سه شنبه ۲۳ بهمن
شعر غزل
|
|
⚘صل الله علیک
یاعلی اکبرحسین⚘
|
|
|
|
|
نظرانداخت هزارچشم در عالم به وجود
امیردل خود شد انچه سلطان اورده وجود
بال گشود بر شاخه نشست شب مرغ
|
|
|
|
|
از راه رسیدم اول جاده رسید
|
|
|
|
|
برنیاید ز منی، که آرزویت نکنم
|
|
|
|
|
*(گم کرده..)*
^^^^^^^^^^^
من تمام خویش را در خویشتن گم کرده ام/
درد را در
|
|
|
|
|
با خنده هایش لطمه بر جان را نمی بیند
|
|
|
|
|
همه دا ر و ندارم جز تو یاد آوری نیست مرا
دم میخانه به نشستم پر نفسی نیست مرا
|
|
|
|
|
در ظاهر از نماز گریزان و دلبریم
اما دلیل نیست که بی دین و کافریم
مدیون شوی اگر ذره ای دو به شک شوی
|
|
|
|
|
در شهر خاطرهها؛
قدم میزنم،
کوچهها،
پر از سایههای آشناست،
|
|
|
|
|
برو ای غم، که غزل با یار میآید
|
|
|
|
|
من به استعاره ی
این شعر ایمان دارم
|
|
|
|
|
امروز که ازتو خبری نیست ؛ نگرانم
ای دیدهی چشمانِ دلم ؛ هردو جهانم
|
|
|
|
|
سوگند به گیسوی پریشان شده در باد
|
|
|
|
|
عید آمد و سرمست ز انوار حسین است
|
|
|
|
|
ز دوری ات ای عشق جان پر از بهانه شدم
|
|
|
|
|
"طاقتم سرآمده " آن روی پرهیزگارت به جاست
عشق، عاشق شدن بی طالبانت فرصت "طلاست"
|
|
|
|
|
با نام خداوند که معیار کمال است
مقیاس بزرگی نه به دانش که به مال است
این حرف به یاد تو بماند که در
|
|
|
|
|
گردونهُ گیتی چه خرامان گذرد
بیدار بمان ، که خفتگان را نبرد
از نابکجا آمده و هیچ نمیداند کس
کی می
|
|
|
|
|
آمدی جانم به قربانت بمان پیشم نرو
|
|
|
|
|
بدون تو نتوانستم،امتحان کردم...
|
|
|
|
|
این جا برای دردهایم جز تو مرهم نیست
زیبای من دلشوره های عاشقی کم نیست
|
|
|
|
|
علی ای رهنمای راه عرفان
توای سرمشق ناب اهل ایمان
حیاتت وقف عدل و راستی شد
مسیر حق به لطفت یافت
|
|
|
|
|
*(بی تو..).*
^^^^^^^^^^^
دور از تو چون نی، با نوایی بی نوایم/
من باتو تاصبح قیامت
|
|
|
|
|
گر پانهی در قلب من تو ماندگارم میشوی
در حسرت آغوش من ،چشم انتظارم میشوی
این زندگی دارد گره ،چون
|
|
|
|
|
من تو را دور نمی بینم
به من باز گرد
|
|
|
|
|
جا مانده قلبم در تکاپوی خیابانها...
|
|
|
|
|
چشم کم سوی تو هم سوی شبی تار ولی
|
|
|
|
|
ای ساغر اعلای من ای جان من جانان من
ای منتهای کار من ای مستی پنهان من
|
|
|
|
|
برق رفت و با یاد تو تنها شدم
|
|
|
|
|
میرسد آرامشی با لمس ناب بوسهات
|
|
|
|
|
فرصت این که کنم خواهش و اصرار نبود
بختم از روز ازل با دل من یار نبود
|
|
|
|
|
به روی گل نشسته شبنمی از خون تبر تشنه
|
|
|
|
|
می شود تعبیر با دستان عشق
خوابهای صادق بیدار من!
|
|
|
|
|
بنا نکن به اسیری،برای من قفسی
|
|
|
|
|
دلبرا کز چشم تو فتنه به پا خیزد همی
چشم شهلایت کند یاد آور دیرین غمی
بلبل شوقم چنین آواره در کویت
|
|
|
|
|
اگر چه بیتو دوباره بهار آمدهاست...
|
|
|
|
|
****
مگذار عاشق سرگشتهءبیچاره درین/
وادی حیرت وهجران وبلا بسم الله/
****
با نگاهت بنما راه ویا
|
|
|
|
|
ز پیچ کوچه تا صورت ماهت پیدا شد
|
|
|
|
|
در حریم حرمش حال دلم را خوش کرد
از بت و بتکده ها کند و به معنا خوش کرد
در وجودم عطشی بود ف
|
|
|
|
|
دو غزل و دو رباعی از مهدی ملکی الف
|
|
|
|
|
شعرم را تقدیم میکنم به عمه ی عزیزم .
|
|
|
|
|
بدون نقطه ۳
کرده ام در وصل او صدها دعا
السلام ای طالع مسعود ما
در دلم صدها سلام و صد درود
سر
|
|
|
|
|
ما پهلوان و مرد این عصر نوین هستیم
بی هیچ ترس و واهمه آری همین هستیم
|
|
|
|
|
نگاهم کردی و لبریز آهم کردی و رفتی
به گیر و دار لبخندی تباهم کردی و رفتی
|
|
|
|
|
مدتی ست ساکتم و ناآرام
ودلم یک تمنا دارد که زجا کنده شوم
شده غوغایی در من پیدا
سخنان بسیارند غد
|
|
|
|
|
جدال عقل با دل را بیا پا در میانی کن...
|
|
|
|
|
بیامیزم مگر با آسمانها پیکر خود را
|
|
|
|
|
می شود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو
|
|
|
|
|
در این هجوم زمستان تو را چه کم دارم
من آن درخت تکیده به زیر آوارم
شکسته بال و پرم ای امام نیکی ه
|
|
|
|
|
از درس و امتحان و کتاب، خسته گشتهایم
از نمرههایِ بی حساب، خسته گشتهایم
استاد، جزوهای دهد
|
|
|
|
|
الله اکبر می گوید
چرت بزنی
|
|
|
|
|
دلِ مهربان را نشکن ای یار،
که دارد دلی صاف، بیرنگ و غبار.
تمام وجودش پر از روشنیست،
همانن
|
|
|
|
|
روشن دلی عاشق دیدم کنار باغچهای
زانو به خاک نهاده کنار ماهچهای
دست به زلف گل کشید از سرخوش
سرخ
|
|
|
|
|
در این دنیای نامردان نخواه تو لطفی از یاران
نده تا پای جان دست رفاقت می دهی تاوان
گذارند بر سرت
|
|
|
|
|
شعر کودکانه ولادت امام سجاد (ع)
|
|
|
|
|
درجام می که دایره هستش در آن حباب
آیینه ایست که موج در آن عکسِ آفتاب
|
|
|
|
|
سقای با صفایِ کرب و بلاست عباس (ع)
در سرزمین دلها فرمانرواست عباس
|
|
|
|
|
شفیع آخرت
خدای روی زمین مهر وماه من ؛ مادر
شفیع آخرت ؛ ای تکیه گاه من ؛ مادر
همیشه حامی بی
|
|
|
|
|
یک دل و این همه غمهای فراوان تا کی ؟
|
|
|
|
|
به داد من برس ای همنفس کم آوردم
|
|
|
|
|
می خرم ناز تو را قیمت آن هر چه که هست
|
|
|
|
|
*((افتخارنوبختی))*
****
ماییم وانقلاب که ما را ست پرثمر/
ازآن شدیم صاحب دریای سیم وزر/
****
آنا
|
|
|
|
|
باز دیشب زِ غم آواره ی صحرا بودم
باد یکریز زِ احوال دلم می پرسید
|
|
|
|
|
قعر دریای توهم برج عاجش خالی ست
|
|
|
|
|
غزه و خمپاره و فریاد ها
داد ها بر منطقِ بیداد ها
کشته های ...
|
|
|
|
|
من امشب همان ماهِ دیوانه ام
که چشمک به اهلِ نظر می زند
چه می دانم اما به رسمِ جنون
کسی دارد
|
|
|
|
|
در دو روزِ زندگـــی دیوانــه بـودن بهتـــر است
هر کسی دیوانه باشد بی گمان عاشـق تر است
|
|
|
|
|
قصه اینست که سمت تو مسافر بشوم
بال و پر باز کنم مرغ مهاجر بشوم
|
|
|
|
|
تخلیه ی افکار منفی در شعر .
|
|
|
مجموع ۴۷۴۱۶ پست فعال در ۵۹۳ صفحه |