شنبه ۶ مرداد
شعر آزاد
|
|
شاید در مرور خاطرات قبل از مرگ
تو را بار دیگر دیدم
شاید در خاطره ای ماندم
و اصلا مُردنی هم در کار
|
|
|
|
|
از وقتی تو رفتی ، ازمیونِ تاروپودِ دنیام ،
چقدر نخ کِش شده دنیام
|
|
|
|
|
ای دنیا به هوش !
ای دنیا به گوش !
|
|
|
|
|
من بگویم که دلم خسته و زخمیست
|
|
|
|
|
اوج فرشته است این ،
افسانه ی رهیدن
|
|
|
|
|
همگان فریاد خواهند کشید
شیپور چارچیان
در حال عبور است
پیام نظام همراه سوار
چهار نعل اش از روی
پ
|
|
|
|
|
من ازفردا نمی ترسم ،
چون ترا دارم
|
|
|
|
|
وغ وغ ساهاب بازیچه بود ، در دستان بچه ها
|
|
|
|
|
"آدم برفی"
مردن آدم برفی
نه از تاب آفتاب است
نه از بیتابی برف...
|
|
|
|
|
حظ میبَرَد خوک ،
درون خوکدونی
|
|
|
|
|
این مرد کم ثمر
با پای نیمه جان
|
|
|
|
|
دردم آنست نتوانم عریان کنم ،
نتوانم گریان کنم
دردم آنست نه در سینه پنهان کنم ،
نه در زبان گفتار
|
|
|
|
|
محبوسم ، دراین باغ درندشت
آزادم ، دراین اطاق کوچک
|
|
|
|
|
تو با حسین بر سر پیمان میان دشت
|
|
|
|
|
میراب ، کسی نبود آب را ببندد ،
برلشکرحسینی
|
|
|
|
|
حسین را گفت :
لشکر لشکر، صف اندرصف
همه آماده
مگر مرگ را نمی بینی ؟
|
|
|
|
|
در رزمی که ایجاد شد ،
بین سعید و مسعود
|
|
|
|
|
چه سیمای
چه خوش قلبی
چه رنجی میکشد
این کت شلوار سفید
راستی راستی
انگار به تن اش
دوخته شده اس
|
|
|
|
|
معشوقه ی من !
ای صبح دل آرام !
تو چه بی نقصی
|
|
|
|
|
ای که نگاهت مرا معجزه ای دیگر است
|
|
|
|
|
نبودی ، تا که ببینی ،
دردم چه فریادی کشید
|
|
|
|
|
من کیستم ، که یارم ،
اسمم را با نام خوانْد
|
|
|
|
|
گلبرگ به پروانه گفت :
من و بالت چقدر شبیه همیم
|
|
|
|
|
پسری شاخه گلی را داد به دست دختری
|
|
|
|
|
معجزتی باید چونان تنفّس صبح
|
|
|
|
|
هزارتکه شد وقتی نگاهم ،
ز پل طبیعت ،
پرت شد پائین
|
|
|
|
|
همه جا با حضورِ پُربرکت ات ، شده نورباران
|
|
|
|
|
گاهی آخر دنیا، ایستگاه آخرین دیدار است
|
|
|
|
|
مسخ شدهام به نوری
که از شیاری خاکآلوده، گاهی
به این پستوی از یاد رفته
و بر این پیکر هزار پاره
|
|
|
|
|
درمیان موجهای نسیم ،
پرمیزنم بسوی آرامش
|
|
|
|
|
نوزاد غنچه رفت ،
تا به اوجِ بلوغ گل
|
|
|
|
|
دریا مرا با خود برد ،
به سرزمینی مشکوک
|
|
|
|
|
دنیا چرخ و فلکیست گردان، بالا و پایین دارد فراوان.
گاهی اوج میگیری، شاد و سرخوش، گویی دنیا در
|
|
|
|
|
برگی به روی دریا
هنگامه ای ز موجها
|
|
|
|
|
گفت حالا که گُل گُلی شده همه چیز و همه جا ، منم میخوام گُل بزنم
|
|
|
|
|
درحاشیه ی کویر،
حکومت باد ادامه دار بود
|
|
|
|
|
معشوقی دارم همچو ماه تابان
|
|
|
|
|
سنتورها نواختند ،
ایده ی تارها را
|
|
|
|
|
کاریکاتوریستِ ماهر،
به حالتِ اگزجره ، کشید عکسم را
|
|
|
|
|
بیتاب تر از رگبار
بسانِ سیلی مرگبار
|
|
|
|
|
میان این تابلوی بسیار موهوم ،
حالیم نشد زین طرح انتزاعی
|
|
|
|
|
پیوسته پیومدن راه را
برای آن دسته از
پاهای زریف
کمی غیر قابل توصیف بود
برای این موجود
از خدا بی
|
|
|
|
|
مثل معجزه ، چه زیبا ،
تو افتادی بین زندگیم
|
|
|
|
|
همچون یک رود آرام ،
میروم به هر شیب
|
|
|
|
|
سجاده برایم هست ،
چون دروازه ای عظیم
|
|
|
|
|
یکروز درمیان اینهمه یکریز یلخی گریها
|
|
|
|
|
خسته ازخودم ، دنیام و،
شادِ شاد از ماوراء
میروم بسوی ، شاهِ باورام
|
|
|
|
|
،،،،
داغ است خبر چه داغ خدمت
|
|
|
|
|
بوی باران بهشتی میدهد خندیدنت
ای شمیم زندگانی بر تب جانم بخند
عطر موی تو پریشان میکند دین مرا
ز
|
|
|
|
|
یکی را دیدم که رخساره ی سبزه ش ، یهو قرمزشد
|
|
|
|
|
زندگی کردن دریک سالِ سفید ،
بهترست ز هفتاد سال سیاه
|
|
|
|
|
مرا که ذرهذره درد را
به دَورانی پرتکرار
پیمودهام
جز التیام مزمن دستانت
درمانی به شفا نمید
|
|
|
|
|
حصار و حد و مرز این جهان را
نکردم لحظه ای باور ...
|
|
|
|
|
زندگی آونگی ست
پُرازتکرار، پُراز، رفت وآمد
اما آنهم میتواند روزی ازپای بیفتد
|
|
|
|
|
یارا !
یاورا !
ارزشمندترین چیزی که دارم جانم است ،
که به تو تقدیم میکنم
|
|
|
|
|
بر خاک نشست عرش حق، ناله زد آسمان
گریه کرد ملک، ناله سر داد کهکشان
یار سفر کرد و غم عالم گرفت دامن
|
|
|
مجموع ۶۵۵۹ پست فعال در ۸۲ صفحه |