جمعه ۱۶ آذر
|
|
من از خاندان وفاداری ام..
|
|
|
|
|
آهای عشق قدیمی یارِ امروزی
|
|
|
|
|
گـفتم به بچــهها کـه بـرای مراسم ام
عکسی که با حرم مادر است قاب کنند
تشییع و هفتـه و چهلم سالگـ
|
|
|
|
|
دل من شنیده حکایتت، دل من خریده محبتت
بهخدا سپردهام این دلم که تپش زند به حرارتت
|
|
|
|
|
آلوده تر ز مغز تو چیزی ندیده ام
در دیده ات، سِگالِ تمیزی ندیده ام
در آستین حلق و دهانت، نهاده ای
|
|
|
|
|
پینهی پیشانی زاهد نشانِ زُهد نيست
|
|
|
|
|
راه پر پیچ و خم عشق خطرها دارد
شیر بیشیله این بیشه جگرها دارد
|
|
|
|
|
چشمه..
گذشتم ز دشتی و دیدم تو را
پرنده شتابان و چشمان تو را
خروشان شدی از دل سنگ ها
به بالا و
|
|
|
|
|
همچو یک لیوان خالی آمدیم
کار ما این است انسان پر شویم...
|
|
|
|
|
راستش قبل از تو عاشق بوده ام
|
|
|
|
|
صبری نما جانانان من
بی من مرو ای جان من
از مهر تو بر جان رسید
جان من ای جانان من
این قصه
|
|
|
|
|
کنار علقمه شد غوغا
ابوالفضل افتاد در خاک
به سجده به قربانی خالق جان
|
|
|
|
|
مادرم بر درد من هر لحظه درمان بودو رفت
آفرینش را وجودش بهرِ برهان بودو رفت
|
|
|
|
|
کارم ز نوه نبیره گذشته
ندیده ای زبین آنهمه هزاره های ،
بیشمارم
|
|
|
|
|
ابر بی بارش
نمای آسمان را
زیر چتر خود گرفته
دست برنمیدارد
از این بیهودگی
از زوال دائمی
از این
|
|
|
|
|
تضاد بین واقعیت وخیال
ای یار
چشم ماهی آبی وچشمان من هم پرزآب
او میان آب دریا من شناگر در سرا
|
|
|
|
|
به غزالَم نرسیدم و غزل شد هُنَرَم
|
|
|
|
|
گر زلف پریشانت در حلقه دام افتد
بر پیچ و خم و تابش، صد فتنه مدام افتد
|
|
|
|
|
از خاکستان شهرمان گذر کرده ای؟
|
|
|
|
|
غم که باشد تازه شادی جای خود پیدا کند
|
|
|
|
|
کافرِ چَشمِ تو در شیعه ترین شهرِ جهان
سرِ سجّاده به مستی بِنشَست از یادَت
این تضاد عاقبتِ عشقِ ن
|
|
|
|
|
چشم ابرو آمدی تادل بری از جان ما
برد این بازی گمانم باتو باشد جان فدا
|
|
|
|
|
« قربان دلت ؛نام گلت؛ چهره ى نازت
پايا نفست ؛ خنده لبت؛ نغمه ى سازت »
« در صورت تو نقش دو ماهى س
|
|
|
|
|
گل های خانه، همه پژمرده اند...
|
|
|
|
|
ماندم اینجا چه کنم باید از اینجا بروم
|
|
|
|
|
سرمایه رونق جوانی است کتاب
برنامه و راه زندگانی است کتاب
|
|
|
|
|
این دل غنچه وارم ،
هنوز گُل نکرده ،
کامل پژمرد
|
|
|
|
|
بیا تو همنفس به داد من برس
تمومه وقت من شنو تو این جرس
رسیده وقت مرگ بین غریبه ها
بگیر تو دستم
|
|
|
|
|
می روم تا بعد این گم گشتگی پیدا شوم
راهی آن لحظه های خوب بی فردا شوم ...
|
|
|
|
|
ترکیب چشمانت به همراه کمی ناز...
|
|
|
|
|
نمی دانم چرا حالا که گفتم دوستت دارم
چنین گفتی که من از ماجرای عشق بیزارم
نکن نامهربانی خوب میدا
|
|
|
|
|
به سینه گنج دارم ساربانا
دلی پر رنج دارم ساربانا
|
|
|
|
|
بوی عطرآگین اولین نگاهت را
|
|
|
|
|
با هر کسی که نام تو را میبرد بگو
با هر دلی که ناز تو را میخرد بگو
|
|
|
|
|
برگرد و مرا غرق در امنیت خود کن
آغوش تو از جنس کریمانه زند است
|
|
|
|
|
جز یاد تو دل به هرچه بستم، توبه
بی ذکر تو هرکجا نشستم، توبه
در حضرت تو توبه شکستم صد بار
زین توبه
|
|
|
|
|
نَشکن آخَر خَنده ات راْ من گوش کن
تیز است بر لَبْ این حَرفَمْ گوش کن
پَسَندی که بِبَخشَندْ هر
|
|
|
|
|
نظم هستی چون بود هماهنگی
نتوان گفت بالای چشم ابروست
|
|
|
|
|
ای عشق، شعر در ذهن و قلم من نیست..
|
|
|
|
|
شده ایا خسته ودرمانده بشی
از خودت دور باهمه بیگانه بشی
سخت است توصیف این حال این چنین نیست مگ
|
|
|
|
|
ای بی خبر از درد نهانم
با دل توچه کردی که چنانم
من خود دگر این نکته بدانم
کز دست تو من جان نره
|
|
|
|
|
من و روزمرگی هایم
برای من کافی بود
میان این همه زخمم
غم عشقت اضافی بود
|
|
|
|
|
شبـی از آسمـان مهتـاب میریخـت
به سیمای زمین سیماب میریخـت
|
|
|
|
|
آنجا،
کنارِ سایههای بیحوصلهی درختان،
دلبرانهای در کار است
که مرا،
چون برگِ ساکتِ باغ
|
|
|
|
|
🌷بیست و پنجم ز ماه آبان شد🌷
🌷روز ایثار اصفهانی ها🌷
|
|
|
|
|
اگر امروز بکامت همه شیرین شکران خواهد بود
|
|
|
|
|
زینهار از گفته های سهو و بیهوده/الحذر ای خسرو از گفتار ناسوده
|
|
|
|
|
خورشید به تاراج رفته ی من
|
|
|
|
|
کاش بودم کربلا، خود را میانِ کاروان جا میزدم
بود دریایی پر از خون دل به دریا میزدم
|
|
|
|
|
بازم غروب جمعه
بازم غروبی دلگیر
بازم منِ پیرمرد
پیرمردی ماهیگیر
|
|
|
|
|
اختلاس از من و از آن غلط است
خنده بر اشک هرانسان غلط است
|
|
|
|
|
اینجا که من هستم دقیقا ساعت صفر
|
|
|
|
|
گران حساب نکردی ؟ جوانی ام دادم
|
|
|
|
|
آمدی درقلبم این شور و شَرَم را بنگری
یه به روی صورتم اشکِ تَرَم را بنگری
|
|
|
|
|
همـه شـب، در طَلَبَت چشـمْ بـه فردا دارم
بــه "سـرابی" هـوسِ بوسـهی "دریا" دارم
چو نسیـمِ سحـری
|
|
|
|
|
بپرسی اگر نام او نیم تاج
بوَد بهترین خصلتش ابتهاج
|
|
|
|
|
می رود جانی و من ، ملکه آبادی ندارم
قلبه من در حصره تو ، دگر آزادی ندارم
در خیابان و فلک ، روح بی
|
|
|
|
|
به تلخکامی بسیار روزگار گذشت
تمام زندگی ما بر این قرار گذشت
|
|
|
|
|
زنی و تن به تن شدی با ظلم
|
|
|
|
|
پاشو دیگر که بابایی نداری..
|
|
|
|
|
گوزیم قان یاش توکیب آغلار الیندن اول کامان قاشین
بو دنیایه سالار فتنه آلا گُؤز جان آلان قاشون
|
|
|
مجموع ۱۲۸۲۱۴ پست فعال در ۱۶۰۳ صفحه |