پنجشنبه ۱۱ خرداد
شعر طنز
|
|
منم آن سروِ غرور که لم دهد روی زمین
تویی آن بهرام گور در قیمت دلار کمین
منم آن پنبه شتر که میخور
|
|
|
|
|
غول ، گُلِ کاکتوسی را کَند و،
تقدیم کرد ، به مادرِ فولاد زره
|
|
|
|
|
میگن که این دنیا یجور سرابه/قیمت ارز و سکه یک حبابه
|
|
|
|
|
آقا اجازه
ما عرض داریم
البته اگر به طول شما بر نمی خورد
عرض ما این است
چرا ما هرجا رسیدیم انگشت
|
|
|
|
|
عید است و بوی عیدی
پیچیده در دماغم
زنهار بوی عطرش
هرجا رسد، دما دم
|
|
|
|
|
سه رباعی طنز از مهدی ملکی الف همراه با عنوان
|
|
|
|
|
عید آمد و از لطف الهی رمضان شد
|
|
|
|
|
"سالی که نکوست، از دلارش پیداست"
مهرانه نعیمی
تحفه طنز✍🏻
|
|
|
|
|
بچه می خواهم ولیکن همسر و همخانه را نه...
|
|
|
|
|
پَر زَد از بامَم اگر مرغِ سفید ،
برّه هم دنبالِ مرغک ، پَر کشید ،
|
|
|
|
|
در دهکده ی ما غم و سیگار بکارید
یک عده جوان ، بی کس و بیکار بکارید
|
|
|
|
|
چون چیده گرانی پر و بال ما را...
|
|
|
|
|
گرانی و شب عید
گرانی آی گرانی آی گرانی
شده فصل بهارو عید نوروز
خریدم آجیل ۵۰۰ هزار تومانی
خدایا
|
|
|
|
|
رنج نامه ست آنچه را پیگیر کردیم و نشد
|
|
|
|
|
دندان طمع اگر به بازار آید
|
|
|
|
|
دلبر به ملامتم بر آرد دستي
|
|
|
|
|
شکر می گویم خرم هیکل درشت با برنحی من نمی گردم خوروشت
|
|
|
|
|
پولش از جیب پدر هدیه ولی ناقابل رابطه رابطه ی نوکری و ارباب است
|
|
|
|
|
می خری خودکار حالا تق تقی از همان اول نویسد لق لقی
|
|
|
|
|
پنجره وقتی وا می شد داد می زدی تلق تولوق یکی به دادم برسه بابا تو این شهر شلوغ
|
|
|
|
|
تا که شعر تازه میگویم رفیق می رود دنبال قلیان خودش
کاغذ اشعار من را نا رفیق لوله و تا شکل انبر می
|
|
|
|
|
گوسپندی قدیم اگر می مرد لاشه اش را شغال هم می خورد
چند روزی به لاشه خوش
|
|
|
|
|
وقتی که جوان بود نمی رفت سرکار
حالا بدهد پز که شدم بازنشسته
|
|
|
|
|
بر "ایترنت" چو میمون "نئاندرتال" می خندم
|
|
|
|
|
در موزه گر نشد به در ِ کوزه می نهند!
|
|
|
|
|
به شعر نورسی با واژگانی کال می خندم
|
|
|
|
|
من شاعر اشعار روانم ای دوست
|
|
|
|
|
شبی در خواب دیدم کوه طور و دشت سینا را
|
|
|
|
|
زآن غذایی که خوراندند به مغز سر من
روده و معده و اثنی عشرم ریخت بهم
|
|
|
|
|
لبهای تو چون پستۀ خندان زیباست
|
|
|
|
|
کاش روزی برسد ارز فراوان گردد...
|
|
|
|
|
شاید که باد ولگرد با دست های لرزان
|
|
|
|
|
افزون تر از اعدادیم
ما مردم معمولی
|
|
|
|
|
سفر کردم اروپا را خیالی
بدیدم لندن و رُم با ریالی
|
|
|
|
|
عده ای
پوستش کندند
گوشتش خوردند
استخوانش لیسیدند
بقیه را هم بخشیدند
دعوا بر سر چیست ؟
|
|
|
|
|
اما مسلمان ! ما هنوز پایمان سست است در شعب ابی طالب
|
|
|
|
|
خواب راحت را ز چشمم مشق آن استاد برد
|
|
|
|
|
آمدی جانم به قربانت ولی خوش آمدی / درب اصلی بسته بود و از درِ پشت آمدی
|
|
|
|
|
(شراب از دست خوبان سلسبیلست)
از آنهایی که طعمش چون شلیلست!
|
|
|
|
|
چپو شد ! بازارچه ی مکاره ی عمر،
به هجومِ تاراجی
|
|
|
|
|
هر جا که یار باشه، میدونِ جنگِ عشقه!
ما مثلِ برّه آهو، اونم پلنگِ عشقه!
|
|
|
|
|
آغازِ عشقِ پاکم، پایانِ راحتی بود!
|
|
|
|
|
آنکه در حقّ کسی پیوسته نامردی کند
سخت خواهد داد پس، یک روز تاوان، غم مخور!
|
|
|
|
|
مرگ خوب است چوهمسایه شود
اه خوب است اگر ازدل بیگانه شود
تا که این است در آن کله او
همه اش
|
|
|
|
|
شیر من تا فردا /گاو میگفت به خود/پر شود اما این، جیب مردم هرگز...
|
|
|
|
|
با آسانسور،
رفته بودم اداره ی سانسور
|
|
|
|
|
روزی ز سرِ سنگ عقابی به هوا خاست
ناگه به زمین خورد به سر با همه درخواست
|
|
|
|
|
گروهی از خران را بار دادند
به خر ها 400 دینار دادند
بُنِ یُنجه خریدن پخش کردند
خران را در دَهَک ه
|
|
|
|
|
شهری بود که درآن ،
فقط زنان و کودکان ،
میگریستند ، اثری نبود درآن
ز گریه های مردانه
|
|
|
|
|
اصطلاحی بوده است اند ر قدیم
در دیزی باز باشد ای حکیم
پس حیای گربه کو گفت مستعین
گو ییا س
|
|
|
|
|
به نام خدایی که جان آفرید
و بعدش بدن را جوان آفرید
به مال و منال و به عقلش فزود
که راهی بیابد میا
|
|
|
|
|
عده ای کلاه بر سر می گذارند
عده ای کلاه از سر برمیدارند
عاقبت همه سرها بی کلاه است
|
|
|
|
|
نقد عقل را ربوده
شده احوال مردمان فرسوده
گشته افکارشان آلوده
میخورند اغنیا فالوده
تا که بوده
|
|
|
|
|
جوجه ی پروار
لالالا جوجه زرد قناری
قناری ها می خونن تو قفس ،
جوجو ی من ،
قشنگ من،
شب تار
|
|
|
|
|
این تافته جدا بافته
از راست و دروغ بافته
این را کسی بافته
که از اصلش برتافته
|
|
|
|
|
عزیزم ، ای منطقی ترین یار احساسی ام
|
|
|
|
|
به چشم هایت می اندیشم
که از چوب زدن زاغ سیاهم
دیگر سویی برایشان نمانده
عزیزم
دلم برای چشم هایت
|
|
|
|
|
این کُره خر درونم
جفتک پرانی می کند
باغبانِ فصلش ،بوی خزانی می کند
در امتحان پایانی ،هوس رد و م
|
|
|
|
|
در بحبوحه ی زندگی دیدم که جانم می رود
زیر فشار این روزها، دیگر نشانم می رود
گفتند با تدبیر م
|
|
|
|
|
سوادم گمشده یاران
همین دیروز.
..
|
|
|
|
|
غزلي طنز... به ياد ايّام جووني
(البته من كه از بچگي پير بودم! ولي شايد شما يه روز جوون بوديد)
|
|
|
|
|
من چلاقم و تمرین دویدن میدهم
ازبرای امروز و فردا هی وعدههای سرخرمن میدهم
کورم و عصا کش دست کو
|
|
|
|
|
ای ناز دو چشمت که دو ابروت کمانیست
هشدار ؛ سرت دادِ من از دست گرانیست
|
|
|
|
|
چنان اوهام را بَر پا نمودند
که یارو را چو یاور جا نمودند
|
|
|
|
|
روزی به خری اضافه باری بَستند
او را زِ میانِ گلّه، گاری بَستند
زینَش خَزی از شترْ،وَ بر پوزه ی او
|
|
|
|
|
رفته از منزل ما برق و همه جا شده تار
|
|
|
|
|
اگر گاوی رود در کاخ شاهی
از او نیست انتظار پادشاهی
|
|
|
|
|
روزها در شهر و شب ها در...
|
|
|
مجموع ۱۰۶۵ پست فعال در ۱۴ صفحه |