چهارشنبه ۱۵ تير
شعر قطعه
|
|
چو باقر بُوَد حجّتِ کردگار _ علومِ جهان را شکافنده است
|
|
|
|
|
چـو حجـم کـوه ؛ بسا خوبی رسـانـدم
بـه قـدر کـاه ؛ ز مـن سـر زد خـطـایـی
توجـه سوی کاه جلب گشت ،
|
|
|
|
|
رهبرِ معصومِ و مولایِ جوانِ ما جـواد - عمرِ کوتاه و چو زهرا مادرش بوده غریب
|
|
|
|
|
یوسف گمگشتهی قلب پریشانخاطرم
در نگاه عاشقم از حادثه پرسید و رفت
از شب و نیلوفر و از هر غزل بی
|
|
|
|
|
رهرو عشقم که جز آن نیست درمانی مرا
کل عشق من کنون در پای حق گوی من است..
|
|
|
|
|
درد دل
غمگین نمی سرایم، از بهر تو ترانه
گویم حدیث دردم ،با شعر و با زبانه
ساقی دلم گرفته،پرکن ت
|
|
|
|
|
سوادم گمشده یاران
همین دیروز.
..
|
|
|
|
|
تو هیاهوی عروسی ، تو صدای همهمه
ناگهان از کوچه فریادی برآمد :
مردم "داش آکل" را کشتند.
|
|
|
|
|
گفتی رفیقی؛ خنده ای آمد به لب هایم!
چون دهخدا هم دوست را "بیگانه" معنا کرد!
|
|
|
|
|
حلقه به قامتم بزن، بغض مرا بغل بکن
|
|
|
|
|
به ساحتِ شمسِ فروزانِ، سلام - نورِ خدا، برکتِ ایران سلام
|
|
|
|
|
با یاد تو همش سیگار می کشم
از بغض پنجه بر دیوار می کشم
توو لا به لای جمع تنهاترین منم
بی سرنشینم
|
|
|
|
|
داش آکل مباشر حاجی بود
داش آکل عاشق دختر حاجی بود
سن دختر حاجی کم بود
داش آکل ، سنش بالاتر از ای
|
|
|
|
|
شکل یک، بوسهء در خوابی تو
قد یک پنجره بی تابی تو...
|
|
|
|
|
خواب دیدم رفته ام نانوایی مَشتی حسن...
|
|
|
|
|
من کتابم .علمی .اجتماعی
غرق دانش می کنم ذهن تو را
من برایت دُر و گوهر می شوم
واژه ها را می برم
|
|
|
|
|
ویرانه شد اندامم بی واسطه وقتیکه
موهای سپیدم را آئینه نشانم داد
با عقل در افتادماز عشق گذر ک
|
|
|
|
|
شب چنان خیمه زده بر دل رسوای خزان
نیست امید به روز خوش فردا بکشیم
بی دل و بی سر و پا همره یک ب
|
|
|
|
|
به درک نیمه ی من رفته و جایش خالیست
|
|
|
|
|
ای که چشمانِ تیزبینم را
لحظه ای تاب هم نمی آری
تا هزاران نگاهِ محروم از
زندگی را ندیده انگاری
|
|
|
|
|
همه باید که ز این وضع پر از رنج برهیم
همه باید به چریدن ندهیم تن-بپریم!
|
|
|
|
|
من مبتلا هستم به خندیدن پسِ دردم
|
|
|
|
|
گاه وقتی زندانی بودن بهتر از زیستن در دنیای آدم هاست.
|
|
|
|
|
دیدی که چگونه عاشقت باز شدم؟
|
|
|
|
|
مرغ آتش خوارعشقم..580
گفت مرغ عاشقم گلخانه می خواهم چه کار؟
بهرسوزوناله ام غمخانه می خواهم چه کار؟
|
|
|
|
|
که فرهاد کوه کن نشد ز عشق و درد شیرین
|
|
|
|
|
راه خدا
گر چه در میخانه ایمانم برفت
آن چه درمیخانه رفت، راهِ خداست
مستی و آزادگی در راه اوس
|
|
|
|
|
دائم شب من پر شده با وسوسه ی درد
ای درد چرا بار تو اینقدر گران است
من بی رمقم زخمی ام از ترکش
|
|
|
|
|
عاشقی را در میان حرص ویران کرده اند
هیچ عشقی بهتر از عشق دلِ آگاه نیست
هست زیبارو زیاد و منکرش
|
|
|
|
|
مثل حس درد در جان و تنم پیچیده ای
نامه ای نادیده ای و هیچ خوانا نیستی
آتشی تو آتشی که سوخت بال و
|
|
|
|
|
شاهد شعر من تویی شاعر شهره ات منم
|
|
|
|
|
دراین شب های رمضان
خدایا گر تو باز آیی . بگیری دست تنها را
چه روشن می کنی از نورخود این قلب ش
|
|
|
|
|
بــارِ دیـگــر بهــارِ قُــرآنــی_آمــد و شــد ضیـافتـی بـر پـا
|
|
|
|
|
ای یار..عارفانه
تو مکانی تو زمانی تو امیدی همه جانی
همه از رای تو دیدم به جهان امن و امان را
ز تو
|
|
|
|
|
از سکوت تو سراسر شرمام ... جنگ تسخیر رخت بی پایان
|
|
|
|
|
میرود هر شب روح من زین قفس
|
|
|
|
|
سَرسبدِ گلِ جهان، زِ بوسـتانِ سَرمَدی_شکفته شد به دامنِ، نرگس ودر باغِ حَسَن
|
|
|
|
|
حضور قبلی در این وجود، دگر وجود ندارد
هر چه بگویم نگویم ،هیچ فرقی ندارد
دل محو قمری به بلبل ربطی ن
|
|
|
|
|
در کشاکش پیکار به رسم مهر به آیین
خوش خط و خال دیدم ماری چنبرین
|
|
|
|
|
چگونه مرا شناختی؟
من همیشه همانم.....
شانه هایم به وسعت رشته کوههای زاگرس است برای التیام زخمهایت.
|
|
|
|
|
می رود خورشید اما ماه می آید
|
|
|
|
|
یه لحظه نشد که تو غافل از احوالم باشی
منم عمرا بتونم یه روز بی خیالت باشم
|
|
|
|
|
ستون ستون جهان بی شماست حنانه...
|
|
|
|
|
دل " باران" گرفته ، مي داند ........
دشمن همدگر شده هم
|
|
|
|
|
خون می چکد زِ قـلب من و زنـدگیست این
یعنی که نبض زیستن از خون چکیدن است
|
|
|
|
|
صفای زندگی، تاجِ سرِ من _ توئی دلسوز و یار و یاوَرِ من
|
|
|
|
|
هان که احمد برتری دارد به هر انس و نبی
چون ورای هر نبی همپای او باشد علی
|
|
|
|
|
وارونه کرده هجران، عالم به پیش چشمم
دیگر نمانده جانـی، از ما دگر چه خواهد؟
|
|
|
|
|
بیهوده ترین فصل بشر برهه پیریست
البته ؛ نچرخد اگر ایام بکامش..؟
تنهایی وفرسودگی و طعنه و تحقیر
|
|
|
|
|
ای پدر انتهای رنج کجاست/تو که هر بار آس آوردی
|
|
|
|
|
روزگاری باخودم در گوشهی ملک دلم
مالک خود بودم در نقش مملوک دلم
|
|
|
|
|
شنيدم من از گفته ي ديگري
كه اين گفته باشد زِ خيرالانام
تبسم1 به با
|
|
|
|
|
یارآمده..عارفانه. عاشقانه..570
در دشت غم راندی مرا، گیسو کمندی کرده ای
صیدی نمودی این دلم، طوفان ب
|
|
|
|
|
هر آنکس راه حق را بیشتر رفت
از این چرخس برآن پرتاب سنگ است
دلم از گردش
|
|
|
|
|
یاد تو همیشه در دلم می ماند
بعد از نشد راست کنم قامت خود
|
|
|
|
|
بسته بودم بمهر راهش را
بی تفاوت بمن رسید و گذشت
ازکنارم یواشکی رد شد ؟
اشکهای مرا ندید و گذشت
|
|
|
|
|
شاید که قبل از من کسی بهتر سراییده
از بی مرامی های آن لیلای زیبارو
|
|
|
|
|
گندم نخور پدر ! که دردیست در پی اش!
ای کاش حرف حق به گوش پسر شود
امروز این خداست قربانی بزرگ
خونی
|
|
|
|
|
مخواه از تار دل بافم
که بر هر تن دگر پوشیدنی نیست
|
|
|
|
|
مردباشوبکوبمشت بهرخ نامردی
گرگ باش و رها ، تن مده بر قلّاده
|
|
|
|
|
اگـــر در جلد شیـطـان رفتـــه ام مـــن
تــو هـــم دیـــوی ولــی در جلد انسـان
|
|
|
|
|
چه فرقی دارد تقویم امسال با سال بعد، اگر تو نباشی
اگر قرار باشد تا ابد در کوچه های دلتنگی ات جا بما
|
|
|
|
|
مست بودم که ندیدم رخ بیمار تو را
|
|
|
مجموع ۱۱۸۰ پست فعال در ۱۵ صفحه |