چهارشنبه ۱۴ آذر
شعر سالگرد و یاد بود
|
|
به زحمت سر از خاک برون کرد درختی، در آذر ماه
به سختی به طاقت نشست، در باد و باران و برف، درخت آذر م
|
|
|
|
|
دل که بدان می فراموش شد بود سرابی که قدح نوش شد
قطره می که دهد مست ناب ساقی جانش بود آن
|
|
|
|
|
من و قلم ،راه شب ،وقت سحر
در امتدادقیام روح الله
به یادکرد سالهای دفاع؛مردان مقاومت
رهبران کوچک ؛
|
|
|
|
|
دیشب ز باد یادت چون ابر گریه کردم
صبرم به آخر آمد بی صبر گریه کردم
|
|
|
|
|
مادر ای زیباترین واژه لیل و نهار
|
|
|
|
|
به تنهایی زدی لبخند و بگذشتی از این دریا...
|
|
|
|
|
گفته بودند او پست بیقرار داشت
حتما وگرنه چه اصرار پرواز داشت؟
هم خورد شوی از فشار مردمان
هم استخو
|
|
|
|
|
در سوگ انسان های عالم و مجاهد و فرهیخته
|
|
|
|
|
مادرم
تو رو داشتن با تو بودن زخدا آرزومه
تو که نیستی بیقرارم حال من پریشونه
|
|
|
|
|
تو نیستی و
ماتم سراییست دنیا ...
|
|
|
|
|
آسوده بخواب ای پسر زال ایل
|
|
|
|
|
سال دگر گشت و روز ِ نو ز در آمد
گاه ِ طرب گشت و دُور ِ غم به سرآمد
|
|
|
|
|
غبار وداعِ تلخت طلوعِ فصلِ خزانم
هجوم تیرِ فراغت دلیل چینِ دلم شد
|
|
|
|
|
دلم برای کودکی هایم تنگ شده است...
|
|
|
|
|
"پدر" در بینِ ما دُرِّ گران بود_غم و رنجَش ولی، از ما نهان بود
|
|
|
|
|
باز روز رفتنت آمد دلم پر می زند
|
|
|
|
|
گِئتْمَه اِیْ سَرْوِ چَمانیمْ گَلَه جَکْ فَصْلِ باهار
|
|
|
|
|
عاقبت دست اجل مهر پدر از ما گرفت
رفت و خندان آشیان در عالم بالا گرفت
|
|
|
|
|
دوباره روز پدر آمد و ز راه رسید
شعاع نور محبت به هر کرانه دمید
|
|
|
|
|
تو بزرگی به وسعت صحرا
با دلی با سخاوت دریا
|
|
|
|
|
مرغ حق، چون طَیَران کرد ز پرواز سرا،
بستم از وادی بهجت چمدان سفرم
|
|
|
|
|
آمدی
در فنجان من
حافظ شدی
|
|
|
|
|
ربیع آمد و خورشید بر زمین تابید جمال خویش درخشید بر زمین خورشید
شروع دیگری از مهر و عشق شد آغا
|
|
|
|
|
ما شهیدان بی نشان بودیم
در تن این زمانه جان بودیم
|
|
|
|
|
..قرآن ناطق.....
از زیر قرآن
که رد شد
از زندگی رد شد
پدر گفت
مگه قرآن را از زیر قرآن رد میکنن
|
|
|
|
|
نمیدانم فصل تابستان است یا چله زمستان
نمیدانم گرمای مرداد است یا دی پراز باران
|
|
|
|
|
دیشب که خسته در خواب خود بود / در نیمه ی شب آسوده فرسود
|
|
|
|
|
در سایه ی غروب دلتنگ پنجشنبه چشم
به جا های خالی که نگاه کردن به آنها ذره ذره آتش نهفته ی زبر خاکستر
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش✍️
🌹تقدیم به اهالی قلم☄️
|
|
|
|
|
" تولد "
در جستجوی یک من ِ دیگر ام ؛
تا دوباره متولد شوم!
و چه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن.
|
|
|
|
|
سالی گذشت و از دل من داغ تو نرفت
موج غمت به ساحل قلبم رسیده باز
|
|
|
|
|
تو را در خاک امانت میسپارم
|
|
|
|
|
مادرم آمد
باز هم صدای کلاغ
حیف بیدار شدم
|
|
|
|
|
چه شبی بود آن شب؟کاش هرگز نمی خوابیدم؟
|
|
|
|
|
مناجات امسال.صبح بخیر 10
یارب
امسال هر سحرگاهان
آهنگ من این باشد
یارب تو پناهشان باش
از فت
|
|
|
|
|
لاله و یاس و چمن جامهی شاه زمین
گوهر گلهای زرد زینت زلف است و زین
از شرر لالهها گرم شده آسمان
|
|
|
|
|
بیاد گم شده ای در غبار می خوانم
|
|
|
|
|
پرستوها، به آن سوها پریدند...
|
|
|
|
|
من بر این گمان و باورم که شعر بی دروغ/قدکشیده و نفس کشیده با فروغ...
|
|
|
|
|
بَس جَسدهاروی هم خوابیده اند،شهرغم راشهرغم نامیده اند
|
|
|
|
|
کاش بخوابم
و کنار تو بیدار شوم
|
|
|
|
|
*روز مرد بر نیک مردانِ جهان فرخنده باد*
*آسمان فرزند ،چون چلچراغ تابنده باد*
*خانواده را چون
|
|
|
|
|
زادروز فردوسی بزرگ
*یک از ماه بهمن بُدش زاد روز*
*چوفردوسی بگشود چشم آن تموز*
*ز معما
|
|
|
|
|
می شکافد رقص دندان گلوله، پیرهن را
با قیام هر خشاب خالی اش ، فعل نزن را
|
|
|
|
|
دستی بکش به آینه ام روی شیب ها
تک قهرمان قصه ی من در نشیب ها
|
|
|
|
|
روی دیوار انفرادی من
با نخستین تصورات عجیب
بین اکران خاطرات منی
در سکانس تظاهرات عجیب
|
|
|
|
|
شادباش سال نوی میلادی بر تمامی برگزار کنندگان این جشن.
|
|
|
|
|
تو ای سردار دلها، ای دلاور
سپهبد، رستم دستان، تکاور
|
|
|
|
|
آذر شد و معشوق به منزل ننشست
|
|
|
|
|
او سبز بود و بسی سرو سبز کاشت
|
|
|
|
|
فکر خدمت بود در راه خدا - هستی اش بنمود بهر آن فدا
|
|
|
|
|
ای یادگارِ مادر، خواهرِ نازنینم - نیمه ی جان وتنم، غمِ تو را نبینم
|
|
|
|
|
آن که باشد رفتنی روزی موثر میرود
اهل معنا میشوند امروز یا فردا شهید
|
|
|
|
|
مردانِ خدا دلاورانه - با عشقِ به حق چه خالصانه
|
|
|
|
|
جهت مراسم های سوگواری
ختم و ترحیم
|
|
|
|
|
از لسان الغیب باز اعجاز می خواهد دلم
|
|
|
|
|
ای گل پر پر شده ای نسترن
ای که بودی گل به پیش انجمن
روح تو در نزد مردم زنده باد
از غم تو د
|
|
|
|
|
تا نسیم صبح می گوید به گلزاران درود
با تو ای فرزانه پیر شعر ، از یاران درود
|
|
|
|
|
سفرکردند تا پس کوچه های کهکشان ها را
|
|
|
|
|
گریههایت را بهخاطر دارم و جای تو خالیست
خندههایت را نمیبینم دگر یک چند سالیست
هُرم لبهایت
|
|
|
|
|
پدر بزرگ عزیزم با اینکه من در زمان شهادتت دو سال بیشتر نداشتم اما چنان در دلم جای داری که هر لحظه ب
|
|
|
|
|
دگر از بند ازادی رهایی...
|
|
|
|
|
من آدمی آرام و جدی و خوش اخلاق
|
|
|
|
|
به سینه روضه ی غم دارم امشب
دلی در سوز و ماتم دارم امشب
|
|
|
|
|
ارغوان پنجه خونین زمین.... تو ببین
|
|
|
|
|
به تاریکی شب سیه چه توان گفت
که فانوس گرم این جاده ِ تو بودی
|
|
|
مجموع ۵۴۳ پست فعال در ۷ صفحه |