دوشنبه ۷ فروردين
شعر عشق و خواستن
|
|
اشکِ مـادر همچـو مروارید گشت
از طبیبش پـرس گـواهـی میدهد
|
|
|
|
|
چون خدا در سینه های مردمان مسکن گزید/هیچکس اول نباشد تا کسی دوم شود.
|
|
|
|
|
گنجشککی درحینِ بال زدن ،
در اسارتِ نوک اش ،
پروانه ای داشت
|
|
|
|
|
آنگاه که خورشید پشت کوهها
سر فرو می برد
و ماه از افق های دور دست سر بر می آورد
در سکوت شب
کتابها
|
|
|
|
|
دست و دلم به شعر نمیرود
با مغزی رکود کرده
نه پیغامی نه تماسی
اثری از تو نیست که نیست
جانِ دل
|
|
|
|
|
آسمان یک نقاشی ست،موج نو،سپیده اسدی،مهربان
|
|
|
|
|
مستجـاب الـدعــوه از الطـافِ رب
از خـــدا دارد مقـــامش بـی گمـــان
دستِ مهــرش مظهــرِ مهـــر خــ
|
|
|
|
|
تپش قلب از آغوش تو شدت
تو عقد کردهی این قلب مایی
|
|
|
|
|
مگیر از من آفتاب نگاهت را
اگرگرفتی هم اشکالی ندارد
جانِ دل تو خودِ نوری
|
|
|
|
|
قسم به تو
قسم به عشق
زیباترین واژه ی هستی
خودم را درگندم زار موهایت رها میکنم
گذشتم از حادثه
|
|
|
|
|
دلارام««"برایند"»» جان آرام من
|
|
|
|
|
کاسهی دلتنگی ام لبریز شد در انتظار
از دَرَت بر ما مگر باد صبا آرد خبر
|
|
|
|
|
یارَب،این چه دردیست که درمان ندارد...💔
|
|
|
|
|
جـــــانـــــا همه آن کن نـــــظــــری جـــانـــب ما ... ای مـــظـــهــر گـــل ، رخ بـــنــمـــا ، پ
|
|
|
|
|
☘️شاید که باتو سبز شود☘️
شاید که باتو سبز شود ☘️❣️
این زمستان سرد و بی رنگ ....
شاید که آ
|
|
|
|
|
از تو خواهم نظری بر دل پُرخون کنی
|
|
|
|
|
روزهایی که زدل می رنجم
سرنوشت خویش را نزد تو می بندم
|
|
|
|
|
من میگذرم ، ز این دنیای همچون صحاری
همه دنیای خزان زده ام ، تبدیل میشود به ،
روزگارانِ بهاری
|
|
|
|
|
ترحم خوب است
مثل رحمت آسمان
|
|
|
|
|
قلب من را یار مستم برد و آن لبخند او
روی ماهش بوده من را نور شبها تا سحر
|
|
|
|
|
خداحافظی بهانه ای بود
برای تورا به آغوش کشیدن
|
|
|
|
|
برای
درندگی که
در استخوان کرگدن ها
جا ماند،
و تکه ابری….
|
|
|
|
|
گویند که نمک میشوی بر زخم دل این عاشق
تیع شده، زخم زنی بر رگ روح این عاشق
|
|
|
|
|
قدم میان کوچه ات و گله های بوی تو
به خوشه چین عمر من ، تو آب و داس می دهی
|
|
|
|
|
عشق پدرانه...
مستعفیض دعا امن یجیب
|
|
|
|
|
این شب همه گیسوی نگار است و سیاه است
تار است که بس حرف دلش با رخ ماه است
عاشق که دلش در طلب یا
|
|
|
|
|
تورا غیر معمولی دوست دارم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
لبخندت عمیق ترین احساس را
در دلم می آفریند
نبض
|
|
|
|
|
چون که دل مست ز آواز تو شد
روح آزاد ز تن ناظر پر راز تو شد
آین همه نقش زنی بر رخ چندمشتی خاک
|
|
|
|
|
دلم برای نجابت دختر همسایه تنگ شده است
|
|
|
|
|
عاشقانه شاعرشدم
حواسم پرتِ تو
نصف شعر را ریختم روی زمین
دست و پاچُلفتی شدم
چنان گیج میشوم ازتو
|
|
|
|
|
ز پا افتاده ام کرده دویدن های بی حاصل
|
|
|
|
|
قاصدک هان چه خبر ؟
قلمم را چه شکست
|
|
|
|
|
زن طوق محاري است ،كه برگردن مرد است
اسباب هزاران خطر و رنجش و درد است
هر مرد كه از
|
|
|
|
|
عشقِ تو بُوَد گر به سَرِ هر بنده - نورِ تو شَوَد بر دلِ او تابنده
|
|
|
|
|
در این بهار بی تپش
در این فضای اندها ن
طلوع چشمهای روشنت
کدام شام تیره را
|
|
|
|
|
پاكي و حُسن خـدا داده ،اگر نيست به زن
سـر برهنـه به سـر كوچه و بازار به هيچ
آبـ
|
|
|
|
|
یجوری عاشقت میشم
که اشکامون تلافی شه
|
|
|
|
|
«عاشقانه های زیر نورماه»
زیر نورماه
بالای پشت بام
سرشار زعشق تو
گرم است و آتشین
چشمان مست تو
|
|
|
|
|
دلِ شیـدایِ من بَس ماجراجـوست - سکوتِ با تو بودن خود هیاهوست
|
|
|
|
|
شعر سعدی دیگر ظرفیت وصف تو را
چه غزل باشد
چه رباعی
ندارد
|
|
|
|
|
پاییزم بارشو بسته
باز میاد شب یلدا
خدایا کاری بکن که
برسم
به آرزوها
پاییز عشق داره میره
|
|
|
|
|
غزلی با درون مایه ی عاشقانه
|
|
|
|
|
عندلیب خواند و گل بوید
چشم بیند و دل جوید
راز این چشم و دل مراواگو
گر چه از آ
|
|
|
|
|
وجودم، از تکان های لبان خفته اش، پیغام می گیرد
غرورم، نیز کنج خلوت رفته اش ، سر
|
|
|
|
|
چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد
|
|
|
|
|
عاشق نشوی سر به هوا میبایست :
" وابستگی و عـشق مـتقابـل باشد "
|
|
|
|
|
من مرد ماسه ای کنار ساحلم
بی دست و پا ، فرو رفته در زمین
قبل از آنی که در زیر سُم اسبان ساحلی
یا
|
|
|
|
|
برای هیچ خیابانی
فرقی ندارد گامهای آدمها روی آنها
برای رفتن است
یا آمدن...
|
|
|
|
|
عشق گاهی مثل آب است
و گاهی مثل آتش
آن روزها که عاشق هم بودیم
زندگی معنای روشن عشق بود
آنچنان که
|
|
|
|
|
بی قرارم شبها از برای دوری و فراق تو
دلتنگی هر شبم از برای دیدار به شوق تو
|
|
|
|
|
کاش ویروس جدیدی در جهان ساری شود
هر که گردد مبتلا از هرچه بد عــاری شود
|
|
|
|
|
ای یار غمخوار مرا، اَر چه اینجا و آنجا می بری
از دل میخواهی مرا، باز این دل را به یغما می بری
|
|
|
|
|
گرچھ شادے با من غریبے مےکند
و هنگام دیدنم،
از این محتاج روے برمےگرداند
اما دݪ من، خوش بھ همین
|
|
|
|
|
مـرا بۍ روۍ شیرینت صفا نیست
تو را کارۍ بھ جز درد و جفا نیست
منـم مج
|
|
|
|
|
..... قصد دارم بروم دورتر از شهر غزل
تا فراسوی ردیف
تا به آنجا که نباشد اثر از قافیه و مبحث وزن...
|
|
|
|
|
راز من و تو منتهیست بر نقطهٔ خاص !
" ای کاش محرم باشی و مجرم نباشی "
|
|
|
|
|
کمی دلیل برای بود و نبود میخواهم
دمِ خوشی به زیر چرخ کبود میخواهم
|
|
|
|
|
صورتگر من ، نقش جهانم تو بکش
نقاش تویی نقشه ی جانم تو بکش
|
|
|
|
|
تو مرا بس ز همه عالم و آدم
تو همه جان و جهانم
ز تو هیچ من ندانم
|
|
|
|
|
بی تو با بی کسی ام خسته ازاین جان شده ام
|
|
|
|
|
پێکەنینەکانت لە نێو ئەو غوربەتە
لە دەستم دەرچون،
چەپەر هەموو ڕووژێک لێرەوا دەڕوا
خۆزگا کۆرتە نام
|
|
|
|
|
هرشب چهره ماهش را نقاشی کنم
در آینه دل به تمنایش حکاکی کنم
آن چشمان زیبایش راحلاجی کنم
خال ابروان
|
|
|
|
|
عشق را معنای دگر باید داد، عشق را سرای دگر باید ساخت، عشق را در تنها سرای دل ما، ندای نور امید سر خو
|
|
|
|
|
ای رخت روشنگر راز جهان
ای رهت هستی زده بر این و آن
ناز کم کن راه را پر نور کن
چشم دشمن از ره م
|
|
|
|
|
اگرچه آسمان آبی، ولی بی وقفه می بارم
من آن امید امروزم که در پندار دلدارم
|
|
|
مجموع ۱۰۷۴ پست فعال در ۱۴ صفحه |