پنجشنبه ۲۰ بهمن
شعر سپید
|
|
ستونی شکسته ، نهاده بر سر
تاج عروسی مینا را .
|
|
|
|
|
دو چشمت واژه میبارد
مثال ابر پاییزی
لبانت قصه میسازند
برای فصل تنهایی
دو ابروی تو چون دامی
بر
|
|
|
|
|
خوشدلم که،،،
در این خشکسالیی سخت-
خندههای سبزت را،
دارم!
لیلا_طیبی
|
|
|
|
|
جهان
با سوزنی در دست؛
میدوزد و میدوزد و میدوزد
--دهانم را...
|
|
|
|
|
لبخندهایم شبیه تواَند
سرسامگرفته، شکسته، پربُغض
روزهایی که اشک نداشتی تا...
|
|
|
|
|
"راوی شهر"
شهر سیمانی
متهم به
انبوهسازیِ اندوه
قاتلِ پیچکهای کُنج کوچه
|
|
|
|
|
ای ماه من شبیه یک راز
در قلب من روشن باش
|
|
|
|
|
سکوتها چه ظالمانه جای حرفها را گرفته اند،
هنوز دوستت دارم را مزه مزه می کنم…….
اما نگاهم آنرا
|
|
|
|
|
از تو نشانه ها
باقی می ماند و
از من
دستانی خالی از
تو...!
|
|
|
|
|
آسمان چشم او آبی آبی است
گاه ابری
گاهی اما آفتابیست
در نگاهش برق امید
در هوایش عشق جاریست
بر ل
|
|
|
|
|
عاشقانههایم را
یاوه میخوانی...
مگر،،،
مقدستر از "دوستت دارم"،
داری
|
|
|
|
|
[دیکلوفناک]،،،
نام دیگرِ پدرم بود.
|
|
|
|
|
من تنها شاخه این درختم که وعده ی سیب می دهد
|
|
|
|
|
فاصله ای میان ما
به اندازه آه همه ی مردم شهر
یا همان هفت کوه و هفت دریا
|
|
|
|
|
آوا میدهد مرا دیرْهنگامیست
بانگی در آن حوالی
خَموش و رازآلود
ناشکیب و سرکِش.
|
|
|
|
|
سپیده صبحی دگر سر زده است
بیا ببین
که محشری برپا شده است
غلغله اولینها
همیشه اولینها زیباست
|
|
|
|
|
امروز
وجدان اشک هایم
صبح زود
بیدار شد
|
|
|
|
|
دلارام««"برایند"»» جان آرام من
|
|
|
|
|
آنجا که دل نقش می زند ای آفتاب!
من زنده ام
تا کرانه ی آبی دریا
|
|
|
|
|
نیمه خرداد گذشت
نیمه تیر هم
بهار تابستان پاییز هم تمام شد
|
|
|
|
|
احساسات خرج همه
یا همه درگیر احساسات؟
یک دیالکتیک تنهایی!
|
|
|
|
|
بی تو
اما
نفسم به
کما رفت...!
|
|
|
|
|
دختر شهریور
آرام شعر موهایش را
می بافت
|
|
|
|
|
می ساید از حرص، دندانهایش را
خوابِ سنگینِ شب بو .
|
|
|
|
|
گلوله خورد کوچه
خاطراتمان
پخش زمین شد...!
|
|
|
|
|
دویدند روزها و شبها
از نشیب غروب
تا به اوج طلوع
تا به آنجا
که آرامش دستهای تو بود
شانههای ت
|
|
|
|
|
[--مخاطب خاص!]
چه واژهی زیبایی...
***
کاش واقعی بودی!
|
|
|
|
|
برف چشمانم که زیر خورشید نگاهت
آب شد
|
|
|
|
|
اکنون پاییز دل انگیز
در سینه ام ردی گذاشت
ردی از صدای پای صدایت!
که انگار از دالان بی انتهای خاطر
|
|
|
|
|
خورشید که سر میزند،
ماه
با
ستارگان چه خوابی میبینند؟!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
بیهودهست تسلای مترسکی
میان مزرعهای سوخته...
|
|
|
|
|
در واپسین دقایق شب به تو پناه می آورم
|
|
|
|
|
برایم معنا نشد این زندگی
روز و شب از پی بیهودگی
بوف کوری است گویی روان
انچه دید چشم و گفت زبان
ز
|
|
|
|
|
یک روز شال و کلاه می کنم و
در پسِ کوچه های زمستان گم می شوم
مرا چه به سرما
مرا چه به باران
مرا
|
|
|
|
|
از چسبنده ترم بچسب
به کلمات زنانه ای که وفا را سگیده اند
|
|
|
|
|
چندیست همه چیز عوض شده است
اصلا بعضی چیزها عوضی شده اند
|
|
|
|
|
☘️شاید که باتو سبز شود☘️
شاید که باتو سبز شود ☘️❣️
این زمستان سرد و بی رنگ ....
شاید که آ
|
|
|
|
|
کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت ...
|
|
|
|
|
فقط خدا می داند که اشتباه ازمن بود . . . !؟
|
|
|
|
|
هی هی آهنگین چوپان جوان
لحنی عاشقانه دارد
|
|
|
|
|
سفرهی خالی دریا وُ،
-انتحار ماهیها...
|
|
|
|
|
مگر چه نجوا کرد ؟
صبا به گوش گلستان
که اخم غنچه وا شد
زخنده در میان بوستان
زهر کرانه می آید :
|
|
|
|
|
از درختان خشک زمستان می ترسم
رنگ به رو ندارند
انگار در پی زندگی می دوند...!
|
|
|
|
|
از یک تخته ورم ممتد اکسیژن
و نفس های بریده ی بربرها
|
|
|
|
|
صبحی دگر آمد
با نسیم سحری
یاد عزیزی به سر آمد
چشم بگشا
روزی دگر آمد
|
|
|
|
|
این افکار بیهوده
مدام سلول های مغزی مرا
نشخوار میکنند
|
|
|
|
|
قلب من؛
قفسی نیست که بسته باشد...
***
درِ رفتن دارد!
لیلا_طیبی
|
|
|
|
|
انتظاری کشنده رسوخ کرده
میان کوچهها...
|
|
|
|
|
خواهم سرود !
کتاب درد را
دردی که آزرده حتی
خاطر دنیای نامرد را
قصه های من سراسر ماجرا
قصه ا
|
|
|
|
|
برای آخرین بار
من و تو
بر سر راه یکدیگر قرار خواهیم گرفت
و خواب انتظار را
در اولین دیدار
تعبی
|
|
|
|
|
شق القمری ست
آرایش گیسوانت
معجزه ی هدایت
|
|
|
|
|
این زمستان سخت و جاودان می ماند اگر...
|
|
|
|
|
سرفه هایت بلند بلند دعوا می کنند
چشم هایم نگران می شوند
|
|
|
|
|
بر شانهام میزند،
یک روح...
— هی رفیق خوش آمدی!
***
از خ
|
|
|
|
|
در من بتی بود
لات،
منات،،
عزی!
|
|
|
|
|
ناچیزند درختان به شکوفه نشسته
به گمانم بهار بی اجازه از زمستان
می خواسته بیاید...
|
|
|
|
|
«برایت کافی نیست »
ای من خسته
این همه ننگ و نام
بودن
رفتن
نفهمیدن
این همه اتهام !
ای م
|
|
|
|
|
از روی مهت بود
اگر ماه عیان شد
از دست دلم بود
اگر عشق عیان شد
از لاله و گل بود
که پروانه روان ش
|
|
|
|
|
ژاله من بودم،
جوی من بودم،
روان در میان بوته های زنبق...
|
|
|
|
|
بعد از تو
جهانم سرد و تاریک شد ....
|
|
|
|
|
زخم هایت را
مداوا نمی کنم
تا عمقِ تیغِ فرورفته در تنت
بمانَد به یادگار
|
|
|
|
|
در پیچ هر میدان
حرف هایم لیز می خورد
|
|
|
|
|
دوست داشتنت
رودی آرام و در جریان
.
.
.
عاشقی تجربهای تکرار نشدنی
اکسیر نایاب زندگی
گام زدن
|
|
|
|
|
گاه گاهی که دلم میگیرد
میروم مهمان دریا میشوم
|
|
|
|
|
سگانی با پوزه آلوده بر ریا / با رویای سفره کباب بره / می گردند در چند سوی رمه
|
|
|
|
|
انار پالتوی چرمی اش را درآورده
و دانه های قرمز سخاوتش را
در کاسه های کوچک بلوری
تعارف میکند
|
|
|
مجموع ۱۷۴۸۰ پست فعال در ۲۱۹ صفحه |