جمعه ۱۷ آذر
شعر طنز
|
|
روزگارم و تیره مثل شب تار کردی
زندگی و در کامم مثل زهر مار کردی
چون فريضه واجب ترک نکردی آزارم
|
|
|
|
|
عجب چیز کثیفی هست این پول
رفیق بی رقیبی هست این پول
|
|
|
|
|
شبی آمد و شب نشینی شد
زِ حرفهایمان قول ها چیده شد
در این قول ها رازها دیده ام
چه صحبت هایی که شن
|
|
|
|
|
وعده ی مستقبل با ماضی بعید...
|
|
|
|
|
دو درصد ارزش افزوده هم روش
|
|
|
|
|
از بسکه به فکر خوار و باری
|
|
|
|
|
عید است و بوی عیدی
پیچیده در دماغم
زنهار بوی عطرش
هرجا رسد، دما دم
|
|
|
|
|
شب از نیمه گذشته
پدرم خُروپُف می کند
البته بیشتر تُف می کند !
خواهرم هنوز گوشواره هایش را پیدا نک
|
|
|
|
|
امروزه به دایناسور
دایی ناسِر می گویند
|
|
|
|
|
بخت من خوابیده انگار، کو همدمی بیدارش کند! بی تفاوت گشته اند مردم ، این همه از
|
|
|
|
|
در دهکده ی ما غم و سیگار بکارید
یک عده جوان ، بی کس و بیکار بکارید
|
|
|
|
|
گرانی و شب عید
گرانی آی گرانی آی گرانی
شده فصل بهارو عید نوروز
خریدم آجیل ۵۰۰ هزار تومانی
خدایا
|
|
|
|
|
یه روز ته یه کوچه نه موش بودش نه جوجه
هندز فری، تو هرگوش همه چی بود
|
|
|
|
|
سفر کردم اروپا را خیالی
بدیدم لندن و رُم با ریالی
|
|
|
|
|
اما مسلمان ! ما هنوز پایمان سست است در شعب ابی طالب
|
|
|
|
|
هم مهریه و جهاز داری
دیگر به چه اعتراض داری؟
|
|
|