يکشنبه ۲۲ مهر
شعر سپید
|
|
باران که ببارد
به لطف آسمان
دلت تنگ خواهد شد
|
|
|
|
|
قایق چشمان من ، حیران و سرگردان شده است
|
|
|
|
|
یک زلزله
ما را از هم جدا کرد
|
|
|
|
|
همه پدران و مادران بید مجنوند
|
|
|
|
|
درنگاه عاشقان شوریده،،،
پنهان کاری سادگی محض است،،،
آنگاه که عروض پاییز،،،
نشان میدهد وزن هر درو
|
|
|
|
|
ستون ها یک دست بود
راهی برای عبور نبود
گلدانی را آب دادم
گلی شکفته شد....
|
|
|
|
|
دلم به درک رویت ثانیه ها
وتعبیردقیقه ای غرق حیرت
بنداست
|
|
|
|
|
تنهایم نگذار
با این روزهای تکراری
با تن خسته
با این شبهای بیداری
با این دست چروکیده
تو فصلهای
|
|
|
|
|
یادت غروبی است ماسیده بر دیوار قبرم
|
|
|
|
|
خنده گم گشته باز آید به جان
"تا نمیرد دیگر عاشق در جهان"
|
|
|
|
|
گاهي هنوز پيش خودم فكر ميكنم
كاش كابوس شيرين بچگیهايم حقيقت داشت
|
|
|
|
|
دیشب
من بودم و خودم
من با من
|
|
|
|
|
پیراهن پاییز،
عجب!
بر قامتت زیباست....
|
|
|
|
|
نمیدانم
تُ میدانی
که
تُ
که خود خود
تُ
مرا ختمکرده ای به
خود خود خودیت
|
|
|
|
|
تورا در کمپ های زیادی ترک کرده ام
|
|
|
|
|
له کرمانشان بیم،
یان له تاران،
له مەشهەد بیم،
یان له کاشان،
جیگام ئەگۆڕم
بڵام رەنگ و خەدە ناگۆ
|
|
|
|
|
کوتاهِ کوتاه میگویم:
[دوستت دارم] ...
شعری به درازای
ابدیت!
لیلا_طیبی (صح
|
|
|
|
|
دل
بیخته یاد تو را
بعد آخرین بغض دیدار
|
|
|
|
|
🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯
|
|
|
|
|
طبس هان
ماهم سیه پوشش و عزاداروسر در گریبانیم
زداغ رفتن اینان
مثال پلیکان های زیبایت
|
|
|
|
|
برگ خشکم به تابستون به زاری
خش خش ناله ام هست به زنجیر بر ده داری
چرا آمدم به دنیا به زاری
|
|
|
|
|
ای غائب همیشه حاضر درخیال من
|
|
|
|
|
کلمات تماما
فریاد می زنند
|
|
|
|
|
«دیو»
مردی فریاد کشید،
صدایش در حیاط خانه پیچید،
گنجشک پرید،
شادی پر کشید.
پسرک تنها لرزید،
تر
|
|
|
|
|
چایی دم نکشیده ای شده ام که:
|
|
|
|
|
کاش درختی بود در باغ وحش ...نگه داری پاندا ها
|
|
|
|
|
دلم سخت گرفته است
مثل عصر جمعه ای روز آخر شهریور
محصلی که فردا به مدرسه خواهد رفت
|
|
|
|
|
در سایه های مهآلود ذهن ..
|
|
|
|
|
هیچ موکبی از مرکب باد گریزان نیست
|
|
|
|
|
بسلامتی دلتنگی های تو . . .
|
|
|
|
|
خیال تازه
مست و بی تابم
غوغا می کند بر قامت اندیشه ام ؛
لغزیدن خیال خیست .
|
|
|
|
|
پاییز
این زمستان تبدار هزار باران
|
|
|
|
|
_چای
قهوه
یا شراب؛
ای کاش یکی از این میان
بزرگی کند !
|
|
|
|
|
پدرم شخم میزند
افکارش را پای دیواری
به چه بلندی...
|
|
|
|
|
بهار هنه دیلمون مین سرسبزا بونه.
گون و باد و چشما کن اردیبهشت مین بهشت مونه.
|
|
|
|
|
ای عشق
ای سرمای تنم پناهنده ی
هرم آغوشت۔
خورشید بی غروب !
در بیکران هفت آسمان پنهان است
|
|
|
|
|
دوست داشتنت سلیقه مرا می داند
|
|
|
|
|
در این جهان، کجا جایگاه ماست؟
آیا مقصدی در این راه بی انتهاست؟
|
|
|
|
|
در آغوشت که میمانم جهان کوچک میشود
|
|
|
|
|
هی رفت و آمد میکنم
در مرز خیال و خاطره
شب را میرسانم تا به صبح
با چشمهای خسته از
خوابهای خیس
|
|
|
|
|
سالهاست دل نه جان کندنمان را دیدیم
|
|
|
|
|
خسته از چیدن ،، سیب هوا
خسته از هوی و هوس
خسته از نفض ضغیف
|
|
|
|
|
مینشینم با انگشتم بر خاک
می کشم بلبلی زیبا
بخونه برام آواز
|
|
|
|
|
پاییز
آخرین نشانی تو بود.
آنجا، که در برگریزان کوچه خیابان های رنگ و رو باخته ی شهر،..
محو شدی.
|
|
|
|
|
بدون موسیقی
بغرنج تر می شد
تحملِ ناملایمات حیات
موسیقی زبانی بی کلام و تداعی
شور و شعف
سرزن
|
|
|
|
|
هرلحظه در حضور خود
در خون دقیقه ها
زخم جراحت بر پیشانی دارد
|
|
|
|
|
صبح است
پنجره را باز می کنم
اجاق را خاموش می کنم
صبحانه ی تنهایی من آماده است
روزنامه را باز می
|
|
|
|
|
آخرین رؤیا حکایت دیگری داشت...
|
|
|
مجموع ۱۹۷۴۹ پست فعال در ۲۴۷ صفحه |