پنجشنبه ۱۱ خرداد
شعر تک بیتی
|
|
ای خدا جان من بگیراما
دردهای مراتودرمان کن
|
|
|
|
|
صبح بخیر21
بیا هرصبح صدایم کن
بیا خود را برایم کن
نگاهی کن به این عاشق
ز غم هایم رهایم کن
م
|
|
|
|
|
دست دعا بسوی خدا می کنم بلند
چونمشگلاترامثلپرکاهمیکند
|
|
|
|
|
تومیدانی چراخوابی به چشمانم نمی آید
فقط یک آرزودارم بیامرگم تماشا کن
----
درخیالم هرشبوهرروز
|
|
|
|
|
رفیقنیمهرهبودن پشیزی هم نمیارزد
محبت ارزشی دارد نباید رایگان بخشید
|
|
|
|
|
ز گریههای بشر روز آمدن پیداست
که آخر همهٔ قصهها پشیمانیست
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
دوست گرزخمی زندبرقلب درمان می شود
آشناوقتیکهخنجرمیزندزجرآوراست
|
|
|
|
|
از ساز غرور من و ما غافل مباش
آیینه در دست تمثال است و من خوابیده ام
|
|
|
|
|
مجنون بیاوبسکن یکعمرعاشقی را
هردمدهندفریبت توعارودردنداری
|
|
|
|
|
تا تو هستی و تو باشی چه غم از فردا هست؟
بنشان بوسه به لب چون که غم از فردا هست
|
|
|
|
|
بوسهایگربدهیجانبهعوضخواهمداد
مشگل اینجاست فقط بوسه من طولانیست
|
|
|
|
|
دستبرزانوگرفتنکارمرداناستوبس
ورنه آنکه بیخیالاست.روبهپایین میرود
|
|
|
|
|
صبح بخیر..19
بیا هرصبح بغل واكن ، مرا در كنج دل جا کن
منم بى بال و پرمرغى،که آن جا لانه می خوا
|
|
|
|
|
نیمه شب بازچرایادتوافتادم من
خنجر ظلم تودرسینه منجامانده
|
|
|
|
|
خنجرنامردیتعمریستدرقلبمناست
زجر دارم می کشم پسکیتمامش میکنی
|
|
|
|
|
حتم دارم که تو تنها قاتلی هستی که نه ....
|
|
|
|
|
جاهلی ناهی ز منکر میشود
میبـرد از دیـن و قـــرآن آبـــرو
|
|
|
|
|
میوه ممنوعه خوردن درکنارت….
|
|
|
|
|
سلام ای سرداریل شویل پشتکوه
سلام تیر زنیل ،قیام کردیل نوه
دلنیام نیه ن ،آوردگای سوه
ایل ارکوازی
|
|
|
|
|
دغدغه بر عیبِ خویش گر داشتم
چشــــم ز عیــبِ دیگــران بـر داشتم
|
|
|
|
|
بی تو حتی جنة المأوی برایم دوزخ است
|
|
|
|
|
قهوهراباسمچشمانتتوقاطی کردهای
درزمان مرگ فهمیدمکهمرگمکارتوست
|
|
|
|
|
چنان سرگرم عصیان و گناهم
نمـی بینـم کـه می بینـد مرا او
|
|
|
|
|
خدا حافظ ای ماهِ صوم و نماز
خدا حافظ ای ماهِ سوز و گداز
|
|
|
|
|
صبح بخیر16
هرصبح
شبنمم مانده به برگی و گلی در سحرم
به امیدی که بیفتد به جمالت نظرم
محمد_باقر_
|
|
|
|
|
ز تنهـایی کنی هـر دم شکایت
کجا هستی نمی بینی خدا را
|
|
|
|
|
دم ز یزدان میزنی گو از چه عصیان میکنی
راهِ شیطـان میروی لعنت به شیطان میکنی
|
|
|
|
|
آدم هشیار کجاست/وجدان بیدار کجاست (ادامه شعر)
|
|
|
|
|
به حق این شب زیبا به حق هر قسمی
خدا کند که برایم همیشگی باشی
|
|
|
|
|
دست و پا گم میکنم وقتی که میبینم تو را
|
|
|
|
|
به هر طرف بروی در دلم نمایانی
شبیه ماهی قرمز درون شیشه تنگ
|
|
|
|
|
باز هم نیمه شب و باز من و بیداری
|
|
|
|
|
زبـان قـاصر ز تـوصیف است و الکـن
حســن حســن حســن دارد ز احسـن
|
|
|
|
|
زیباتر از آنی که تو را واژه دهد شرح
|
|
|
|
|
ز برای دوست خواهم نفسی بدون آهی
که تمام راز و نازش بخرم به تک نگاهی
|
|
|
|
|
جـاذبــه دارد زمیـن خوشتـر کسی
عشقِ یزدان میبرد او را به عرش
|
|
|
|
|
کی تو کفتار بدیدی که سرامد شود از شیر سترگ؟
|
|
|
|
|
دلتنگ مینا هستم و در فکر او روز و شبم
|
|
|
|
|
دنیا ندارد طاقت خوشحالی ام را
|
|
|
|
|
هرگز مجاورت نشود بهر من حجاب
جانم فدای دختر موسی بن جعفر است
|
|
|
|
|
داغ ما داغ امیری است که در اوج نبرد،
یک دل سیر نجنگید و شهیدش کردند
|
|
|
|
|
بو ایل ده گورتولموش اولدی
|
|
|
|
|
عشوه چشمان تو بر من خدایی می کند
|
|
|
مجموع ۱۶۸۴ پست فعال در ۲۲ صفحه |