چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت
شعر آزاد
|
|
ای وای از منی که ،
با طناب تو افتاده ام درچاه
|
|
|
|
|
دوبرادر؛یکی پایبندقول ،فعل ش ارتش یک نفره
دیگری ؛بلیستردارو، سفیرمرگ به بازی همستر
|
|
|
|
|
آخر، ژنِ ناجورت ،
کار دستمان داد
|
|
|
|
|
وقتی خداوند جلیل
با قدرت عین و یقین
از عالم علم و یقین
فرمان می داد بر امین
گفتا که خاکی برگزین
|
|
|
|
|
رفتی آزاد و رها من گیرم
رفتی و بی تو جوانی پیرم
|
|
|
|
|
" *سوگند به آنچه می نویسد * "
قرن هاست که می کشد بر دوش
بار سنگین آگاهی و دانایی ، قلم
|
|
|
|
|
چقدر مفهومها عوض شده دراین ،
شهرحیران
|
|
|
|
|
صبح شد ساقی بیا بگشا درِ خرابخانه ی میخانه را
تابینم ز اینجا آن روی سیما در تاریک خانه را
وا
|
|
|
|
|
گاهی همچون برگهای پائیزیِ زیرِپا ،
بسی زجرمندانه ، خش خش میکنم
|
|
|
|
|
دریاچه شقایق خوش تیپ مثل قو
|
|
|
|
|
ظرافتی از جنـس دخــتر...🤍
|
|
|
|
|
زیرِ آبشاری ز مِهر،
خیسِ خیس ازهرطراوت ،
|
|
|
|
|
پس آن که گم چه باد کز دین بکرد دَوان…
|
|
|
|
|
اگرکه لِه شوم به زیر دردها ،
امکان ندارد که حتی یک ذره کفر،
جاری شود برلب من
|
|
|
|
|
دراین شروعِ این پایان ،
نترس خدا حواسش هست
|
|
|
|
|
ناز لبت به این قَشَ... آواز دم چرا
|
|
|
|
|
قورباغه ماند و برکه و سکوتی
که میزد موج در آیینهی دنیا
که آوازی برآمد از دلِ آب:
"گل از پروانه
|
|
|
|
|
گویند خدایی دارد این داستان دنیا
|
|
|
|
|
عمریست که شاهدیم ما در دست دیگران جام
از غم تلف گشته ایم بی بال و پر در اوهام
|
|
|
|
|
تو مثل تیغ دوشاخه ای ،
رخنه کرده بین حلقوم
|
|
|
|
|
چی میخوای از زندگی؟
زندگی چی میخواد از تو؟
بازی دو سر برندس، اگه قاعده رو خودت بچینی.
بنویس، نه ب
|
|
|
|
|
وز کس که گفته کز دیندار و سر نِهان...
|
|
|
|
|
فتنهها از ستمت بود و تو میخندیدی
|
|
|
|
|
ما شاعریم و زودرنج
در دام غصه و غم
|
|
|
|
|
تو که میگویی ظالم نیستی ، ظالم نیستی ؟
اینرا میگویی چون عادل نیستی
|
|
|
|
|
دیگرخسته ام ازخود ،
پس برس به دادم
|
|
|
|
|
از نامه کز مهر به آتشی بخوان…
|
|
|
|
|
که گلستان بشود با تو شرارم
.
|
|
|
|
|
دیگه آفتاب عمرم ،
لب بومه
|
|
|
|
|
در جام جهان اگر نهایتی هست
در شیشه عمر ماست و مستی مست
در جان اسیر اگر یک نفسی هست
به امید رهی
|
|
|
|
|
مردم خبر !
مردم خبر !
شاخه هایم را کندند ،
آنهمه وحشیانِ بد
|
|
|
|
|
یکعالمه شعارِخوب پُربود ،
بر اندام دیوار
شعارها زیر رنگ رفتند
فقط مانده است دیوار
|
|
|
|
|
من که فرزند همین خاک و دیارم
تو که غصب کردی زمینم را برو
|
|
|
|
|
تا دشتهای قطب کویر استوا کلفت
|
|
|
|
|
آمدم، و ...
به چشم خود بدیدم!!!!
|
|
|
|
|
بهارست و هنگامه ی ،
جیک جیک مستانِ ماست
|
|
|
|
|
مدتی ست که لاکچری شده ،
گناهان تو
|
|
|
|
|
است لافِ مردمان از لغزِ مردگان...
|
|
|
|
|
ساحر وادی دهر كجاست ای دوست
كين چنين سحری به پای ميدارد
به دنبال تجسم ساحری كه عالمی به پا دا
|
|
|
|
|
پرگارهدف ،
به دُور یک دایره میچرخد
|
|
|
|
|
انگار راهی نمانده ،
جز همان راه گاندی
|
|
|
|
|
یه امشب بیا بی خیالی کنیم
|
|
|
|
|
بی خبر ازهمه جا ، در را بازکرد
گفتم هیس ! پام خوابیده
|
|
|
|
|
شب دلم یخ زده بود توی دلم آب شدی
یار دیوانه ی من از شب و آغوش بگو
عشق ای نامه ی سربسته ی خاموش بگو
|
|
|
|
|
در روزگاری بی مِهر
میان آدمهایی بی تفاوت
تندیسهایی بی چهر،
|
|
|
|
|
روزی قدیسی دیدم
ناکار بود فکرش
|
|
|
|
|
دگرنمیخواهم ادامه دهم چون ،
همسن مادرم شدم
|
|
|
|
|
تصویر... ماه... چادرِ گلدار... نازها
|
|
|
|
|
من یه تابلو کشیدم
ازعنکبوت و تارعنکبوت
|
|
|
|
|
زندگی تصویرِ دوربین های ماست
|
|
|
|
|
یه کبوترچاهی و اینهمه غرور؟
|
|
|
|
|
زندگی ام نه سر داره و نه تَه
|
|
|
|
|
ما بقی فرع است ،اصل خود هستی تمام +++
اصل بودنت برحق است وسلام
|
|
|
|
|
جامِ... زنانِ... هیکلیِ... وزنهبر... مدال
|
|
|
|
|
گفتم این بار عشق آمده است و کمی مهربان شوم
|
|
|
|
|
میخواستم بَرنده باشم ،
دل را باختم
|
|
|
|
|
بهر اینکه مست شوم ،
پیاله ای شراب ، زعشق ترا ، سرمیکشم
|
|
|
مجموع ۶۹۳۵ پست فعال در ۸۷ صفحه |