جمعه ۱۵ اسفند
اشعار دفتر شعرِ razbikasan شاعر محمد باقر انصاری دزفولی
|
|
جان من..562عارفانه .عاشقانه
از چه روی ز یاد من، ای که تویی جهان من
هر نفسم به یاد توست، ای که
|
|
|
|
|
پدر
باکس وبیکس..
پدره .
کسی که صبح زودازخواب بیدارمیشه .
میره دنبال کار وشب برمیگر
|
|
|
|
|
عشق تو.عاشقانه .عارفانه.532
عشق تو دارم به خدا سالها
تا که جهان هست کنم من دعا
من ز ک
|
|
|
|
|
نوید عشق...534
چشمه های جوشانی
رودهای خروشانی
دریاهای طوفانی
فریاد های همگانی
همه
به ما ن
|
|
|
|
|
عاشق دل گرفته..عارفانه های 534
غمگین نمی سرایم، از بهر تو ترانه
گویم حدیث عشقم، با شعر و با ز
|
|
|
|
|
خواهرم عزیزم..562
سلامی گرم از سوزِ به جونُم
بِدون از دوریِت بَندهِ زبونم
خداوندا به فرياد دلم رس
|
|
|
|
|
فریادهای باباباقر... 195
ای خدا
وقتی
دستی برای گرفتن نیست
پایی برای قدم زدن نیست
دلی بر
|
|
|
|
|
آتش عشق..عارفانه عاشقانه 535
عشقت حکایتی بود، شاید شود فسانه
آتش به جان چو انداخت، هردم کشد زب
|
|
|
|
|
یلدا..2..پرده بهاران ..561
مهتاب که همه ی شب
تفسیر روی تو می کرد
و ستارگان
الماس هایی پر نور
|
|
|
|
|
یلدا...یک
امشب. شب یلدا
آغاز زمستان است
فصل
یخ و یخبندان است
درختان درخواب زمستانند
زیرا .تس
|
|
|
|
|
روز شادی ...باباباقر 536
جهان مدتی طولانیست
در تاریکی فرو رفته
و حال امشب
شب تولد نور...
ستا
|
|
|
|
|
عشق کجاها می برد..عارفانه 560
میخانه باز و عشق ما ، ما را کلیسا می برد
تقدیر گویی دم به دم ، م
|
|
|
|
|
خسروی آواز ایران. .589
دل ما از غم تو سر به گریبان شده است
دل ما خسته و افسرده و گریان شده است
|
|
|
|
|
ای یارعاشقانه.عارفانه..586
ای سنگدل چه کردی، رو ترس از خدا کن
جور و جفا تو کردی، رو این جفا رها
|
|
|
|
|
گنج حکمت..انسان شناسی واجتماعی
یکی را خدا سیم و زر داده بود
ز رنج و تعب بی خبر زاده بو
|
|
|
|
|
راه حسین (ع)شعرهای محرم
رهروی در راه حق، دلدادگی است
بندهی حق بودنت آزادگی است
ایستادن رو
|
|
|
|
|
همدم غم..585.وجدانی .اجتماعی
تو نوری در شب تیره، امیدی تو دل ما را
بیا احیا بکن این طفل در حال ا
|
|
|
|
|
دل دریایی..عاشقانه های باباباقر.547
دوباره
دل به دریا میزنم
خود را به موج و طوفان می زنم
ولی
ب
|
|
|
|
|
فریاد..330
دلگیرم در این شبهای طولانی
در این شبهای سرد و خالی از احساس
در این شبهای غمگین و
بد
|
|
|
|
|
فصل هزار دردست ..عاشقانه 584
گشتی چرا مهاجر، رفتی تو از کرانه
سقفی به سر نباشد، ویران شد آشیانه
|
|
|
|
|
هوای پرواز..باباباقر538
پرنده ای درقفسم
هر دو بالم زخمیست
پر پرواز ندارم چندیست
حال آنکه دلم
هم
|
|
|
|
|
عشق کجاها می برد..عارفانه های ....537
سرگشته ازسودای تو، من را به رویا می برد
این کام وصلت هر شب
|
|
|
|
|
ای خدا..330
دلگیرم در این شبهای طولانی
در این شبهای سرد و خالی از احساس
در این شبهای غمگین و
ب
|
|
|
|
|
یاد وطن..583
پیرم و قلبم هر آن یاد جوانی می کند
بهر ایران وطن چون خون فشانی می کند؟
دا
|
|
|
|
|
گنهکار..عارفانه وعاشقانه های باباباقر 538
شهر دل ویران و غمبارم مرا باور کنید
یک گنهکار و خطا
|
|
|
|
|
دو بیتی جهانشناسی و فلسقی باباباقر
|
|
|
|
|
آه دل..دوبیتی های های اجتماعی باباباقر540.
ما که ندیدیم به دل یک صفا
ما چه کنیم تاکه شویم هم
|
|
|
|
|
صدای کتاب..علمی فرهنگی..582
گر تو خواهی یار و یاور می شوم
عاشقم با تو کبوتر می شوم
واژه
|
|
|
|
|
ای یار...543
گر مرد رهی
بدان
مرد راه را
از جاده های پر از گرگ و درنده وحشی،
باکی نیست
از
|
|
|
|
|
آرش...تاریخی اجتماعی542
آرشم من
آرش ایرانیم
مهر ایران در دل تنگِ من است
آرشم من
آرش ایرانیم
|
|
|
|
|
راه عارفان ..باباباقر546
با خدا بودن به هر دینی رواست
چون خدا از دین و مذهب ها جداست
آن که
|
|
|
|
|
دوبیتی..فلسفی زندگی ومرگ581
ز هر موجود این دنیای فانی،
درونش هست، مرگ و زندگانی
مداوم ذهن را
|
|
|
|
|
مرغ عشق .عاشقانه.عارفانه .580
من نمی دانم چرا او جان ستانی می کند
باغ دل را می برد خشک و خزان
|
|
|
|
|
شوق دلان.. عاشقانه 544
رسوا که دلِ غمزده را در دو جهان کرد
از شور دلم پرده ء اسرار بیان کرد
|
|
|
|
|
پیر مغانم ..عارفانه واجتماعی باباباقر 547
بی خیالی راه نباشد همتی باید تو را
بی خیالی در هو
|
|
|
|
|
دنیای تاریک ..579
دروغ در تاریکی شب
بر دنیا حاکم گشته
مه غلیظ و سیاهی بر دنیا
سایه افکنده
چش
|
|
|
|
|
ریاوتزویر ...اجتماعی_فلسفی
برو اى زاهد خود بین ،تو چه دانی که نهان را
بدَر این پرده ی تزویر، که
|
|
|
|
|
ای ساربان جانم ..عرفانه وعاشقانه 549
ای ساربانِ جانم ، آهسته ران زمانی
که آرامِ جان و دل را،
|
|
|
|
|
یاران من
تا کجا باید رفت
از کجا باید گذشت
به کجای آسمان باید پرید
تا به شهرامید رسید
شوق دیدا
|
|
|
|
|
باران..اجتماعی فرهنگی 578
ای ابر ببار
ببار
بر کویر احساس ها
بر دشت تنهایی ما
ببار
تند و طولان
|
|
|
|
|
مشکن دلی..اجتماعی فلسفی..577
گر که تو خواهی فلاح ، ره سفر اولیاست
ور که تو خواهی عذاب، کار
|
|
|
|
|
سوزه عشق ..عارفانه 551
از دوری تو ای یار دردی است جاودانی
از پیکرم نمانده ،جز پاره استخوانی
غم
|
|
|
|
|
ای دل..576
آسمانی که باشی
غصه نداری
تنها غصه ات زمینی هاست
برای پاک شدن دل ها
ابر می شوی می با
|
|
|
|
|
مهتاب
تو ای مهتاب شبهایم
تو ای مونس
خیالم را زعطر یک طلوع صبح رنگین کن»
نوید یک سحرگه را
میان
|
|
|
|
|
انه ی دل 2.عارفانه عاشقانه575 باباباقر
تو را تنها و خندان لب، درون خانه می خواهم
برای شادی دل
|
|
|
|
|
فتنهی باران 568
امسال نداشتیم نوروز درخشان
دل شادان،
انگار نیامده خدایا
در موطن ما بوی بهار
|
|
|
|
|
سوز بی اثر..553
از دوری او خواب بسر نیست
من پیر شدم از او خبر نیست
موی سر من سفید گشته
ب
|
|
|
|
|
عشق حق .عارفانه عاشقانه 555
آمدی خوش آمدی ای یار من حالا چرا
هجر تو کرده اسیرم امشب و فرداچرا
|
|
|
|
|
نترسید ...195
ازشب نترسید
حتی ازشب یلدا
که طولانی ترین شب است
زیرا خورشید تا بناک
دراولین
|
|
|
|
|
شهر بهاران...575 باباباقر
ای دوست
هزاران فرسنگ باقیست هنوز
تا رسیدن به شهر بهاران
گذر با
|
|
|
|
|
پیرما .عارفانه .عاشقانه559
گرچه من خلوت گزیدم لکن از چشم شما
هر چه از پیر مغانت رهنمایی ، رفت رف
|
|
|
|
|
قبلهء عشق...عاشقانه عارفانه .573
رو به قبله چون گدایان قصد حاجت ها کنم
با نگاه چهره ات ج
|
|
|
|
|
لطفا کمی دعاکن .عاشقانه عارفانه 558
هر دم به یک بهانه، من را تو مبتلا کن
تیری بزن به قلبم، روح از
|
|
|
|
|
تقدیر چنین باشد..عارفانه .عاشقانه561
تقدیر چنین باشد ، دلتنگی ورویایی
از وصل نبردم سود، پ
|
|
|
|
|
پدرم
پدرم تا به کجا از تو نباشد خبری
چه کنم گر نکنم در ره تو سینه دری
چهرهام زرد و پریشا
|
|
|
|
|
زدلم جدا کنی غم ،،،عارفانه عاشقانه۵۶۳
چه شود شبی تماشا، بکنم رخ تو یارا
زدلم جدا کنی غم، بدهی
|
|
|
|
|
تنها دلیل زندگی..عارفانه های فلسفی574
دلخسته را یاری بکن ای یاور و ای یار ما
دستی بگیر و سوی ما
|
|
|
|
|
ای حسین(ع)
خون است جهان ز دست نامردی ها
آشوب شده از غروب شب گردی ها
خورشید که رفت و آسمان غمگین
|
|
|
|
|
خدایا...564
وقتی
دل ها پر از درده
چهره ها افسرده
شکم ها گرسنه
باشد
که ناگفته ها
وسعت پندار
|
|
|
|
|
بیا 571 عاشفانه عارفانه
بیا شیرین صدایم کن ، بیا دل را سرایم کن
نگاهی کن به این عاشق، ز غم
|
|
|
|
|
عاشورا
به عاشورای حسینی. ع
که راه رهایی است
راه آزادی است
باید بالید
نه نالید
چون برای آزادی و
|
|
|
|
|
آخ !! پس چرا؟؟؟
صورت و سیرت، هزاران رنگ شد.
عهدهامان یک به یک کمرنگ شد
آدمیّت خوی حی
|
|
|
|
|
دیار..565 عارفانه عاشقانه
شب ها من و یاد رخت ، پیمانه ها با هم زنیم
شاد و غزل خوان تا سحر، چون جا
|
|
|
|
|
مرغک بیآشیانم .عارفانه عاشقانه 561
با رخ زیبای تو بتخانه میخواهم چه کار
من که مجنون تو
|
|
|
|
|
شوری در دل. .عارفانه .عاشقانه 570
شوریست در این دل تو پریشانِ که هستی؟
سوزیست بر این جان
|
|
|
|
|
خاطرات گذشته.567 .عارفانه وعاشقانه های باباباقر
خاطرات من و تو شهره ی یک شهر شده
گرچه هر قافیه از
|
|
|
|
|
آرزوی دیدن یار..عارفانه.عاشقانه..568
آرزو میکنم سرخوش و پویا بشوی
شب غمبار مرا ،مونس شبها بشو
|
|
|
|
|
شدم محبوس عشقی که، دلم را کرده زندانی
خداوندا رهایم کن ، همان گونه که می دانی
ندارد درد من از عش
|
|
|