دوشنبه ۱۰ مهر
شعر آزاد
|
|
ما قصه های تلخ شب و پشت و دشنه را
در سا یة سیا ه درختان دوزخی
آنقدر خوانده ایم و به تکرار خوانده ا
|
|
|
|
|
تو رنج می بینی درون دنیا و،
من درونش تُرنج
|
|
|
|
|
ای کـاش زنـدگانی فتـوکـپـی بـداشت
روزهای خـوش رفتـه کـپی میشدنـد
|
|
|
|
|
گاهی ، حیران میشوم ازخود
این چه کارهایی ست که سرمیزند ازمن ؟
|
|
|
|
|
تنفس ام مشکل شده دراینهمه بی نفَسی
|
|
|
|
|
با کلمات ، بازی میکنم
همانگونه که دنیا ،
مرا به بازی گرفته
|
|
|
|
|
ما گر گوشه نشینی میکنیم از غرور
|
|
|
|
|
تو بدنبالِ معظلی و من ،
بدنبالِ سادگی
|
|
|
|
|
ترن سوت میکِشد و،
شب را بیدارمیکند ازخواب
|
|
|
|
|
چه نرخ و سود نیرنگ و سیاست رفتـه بالا
هر آنچه قـیمـت انـسان باشـد ؛ ما نـداریـم
|
|
|
|
|
شبنم گلها را ،
قشنگ تر کرد
|
|
|
|
|
نمی دانم چرا آواز باران سوز دل ها شد
|
|
|
|
|
آرامش جانم باش !
تو اِی روح ناآرام !
مرتع شود این صحرا
امیدم است به باران
|
|
|
|
|
آینه یا مرد نقاش یا شاعر ؟
|
|
|
|
|
من نه شاعرم
نه قبای شاعری به تن کنم
من همان مسافرم
|
|
|
|
|
من ، تو باهم
خواهیم ساخت آینده را
|
|
|
|
|
افسارگسیخته شده ،
این نفْسِ چموشِ یَلِه
|
|
|
|
|
آن «دم» یکی در خواب و بیداری
دستان سردم را،
دردستهای گرم خود بگرفت
ز آن دست ها، من چون پَ
|
|
|
|
|
درختِ صد ساله ای ، با تنه ای فرتوت ،
خم شده بود و، به حالِ مرگ بود
|
|
|
|
|
نزیلِ شعر، از بودنِ توست
و از تاویلِ شانههای اشراقی تو
و از تفسیرِ چشمهای سرشار از کلامت
|
|
|
|
|
دلِ ابری شکست از برقی و بی تاب و سرگردان
شدم باران نشستم روی گلبرگِ گلی الوان
|
|
|
|
|
خنده نشسته برلب
ازدیدن سنجابِ خنده رویی
|
|
|
|
|
خرده مسئولین ما از کوفیان هم بدرتر اند
|
|
|
|
|
داستانم خلاصه تمام شد
نقطه سرقبر
.
|
|
|
|
|
اوکه بایدمی شنفت گفت
سوتی، گافّ به گفتارخیط کاشت
|
|
|
|
|
نگاه کردم به سماء
گفتم سعادت آنجاست
صدای فاخته آمد :
کوکو؟ کوکو؟
|
|
|
|
|
خانم اجازه
حالا که
افراها سایه ندارند
و سروها عقیم شده اند
جنگل بغضش از این است
چرا جنین تان ر
|
|
|
|
|
من قطعه ای از پازلِ زندگیِ خود را ، گم کردم
|
|
|
|
|
سرزمینم بود چشمانت
می سوخت
زمینی که قتلگاه شد
|
|
|
|
|
سـهـم مـن و سـهـم تـو از ایـن جـهان :
شـیـون و تنـهایـی و درمـانـدگـیسـت
" زنـدگـیِ" مــا بـگـ
|
|
|
|
|
گرگان سوار دستهی جارو/ ارشاد و من دنبالِ دعوایم
|
|
|
|
|
در چشمهای من باران نمنم است!
در قلب عاشقم دریایی از غم است!
....
|
|
|
|
|
آنزمان که رفتی ، جامِ شوکران را سرکشیدم
|
|
|
|
|
هرکس دیوانه هست ز من باهوشتر است
دیوانه گر ز من گردد دیوانه تر دیوانه میگردد
|
|
|
|
|
در یک گورستان متروکه، روزی باران نم نم می شوید، خاک از روی استخوان های تنم...
|
|
|
|
|
من را به خودم وانِه ،
کولاک کنم درخود
|
|
|
|
|
آری، هنوزم زنده ام امّا
این زندگی بسیار کوتاه است
|
|
|
|
|
آی شاخه ها آی شاخه ها
می مردید اگر سیبی به دست کوچه ها... می بردید
|
|
|
|
|
ستاره ها ریسه شدند
مثلِ یه عالَم لامپ های ،
ریزریزِ ریسه ای
|
|
|
|
|
گاه طغیان می کند شهوت می افتی در گناه
گر نَرنجی از پشیمانی مسلمان نیستی
|
|
|
|
|
شب به شب ، شب میشود
اندکی بعد ازغروب
|
|
|
|
|
دل بی غم ندیده کس در این دنیای وانفسا
عجب قفلی زده ایزد در گنج سعادت را!
|
|
|
|
|
من ازاینجا روونده اونجا مونده ،
راهیِ کویرم
|
|
|
|
|
ماه توو آسمون بود
ماهی تووی برکه
|
|
|
|
|
حجاب
کمال هر زنی حفظ حجابست
|
|
|
|
|
گندم چه شد ، درماجرای این دِرو ،
جز جو ندارم
|
|
|
|
|
زیباترین شعر جهان را، آیا شاعر می نویسد بر روی کاغذ...
|
|
|
|
|
طبیبِ جانِ شیرین !
جانِ مرا بگیر و،
به جایش ،
شهدِ شفایم بِده
|
|
|
|
|
آب را نمیتوان کُشت
نهایتاً آب ، بخارمیشود
|
|
|
|
|
یک
نهضت ...
....ادامه دارد
در نشیمن های ایستگاه
پایان آزادی است
سربداران تاریخند...
|
|
|
|
|
منبع مهر و عطوفت، مادر است
چشمه ی فیاض رحمت مادر است
گر بخواهی سمبلی از لطف حق
برترین الگوی
|
|
|
مجموع ۹۴۲۸ پست فعال در ۱۱۸ صفحه |