبیری
به حکم حبس ابد در قفس به زنجیری
|
|
|
مجموع ۱۲۸۰ پست فعال در ۱۶ صفحه |