شنبه ۶ مرداد
شعر سپید
|
|
آنان که مرا در ...........
|
|
|
|
|
آنقدر کوچک که هر آغوشی ...اندازه ات بشود
|
|
|
|
|
در آستانه ی سقوطم
از پست ترین جای جهان
|
|
|
|
|
آشفتگی
آشفتگی موهایت را
به جان خریدم
تا شانه زنم
آشفتگی هایم را
لیلاحیدری
سپکو_پارسی
|
|
|
|
|
حس میکنم برای عاشقی خیلی دیر است
|
|
|
|
|
آخرین برگش بداد بر دست باد،
با فغان گفتا دگر، رفتم زیاد.
|
|
|
|
|
زیر باران قدم میزنم،
درختان در گوشی میگویند:
-- هوا پر از دلتنگیست!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
آرزوهای سوختهات را
فریاد میکشم،
آه، ای کودکی من!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
ئهگهر خۆر و مانگم
له ئاسمان باشانۆ
قهت!
دل نادهم به هیچ لەنتەری
|
|
|
|
|
هرکه آمدپله ای ساخت براین دیوارحاشای بلند
|
|
|
|
|
قلبی ک تورا نداشته باشد
اگر روزی بایستد...ب هیچ احیایی جواب نخواهد داد
|
|
|
|
|
پنگوئن های امپراطور در خوابم رقص سماع بر پا کرده بودند.ماهیان مرکب انگار با چشمان من می دیدند....
|
|
|
|
|
تو از مویرگ هایش بیرون می پاشی
|
|
|
|
|
چشمان من
قوری ترک خورده اند
پرچسب وبست
|
|
|
|
|
سینه اش بوی ماهی مرده می داد....
|
|
|
|
|
استوار چون کوه
ایستادی و نشاندی تو مرا
گاه و بیگاه به راه میرفتم
من به بیراهه پِیام بود
که به
|
|
|
|
|
یکی خبر بَرد
به قابله ی بی غم ِ خشم...
|
|
|
|
|
سپید هایم
راه گم کرده اند
|
|
|
|
|
لە شنۆ بێ یان نەغەدە
ئەمەی بەندە، هەر کورده
|
|
|
|
|
قاب کردم
به دیوارِ احساس
دلتنگی را
شعر می بافم
عاشقانه
در تاروپودِ خاطره
|
|
|
|
|
بی حواس
۱۴۰۳/۴/۲۷ شماره ثبت ۶۶۱۳۹۵
در سرم بازاری ست ،شلوغ و پرصدا.
|
|
|
|
|
غوغای
سبز
ای پارهپاره گلویت
اندامت
به خنجر دشمن!
یا به اره!
تنت بر زمین
انداخته
به گودال
|
|
|
|
|
ماهمه ، پیام آور سلوک معرفتیم
|
|
|
|
|
آخ چقدر خسته ام!!!
یکی بیاید زمین را ز روی شانه های من بردارد
|
|
|
|
|
دگر تنهای تنها با تو هر جایم
|
|
|
|
|
ماه بر آمد و باز دلم، پر میکشد برای دیدنت!
دستِ من نیست که نگاهم را جاذبهٔ ماه می رباید!...
|
|
|
|
|
جشن تنهایی خود
دعوت نمی کنم
|
|
|
|
|
وعدهی صیاد
دریا شدش مواج خشمش بشد کوبنده بر صخره،
دریا شبش دیگر نشد آرام و مواج میکشید نعره.
|
|
|
|
|
ای داد که امروز عجب روز عجیبیست!
از همان بامدادان قدم در مسیری گذاشتم....
|
|
|
|
|
از دشت مصیبتها
میرود او تنها
پای بر پیکر خشکیده دشت
یاد گلهای شقایق در سر
میرود به پیمایش ش
|
|
|
|
|
اونها نمی دونند ،
اونها نمی دونند ،
اونها نمی دونند ...
|
|
|
|
|
بوی باروت می دهم
از جنگ، خسته سر
|
|
|
|
|
سوار بر آسانسور خواب میشوم
|
|
|
|
|
تیتر
اول روزنامه ها شده ام!!
وقتی با چمدان بسته ی
خاطراتم...
در جاده ی بی
انتهای خیالت...
|
|
|
|
|
هیچ چیز در جهان، جز پل ، زیباترین قرینه ی عشق نیست...
|
|
|
|
|
من از آغوش سست و راکد و سرد می هراسم
|
|
|
|
|
روحِ سرگردانم،
در این حوالی پرسه میزند.
منتظرم،،،
پیدایم کند!
|
|
|
|
|
دگر هرگونه سازی را نوازی
چون عروسی تا ابد رقصد ...
|
|
|
|
|
با خیال توعبور کردم
از دلهره آورترین سمفونی دل
وسرودم
ازچشمان سیاهت
وعطر ملیح گیسوانت
در حریر
|
|
|
|
|
مازخم پروانه را حس نمی کنیم
|
|
|
|
|
تنها و غریب
آرام و رام
زخم خوردهومعصوم
پناهگرفته درسایهیامندرخت تنت
گنجشکمسافرترسیدها
|
|
|
|
|
پدری دارم که دستانش در دست خداست
|
|
|
|
|
دم کرده ام
با کمی از شعر خود
مقداری آویشن و هل
با رایحه دلتنگی
در هوای سرد و یخبندان
|
|
|
|
|
از ته دشت فروخفته به باد
صدای تاریخ در فراز و فرود است
رنج ما
رنج انسان
پایانی ندارد
دست بیدادگ
|
|
|
|
|
بی نقاب چون کودکان بازی کنی
مسلم گشت جان بخش جهان راضی کنی
|
|
|
|
|
ماه من شدیُ بیخیالِ
سیاهیِ غم میشوم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
شکاندی شیشه زنگاری قلب سپیدم را
|
|
|
|
|
خورشید با ناز و رقص، رخ نمود
پیشانی مرداد ماه، تبدار بود
زمین، پرالتهاب و پر شور
کودکی بی کفش، می
|
|
|
|
|
شکوه باران
صلابت شکسته ابر بود
بر پهنای پرمعنای دشت
به پاس کدام ترنم پی سیرابی هرزه علف ها رفت
|
|
|
|
|
_آی سرباز!!!
بگو مرزها به کار که آمدند؟!
|
|
|
|
|
میخوام به جوانی مادرم زنگ بزنم
سالهاست حالش را نرسیده ام
امروزعکس ش بر دیوار
انگار به من لبخند
|
|
|
|
|
در شهر دو چشمانش
یکی کمین کرده
با کینه ای نامعلوم...
|
|
|
|
|
کارشان
جفت شیش
انداختن بود
در مصافِ با زمان
|
|
|
مجموع ۱۹۵۴۰ پست فعال در ۲۴۵ صفحه |