دوشنبه ۱۰ مهر
شعر دلشکستگی
|
|
اگربعد از ازدواج دوستم نداشته باشد چه؟
|
|
|
|
|
باز آوارهی مسیر کوره راهی امشب!
|
|
|
|
|
سیاهچالهام
از تو تا تو
تو در توی پنهان
|
|
|
|
|
مگر ما چه میخواستیم جز کمی زندگی....
|
|
|
|
|
دلخوشی...؟!
دلخوشی کجاست...؟
|
|
|
|
|
گشته ام همصحبت دیوار اما بگذریم
لب فروبستم به صد انکار اما بگذریم
گر چه میسوزم ، فرو ریزم چو شمع
|
|
|
|
|
عقد طلایی طلاق با طلاق دادن عقد باطل ام
|
|
|
|
|
وطن عمریست غمخواری ندارد
کسی با معرفت کاری ندارد
قسم حرفیست در باب تجارت
خداهم دیگراصراری ندارد
|
|
|
|
|
می روم از جمع تان ای مردمان....
|
|
|
|
|
عاقبت اغیار
باغ زیتون را زبن برداشتند
|
|
|
|
|
مرد در بادیه آن تشنه درخت و نرسید
|
|
|
|
|
قلب شکستهام را کس میشود خریدار؟
|
|
|
|
|
طفلی در کوچه به رویم خندید
|
|
|
|
|
تورا کجا گم کرده ام ...؟؟؟؟
مادر ،،،،
|
|
|
|
|
بهروی شانه میبرم خودرا
در این سکوت سربهسر ماتم
|
|
|
|
|
دلم از دست عالم گشته پر درد
زمان هر لحظه اش بر من جفا کرد
|
|
|
|
|
قرص کَنکُو نه ، کُنکُور می خورم
حرص نبود کار با مُول می خورم....
هی وول و سر در گول می کنم....
|
|
|
|
|
ماییم و غمی کز او به یادْگار داریم..
|
|
|
|
|
منو اشک و فراق و آه و بیداد
من و صد آرزویِ رفته بر باد..
|
|
|
|
|
در دهانم شعر،
جانم در قفس
...
|
|
|
|
|
هر کسی که امروز با تو خوب هستن
نگاه بکن به چه دلیل خوبن
عده ای بخاطر پول و مال تو
بعضی بخاطر پس
|
|
|
|
|
ای یار
چشم ماهی آبی وچشمان من هم پرزآب
او میان آب دریا من شناگر در سراب
محمد_باقر_انصاری_دز
|
|
|
|
|
روزگار کودکی در رنج بسیاری گذشت
|
|
|
|
|
دوبیتی نیرنگ
زمان تنگ و زمین دلتنگ و دل تنگ............ اسیر جامه ی عریان شده جنگ
|
|
|
|
|
عاشق نشوید هرگز در این دریای طوفانی
|
|
|
|
|
گه کویرو گاه، بارانِ هم ایم
گاه درد و گاه درمان هم ایم
تیشه بهرزخمِ جان ودل شویم
یک زمان مرحم به
|
|
|
|
|
سخت است اعتراف ولی باختم رفیق
|
|
|
|
|
دلم غم دارد و غم دارد امشب
دلم هر لحظه ماتم دارد امشب
|
|
|
|
|
إلرم جان غمه قربانکی بو سن سیز گئجه ده
قویمادیرتک منی ..
|
|
|
|
|
مرگ پیروز میشود یا اسارت؟!
|
|
|
|
|
تو راحت گشتی و احسان نه راحت
|
|
|
|
|
"مسعودفرزاد" درسوک وفقدان صادق هدایت می نویسد:
«شایسته ی همراهی سیمرغ مگس نیست
ماندن حدّ ما بود از
|
|
|
|
|
روزگارم در سیاه چاله کاخ می گذرد....
|
|
|
|
|
خدایا هرچه دل آشوبی ،تشویش و خرابیست
از آرامش من دور.
خدایا از فضل خودت به من ببخش هر آنچه خیر
|
|
|
|
|
چون شانه برای سر مویت شده ام۲
سرمستم اگر، زگفت وگویت شده ام
گر رفته مرا سر به گریبان چه کنم؟
شرمن
|
|
|
|
|
سرودهای عشق
به لب های پر از عشق می آیند
سوختن را
|
|
|
|
|
عمریست حضورِ عشق را کم داریم
|
|
|
|
|
برای درخت کافی بود سایه داشته باشد
و برای سایه همین بس که دیواری
برای دیوار پنجره ای
و برای پ
|
|
|
|
|
شکوه زین دوری ندارم یا چرای از منتظر
دردِ عالم داده برمن،پس چرا خوشحالِ خود
|
|
|
|
|
آسمان با زخمی بر دل فاتحه ی کهکشان را خواند...
|
|
|
|
|
کِی گفتهام من که حلالت نمیکنم؟
|
|
|
|
|
چه حرفها كه درونم نگفته ميماند
خوشا به حال شما ها كه شاعري بلدييد
|
|
|
|
|
یک نفر نیست بپرسد چه به ما میگذرد
|
|
|
|
|
وشبها دلتنگیم رابه روز میکنــم
|
|
|
|
|
عده ای در لوای ظلم گرفتارند...
|
|
|
|
|
پنجرهام
در به در
تر از دیوار
|
|
|
|
|
آنگونه شکستم که خودم را نشناسم
در هر اثرم نیک بدیدم تویی تو
|
|
|
|
|
تلخکامم، تلخکامم تلخکام
یک درختِ خشک و بی برگ و برم!
|
|
|
|
|
چشم در چشم
خیره
نگاهم می کند
|
|
|
|
|
چقدر دلم برای کسی تنگ شده است
|
|
|
|
|
قهری و کار دل من
شده هی دیدن عکسات
نمیتونم با غرورم
بگیرم مثل تو ،دستات
|
|
|
مجموع ۴۳۴۹ پست فعال در ۵۵ صفحه |