چهارشنبه ۱۴ آذر
|
|
دمی به سوی من آور آن نگاه روحانی
که آنچه سخت نماید، شود به آسانی
|
|
|
|
|
گرفته از چکِ صیاد، سفته اینترنت
|
|
|
|
|
زوزه می کشم در خود
من سپید دندانم
|
|
|
|
|
یک جوانک از میان دِه خرامان میگذشت
خطبه ی ملا ز مسجد تا به بیرون میرسید
|
|
|
|
|
دارُالشفا بنیان کُنَم در نبضِ "بیمارِ" غزل
قافیه را حیران کنم از شوقِ تکرارِ غزل
داغِدلِغمدیده
|
|
|
|
|
«پگاه»
زمستان،
با تمام سردیاش،
همهی تاریکی اش،
ابرهای سیاهش،
با برف و بارانش،
باد و بورانش
|
|
|
|
|
ادوار در من تا ابد چرخان
ناچارم این ادوار باطل را
|
|
|
|
|
باز هم در شکنج گیسوی شب...
|
|
|
|
|
این گل ها که باز می شوند در هپروت ذهن من ....
|
|
|
|
|
گفتم که به حج رفتی و آدم شدهای
|
|
|
|
|
از دست گریه هیچ کاری برنمی آید
|
|
|
|
|
سند بنام خودش زد که عاشق علی است
|
|
|
|
|
زیبایی درونی در چهره نیست بلکه در دل است
|
|
|
|
|
معلـم گـرامـی...
مَلَکـهٔ مُلـکِ کـلام ، سـلام
|
|
|
|
|
حالی به شرح و شرحی ز حال نیست
سهمت ز روزی دنیا کمال نیست
|
|
|
|
|
بدستم داده ای خیلِ سپاهِ گیسوانت را
به مقصد می رسانم بی خطر سرو جوانت را
بیا با من اگر فکر و خیال
|
|
|
|
|
میون هزار عشق دروغین
قلب پاک تو خدای من شد
|
|
|
|
|
و هر زمان که شاد باشی و دغدغه ها مرده باشند زندگی از آن توست.
برای یک کودک سیبی سرخ بهتر از هزار خا
|
|
|
|
|
دیو ستم گر که بود پایدار
مرد خدا را ببرد پای دار
|
|
|
|
|
مسیر جاده هموار است، بسم الله
|
|
|
|
|
شورِ دل ها گر شَوَدْ جودی زِ عشق
خیزِش از عشقْ مَن شَوَم هَمراهِ تو
شَوَد شوریْ که با من شُدْ آن
|
|
|
|
|
تو که ستاره شرقی منی
نگاه میکنی به من کمی
چرا آخه پره غمی یعنی
دلت شکسته مثل من کمی
تو که عشق من
|
|
|
|
|
مدتی درگیر یک احساس خوب
سرخوش و مست مصلای وجوب
دیدگانم شوق یک فردای ناب
دیدن آن جنت مافوق خواب
د
|
|
|
|
|
هرگز نشنیده است صدای سکوت را، سنگریزه ی کف جویبار ...
|
|
|
|
|
گلزارِ جانم تازه شد ، گویی چو گلهایِ بهار
مرغِ دلم سرمست و خوش ، چون بلبلِ در لاله زار
|
|
|
|
|
من و این جویِ احساسِ پُر از خشم
خدای تار و پود و قصه و چشم
یه دریا توی سر دارم که ساحل
پُر از روی
|
|
|
|
|
رفتی مدام و وعدهی فردا گذاشتی
آهسته تر برو که مرا جا گذاشتی
|
|
|
|
|
تا تجربه کمتر بکنم طعم زیان را
|
|
|
|
|
من خانه به هر خانه ، دنبال تو می گردم...
|
|
|
|
|
مهر فرزندآوری،
مهری عمیقا جانفزاست...
|
|
|
|
|
شعری ندیدم درخورِ والاییِ یک مرد
|
|
|
|
|
خاکم اما مثل بادم،پر هیاهو
می وزم از روی ناچاری به هر سو
تا که قدری خوش بیاسایم، از اینسان
خو
|
|
|
|
|
بده جام شرابم ،عالی ام کن
سپس از درد و غم ها خالی ام کن
|
|
|
|
|
ازمن ز روح پرسید
گفتم انرژی ایست که ،
چهار دست و پا نداره
|
|
|
|
|
رفته ای کجایی
دل من سیاه گشته،تو که رفته ای کجایی؟
به کجا روم که شاید، برسم به آشنایی؟
غم دل به
|
|
|
|
|
از این مگوی که فصل و فانی شوی
اذان بگوی تا وصل و مانی شوی
|
|
|
|
|
پیدای و پنهان من، آب به آتش زنی
گر بنمایی رخت، بار به جانم دهی
|
|
|
|
|
پس تو را برای من آفرید...
|
|
|
|
|
عشق با جلوهای از مهر، عیان خواهد بود
دل من غرق تمنای همان خواهد بود
|
|
|
|
|
عشق بازان را چو باران کام بی پایان می دهند
هرکه شد دومان عشق مژده ملک سلیمان می دهند
هرکه را از غم
|
|
|
|
|
روزههایت همه باطل شده و مردودند
|
|
|
|
|
من خرابات نشین در میخانه شدم
دائم الخمر و جدا از کس و بیگانه شدم
|
|
|
|
|
ای حاضر ناپیدا لبریزتر از دریا
بر کام تو شد وصلت فارغ شدی از دنیا
|
|
|
|
|
تمنا در نگاهم با ترحم گوئیا بیگانه می باشی
به جانمجان ودر دل گوهر دردانه می باشی
یورش آورده ای از
|
|
|
|
|
ای هماغوش مُعوَق
ای تجلل تاریکی نبوت
تا دویست و بیست سال به درود
|
|
|
|
|
بر خانه خمار چو بانگ جرس افتاد
|
|
|
|
|
شعر رمزدار که به ابتکار بنده اگر حرف اول مصرعها رو سرهم کنی اسم و فامیل یا یه جمله در میاد که این ش
|
|
|
|
|
در حصرِ قضایِ روزگاریم همه
خسته ز جفایِ روزگاریم همه
|
|
|
|
|
شعری عاشقانه در وصف اهمیت و جایگاه مراقبت از محبت و دوستی، تاثیر عمیق عشق و یار و در عین حال رازداری
|
|
|
|
|
درودی بیکران بر تک تکِ اعضای شعر ناب
|
|
|
|
|
ز ماه ها همه ؛ شاکی ز ماه آبانم
|
|
|
|
|
خورشید تا بر دوش ماهی ها قدم زد
|
|
|
|
|
توچقدر بی چشم و روویی مثل گربه
|
|
|
|
|
اگر عاقل ترین اهلی یِ جنّت، «ترکِ اولی» کرد
برایش «شبهِ تاوان» شد هبوط آدم و حوّا
|
|
|
مجموع ۱۲۸۱۸۳ پست فعال در ۱۶۰۳ صفحه |