سه شنبه ۲۳ بهمن
اشعار دفتر شعرِ دیوان مسعود شاعر منصور دادمند
|
|
تپش قلبم را به تو ببین
اندوه و آه ام ببین
|
|
|
|
|
دلم به دیدنت بی تابه
گرفتاره گرفتاراون چشماته
دست از دیدنت چشمام بر نمی داره
|
|
|
|
|
اگر فراموشم کنی
ترک آغوشم کنی
ترک دل و پیمونم کنی
|
|
|
|
|
به نگاهت به مهتاب شب تار
به لطافت گل به بوسه بهار
|
|
|
|
|
باران اشک است میبارد
بر تن سرد بی جان زهرا س
|
|
|
|
|
کنار علقمه شد غوغا
ابوالفضل افتاد در خاک
به سجده به قربانی خالق جان
|
|
|
|
|
خوابم یا بیدار
در سرابی افتاده نشسته به غم
در برهوتی بر آسمونش میباره بر سرم درد
|
|
|
|
|
فرار کن از عشق چو من
بکن این جامه عشق از تن
راه عشق هست همش خریدن درد ورنج
|
|
|
|
|
دنیام را چطور بی تو بسازم
|
|
|
|
|
چطور بگم خوبم جون دلم
دلم پر میزنه
به تنهایی خونه تو سر میزنه
|
|
|
|
|
دل دیوانه شد به خواستن یک قفس
به صیدی افتاد به طرفه نگارم
|
|
|
|
|
برگ خشکم به تابستون به زاری
خش خش ناله ام هست به زنجیر بر ده داری
چرا آمدم به دنیا به زاری
|
|
|
|
|
مینشینم با انگشتم بر خاک
می کشم بلبلی زیبا
بخونه برام آواز
|
|
|
|
|
ای دل به تو گفته بودم
دست از عشق بکن
که هست همش درد
|
|
|
|
|
قربون آن دستهای پر احساست
به قد م هات که بهار و با خود
به زمستون قلبم میاره
|
|
|
|
|
ی که چشم به نگاه به خودکشی دوخته
درمانی به درد و رنجها ندیده
بوسه مادر برده از یاد
|
|
|
|
|
زخمی تر از همیشه
زخم شمشیر سرنوشت دیده
باقلبی و بالی شکسته
|
|
|
|
|
در باغی از ترانه
می جویم برای تو یک ترانه
|
|
|
|
|
چرا بارون اشک در آسمون قلبم میباره
باغچه دلم همش آه
|
|
|
|
|
شکسته بالم
زندگی به طوفانم
اما به این زندگی ناله ندارم
|
|
|
|
|
چرخ چرخ به بازی
بپا منو ندازی
|
|
|
|
|
دیده بگشا
بچش برگ نوری از معرفت جان
به سبزی بر آورده زخاک
|
|
|
|
|
ای چراغ شب های وحشت
تاریکی ظلمت
یاور همیشه با من
|
|
|
|
|
دلتنگتم
دلتنگ توم
ای سنگ صبور دلم
|
|
|
|
|
من دیوانه به پا
تشنه یک برگ مهر روان
من افتاده به سراب
|
|
|
|
|
درپنجره چشمات
گمشده خنده های عاشقونه
|
|
|
|
|
به این دل گفتم به چی هستی هراسون
به چه غصه ای هستی گریون
|
|
|
|
|
در عجب این پرنده در قفس
خود به آرزوی پرواز هیچوقت به جان خود ندید
|
|
|
|
|
مگو تو از عشق با من
که برام فقط عذابه
این و با اشگام گفتم
|
|
|
|
|
تو یی علت آسایش
منم سر پا به تو خواهش
به تو نیازش
|
|
|
|
|
تو نگو بودند کنارم محاله
تنها این یک خیاله
رسیدند به تو یک سرابه
|
|
|
|
|
در پنجره چشمات
خودم در آینه دیدم
منم و اون نگاهت
|
|
|
|
|
چرا ناله شدم
آهی به جان ساخته شدم
آتش به جان مانده شدم
|
|
|
|
|
زندگی کن جاو دانه
به مهر پر به پیمانه
|
|
|
|
|
کی شود این تن غمباره
گیسوی سحر ناز کند
زلف شب دیده پنهان کند
|
|
|
|
|
لب های خشکیده ام
میکنه التماس
قطره ای آب دهی به آن
|
|
|
|
|
ترا دیدم در آسمون کبود
می پریدی بی قفس
|
|
|
|
|
پنجره ای بر قلبم میگشاید
تا چشم بر راهی دوزم که برزندان تنم گل روید
|
|
|
|
|
بر گ خشکی بر شانه باد
تا شود یک شاپرک بریده بال
|
|
|
|
|
این صدای هل من ناصر چراست
|
|
|
|
|
سوخته ام اما من به یک شاپرک
|
|
|
|
|
بشکن شیشه عمر این دیوانه را
|
|
|
|
|
ای که بی تو من میمیرم
تک و تنها میشینم
|
|
|
|
|
اگر میخوای یه روز فراموشم نشی
آسمونت آسمونه من باشه
بچینیم با هم ستاره ها
|
|
|
|
|
چرا رفت انهمه غرور و سرور
به یک ِلذت بی فروغ
|
|
|
|
|
من که باده پرستم چرا آتش میزنم خمخاته زا
جرا ویران میکنم کاشانه را
|
|
|
|
|
ا ی نازنینم
ای همه وجود و خاطره هام
پاک کن انهمه اشک و غصه
|
|
|
|
|
می نشیند یک برگ خشک بر شانه من
تا بگوید چرا افتاده ز درخت
|
|
|
|
|
کنجیشکک اشی مشی
زیر اشک من مشین
اشک من بارون غمه
|
|
|
|
|
کاش میشد تشنه به لب غرقه به خون چون زاده زهراس بمیرم
|
|
|
|
|
پریا بین اشک من می ریزه دونه دونه بر گونه ام
میاد اشگهام از دل غصه هام
مباره به بارون بر سینه
|
|
|
|
|
تو همه خاطره هامی گل من
تو همه عشق و صفایی بر من
|
|
|
|
|
می و میخانه جانم کجاست
ساقی جانم کجاست
جام هزار عقرب جانم کجاست
|
|
|
|
|
ی مادر
ای که عشق زتو بیدار شده
هستی جان به جان شده
عشق خدا نهان و عیان به تمام شده
|
|
|
|
|
به خزان به برگ خشک
میخزم به فروغ
|
|
|
|
|
یک برگ خشکم
ای سرنوشت
چرا می نهی پا بر تنم
|
|
|
|
|
بهار آمد
ساقی جانم
می ناب به ارمغان آورد
|
|
|
|
|
می دود بر نگاهم ریزش غمها
|
|
|
|
|
بی تو به جان نمی شوم
این دل و جان
|
|
|
|
|
خانه ای میسازم به جود و مهرو بخشش
|
|
|
|
|
در سکوت غمناک پاییز
می پیچد صدای خش خش برگ های خشک و لرزان
|
|
|
|
|
اگر خورشیدم
چرا افتاده خاموش در پی نورم
|
|
|
|
|
بارون بارونه
اشک هات دونه دونه
ترانه غم بر قلب من میخونه
|
|
|
|
|
دلی ساخته ام از رنج و درد
که میخرد فریاد
|
|
|
|
|
می شوم یک شعله دلسوز
در عشقی پر درد و جانسوز
|
|
|
|
|
من یک گل بی پروانه ام
که بر سنگ درد و بلا روییده ام روییده ام
|
|
|
|
|
خانه ای ساخته ام از خون دل
تا با اشک خدا پاره کنم
|
|
|
|
|
آنجا که ذره ها میشدند خورشید
|
|
|
|
|
بر نور ستاره خیس چشمات
نشسته یک معصوم کوچک
|
|
|
|
|
گفتی بسوز درآتـش عشق
گفتم چگونه
|
|
|
مجموع ۲۶۵ پست فعال در ۴ صفحه |