جمعه ۱۶ آذر
شعر زمان و عمر
|
|
این تک بیت شعر در مورد شکوفایی است که بخشی از یک غزل بلند است.
|
|
|
|
|
پشتش شکست و درد اسمش حکمت و تقدیر شد...
|
|
|
|
|
وقتی که فقر حاکمِ بغداد میشود
|
|
|
|
|
هردم ویار سیگار، سیگار پشت سیگار
گَه نعشه گاهی خمار، سیگار پشت سیگار
|
|
|
|
|
........پیرمردی را میبینم که در سپیدهدم سرد زمستانی، با قامتی خمیده و دستانی لرزان، کارتنهای باطل
|
|
|
|
|
دوره گردی میکنم در کوچههای خاطرات
|
|
|
|
|
مادرم بر درد من هر لحظه درمان بودو رفت
آفرینش را وجودش بهرِ برهان بودو رفت
|
|
|
|
|
به تلخکامی بسیار روزگار گذشت
تمام زندگی ما بر این قرار گذشت
|
|
|
|
|
چند بیتی می سرایم، در مقام اهل دل
روزگاری می رسد، منزل شود آوار گِل
|
|
|
|
|
ای منتقم منتظران جان حسینت برگرد
|
|
|
|
|
مرا با عشق و عرفان آشنا کن
مرا از کج خیالیها جدا کن
به تنگ آمد دلم از شهرتِ پوچ
...
|
|
|
|
|
در کودکی ام حال جهان رنگ طرب داشت
ایام چه شیرینو مرا طعم رطب داشت
|
|
|
|
|
بزرگتر که می شوی می فهمی
چه نماد بجا و زیرکانه ایست شمع تولد
|
|
|
|
|
من خودم نیستم، من°دیگری ام!
|
|
|
|
|
نخل های صبور بی چلچراغ ماه
نماز آخر دریا را می خوانند ...
|
|
|
|
|
توو مرز خواب و بیدارم
گمم آشفته ام زارم
|
|
|
|
|
نکند ما برویم دنیا گلستان بشود...
این همه رنج و عذاب یکدفعه پایان بشود..
|
|
|
|
|
خوش آن دمی که گویند، مردم بر مزارم
مستی در این ضیافت، خواب از سرش پریده
|
|
|
|
|
هنوز هم به کسی دل نبستهام، برگرد...
|
|
|
|
|
درد آهش تا ثریا رفته است!
|
|
|
|
|
سپیدگشت موی درره دلداروانتظار طِرفی نبستم ازاین ره جزآه وان
|
|
|
|
|
خشکیده درما چشمه های روشن احساس!
|
|
|
|
|
در کوچه ها مَردی زِ درد بیکسی
قدم های خسته را به خاک میکشید
|
|
|
|
|
رَبِّ ٱشْرَحْ لِي صَدْرِي
|
|
|
|
|
لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
|
|
|
|
|
همونیم که حقوقش پای مال شد
....
|
|
|
|
|
صدای خش خش برگ درختان به گوش می رسد
درب باز کنید صدای حضرت پاییز می رسد
امده است که مرا هوشیار
|
|
|
|
|
هرچند که مهر آمد و آبان نرسیده است
طومار بهارم به زمستان نرسیده است
دم کرده هوا،باغچه خشکیده شبیه
|
|
|
|
|
شکست هیبتِ گرمای سختِ تابستان
هوای سردِ خزان گرمِ جان فِشانی شد
|
|
|
|
|
کاش درختی بود در باغ وحش ...نگه داری پاندا ها
|
|
|
|
|
تو از صف مرگ پروا می کنی دائم ولی اما
|
|
|
|
|
باید از ورطه ی تردید و معما و امید
بی هوا آن طرف چینه ی ابهام پرید
|
|
|
|
|
دست های خسته ام را روی قلبم میگذارم ..
|
|
|
|
|
آن چهره ی دلربای چونحور
تخریب شده زِ حمله یِ مور
|
|
|
|
|
خوشاروزی که کودک بچه بودم
به بازی من خراب کوچه بودم
کنارم دوستانی خوب وزیبا
یکی شیرین وآن دیگ
|
|
|
|
|
مکن تعجیل تا پایان مسیری نیست
|
|
|
|
|
افکاری که مرا با شمردن عجین کرد
|
|
|
|
|
جهان در چشم دل مرده رخ مردار میماند...
|
|
|
|
|
کسی را ازروی احساس تاییدنکنیم
|
|
|
|
|
این شعر تقدیم به همه عزیزان
امیدوارم مورد پسند شما باشد
|
|
|
|
|
آیا. . . یادت مانده ام . ؟
درباورت گنجیده بود عشق کبوتر بال من
آیا به یادم مانده ای ؛ ای بی خبرا
|
|
|
|
|
پروانه شدن
هرکه پیله پرواز و پریدن را تنید،بر دور خود....
پرواز کند روزی ،لذت پروانه شدن خواهد ب
|
|
|
|
|
دلم تنگ شده برات،برای بوی گردنت
یادم میاد خاطرات، با،تویی که فراموش شدنی نیست
دلم نبودنت همش شده ب
|
|
|
|
|
💐قصه ای گویم من، قصه ای از باران💐
💐که بسازد قطره، رود و نهر روان💐
|
|
|
|
|
باز یک صبح دلاویز رسید باز خورشید سحرخیز رسید
بر سر کوه و شعاعش تابید
|
|
|
|
|
بعد از این فاصله ها
پشت یک عمر،خزان
|
|
|
|
|
بگیر دامن دنیای استعاری خویش
|
|
|
|
|
غصه ریزان است وچترپاره ای دردستمان!
|
|
|
|
|
🔷️گر حقوق خوانی که شَوی روزی تو قاضی🔷️
🔷️یا می کَشی رنجی، که بیاموزی ریاضی🔷️
|
|
|
|
|
آخـر چگــونه با تــو بگویــم که کیـستم؟
|
|
|
|
|
من با قلم به تنهایی
دوره کردم تمام خاطراتم را
من با قلم به تنهایی
زنده و دلخوشم
همچنان آواز سرمی
|
|
|
|
|
معجزتی باید چونان تنفّس صبح
|
|
|
|
|
همه میدانند
غربت...
چه غمِ جان گدازی دارد...
|
|
|
|
|
ماییم که زندانیِ خاکیم و اسیریم
طفلیم و جوانیم و میان ساله و پیریم
یك عدّه پَیِ لقمهی نانیم گرسنه
|
|
|
|
|
بشکند دست حوادث که ترا کرد نشان
کاش آن لحظه میایستاد زمان
|
|
|
|
|
بوده افکار پریشان استرس یا اضطراب
از ازل تا این غزل همراه من
|
|
|
|
|
اولین دوچرخهٔ روستا را...
من داشتم!
|
|
|
|
|
یادش بخیر، خانهی مادربزرگِ ما
با آن حیاطِ آجری و آن همه صفا
تفریح و شور و عشق و هوا، موجِ زندگی
|
|
|
|
|
مثل چنگیز شدی دلهرهی هر روزم!
آتش محو تمدّن به دل انداختهای!
|
|
|
مجموع ۱۷۸۴ پست فعال در ۲۳ صفحه |