چهارشنبه ۱۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ نیلوفرانه شاعر شیدا شهبازی
|
|
بغض های زن
در ابتدا
کلمه بودند و
در ازدحام سکوت
بی زایش می مردند
و
|
|
|
|
|
نبش قبر می کنیم
خاطره ها را
زخم ها
گوربه گور می شوند
✍
شیدا_شهبازی
📚
خوشه_خوشه
|
|
|
|
|
ابتدا
کلمه بود چشمانت
حالا
شعله میکشد شعری
لا به لای سینه ام
✍
شیدا_شهبازی
📚
خوشه_خو
|
|
|
|
|
ی خواهم برایت افسانه بگویم
فقط نمی دانم
از تابش تو شروع کنم
تا پنجره ی شرقی
یا عطر نان را
شما
|
|
|
|
|
کودتا نمی خواهد
فتح آغوشم
جو گندمی موهایت
انقلابی سپید است
بر کشور احساس
شیدا_شهبازی
|
|
|
|
|
کلمه ها طغیان می کنند
در ضلع چپ ذهن
و من
لاشه ی آخرین دیدار را
تشریح می کنم
شیدا_شهب
|
|
|
|
|
ساعت ها را
بی تو
عقب گرد می کنم
هیچ عقربه ای
دیروزها را
گردن نمی گیرد
شیدا_شهبازی
|
|
|
|
|
با خنده و گریه
تن هایی خود را
میپوشم
گریههایم
از خنده
باز یک پیراهن
بیشتر زندگی کردها
|
|
|
|
|
نیستی
باز قلم به لکنت افتاده
واژه ها
نه با فرهاد شور می گیرند
نه از مجنون
خط می گیرند
ب
|
|
|
|
|
تنها
مشتی شعر
مانده از حضورت
غبار زمان
کودتا کرده است
شیدا شهبازی
|
|
|
|
|
گلوله آخر
و شقیقه ام
که در نبض غوطه ور است
شلیک ناتمام ماند
شاعر در شعر آخرش
جان سپرده بود
|
|
|
|
|
یک آسمان حسرت
میچکد
از نگاه خورشید
بر تن خستهی قالی ها
پنجره اما
دل به دیوار داده است
|
|
|
|
|
.
آتش بیار معرکه شده
صدایت
هر چه پا پس میکشد نگاهم
گرم میگیرد
گوش هایم
✍️
شیدا_
|
|
|
|
|
از خودم
می پرسم
یک اتوبوس/ خیالت
در کدام پایانه
پیاده می شوند
وقتی من
مسافر فرد
|
|
|
|
|
اندیشه
کهنگی اندیشه ها
بوی نا گرفته اند
در تاریکی نمور ذهن
چند پنجره آگاهی می خواهد
تانفس
|
|
|
|
|
اگر نسیم بودی
نفس به نفس
حبس می کردم تورا
میان سینه ام
نه اصلا
موهایم را گره می زدم
به انگ
|
|
|
|
|
هر بار
سقوط می کنی
از ارتفاع باورم
اما فردا
باز
به خنده ای
تیتر روزنامه می شود
نجات
|
|
|
|
|
اگر نسیم بودی
نفس به نفس
حبس می کردم تورا
میان سینه ام
نه اصلا
|
|
|
|
|
افتاده اند
از اصالت
عاشقانه ها
اسب ها
صفحه ها را
بی سرباز می دوند
✍️
شیدا_شهبازی
📚
خوش
|
|
|
|
|
ارغوان
از شاخه های ارغوان
کوچ کردند پرستوهای شعر
ابرها
بهانه ی زمین را می گیرند
انگ
|
|
|
|
|
خوشه خوشه نگاهت آویخته
بر شاخه های خاطره ام
|
|
|
|
|
کلمه ها
یک به یک سُر می خورند
ازدستان قلم
و به رقصی میانه میدان
شعر می شوند
من اینجا ارامش
|
|
|
|
|
از جغرافیای بی مرز احساسم
درد می خیزد
آواره می شوند
واژه هایم
در
ناهمواری های پراکنده
در
|
|
|
|
|
عطر
عطر دلخواهم
می پیچد
میان کوچه باغ های روستا
پر می کشم
تا باغ خاطره
تکیه میکنم
بر ع
|
|
|
|
|
پینه بسته است
ناکجای روحم
از تکرارزخم های بی التیام
درد می خیزد
از برهوت فهم
فریاد واژه ه
|
|
|
|
|
نیستی
رگبار های بی امان دلهره را
به جانم افکنده ای
خاطراتت
صاعقه می شوند
و به آتش حسرت می کشند
|
|
|
|
|
به شماره افتاده نفس های شعرم
در هوای دم کرده ی عصر تابستان
هنوز پر از عطش پاییزم
پر از اشتیاق سر
|
|
|
|
|
باز
نگاه می کنی
و
در من
دردی از انحنای چپ قلبم
تیر می کشد
تا پشت دروازه های بسته مژگانم
اندوه
|
|
|
|
|
لبخندت
شکوفه ی گیلاس بود
در فصل فصل زندگی
اما در من
پاییزی ابدی شد
نمنممی بارم
از ل
|
|
|
|
|
واژه هایم
در هم تنیده اند
و کودک شعرم
در نطفه معلق مانده
نه زایش غزل به دادم می رسد
و نه روی
|
|
|
|
|
عصیان دمادم گیسوان گریزان از نسیم
نوازش نگاه بر سریر گونه ها
ناز سیب
عطش خواهش
نیاز آدم
|
|
|
|
|
جرعه جرعه
غزل می نوشد
بهار
از سرانگشتان شعرم
مست می شوند قافیه ها
بی قرار و رقصان
در تمنای سپی
|
|
|
|
|
عطر دستان تو می پیچد بین موهایم
اتاقم با من شعر تو را می سراید
|
|
|
|
|
نازک خیالت
برشیدایی شعرهایم
بی تابی می کند
هزار غزلی!
|
|
|
|
|
کوچ می کنم از پاییز یادت
تا فصل بهاران
سرشار از عطر رهایی
گرچه
هنوز هم
چمدان روزهایم
مع
|
|
|
|
|
چشمه های شعرم
همیشه در تب و تاب بودنت
ماه آسمانم
اندوه نبودنت
بی تابی مدام نیلوفران مرداب
|
|
|
|
|
ساعت ها بی قرارند
در هجوم پروانه های خیالت
وقتی نمی دانند
در انتظار آمدنت
ثانیه ها را بشمرند
|
|
|
|
|
صبح است
پلک پنجره می پرد باز
شاید امروز
کوچه مهمان قدم های تو شود
پنجره را باز میکنم
نسیم
|
|
|
|
|
شاید
پاییزشوم
در التهاب برگ های نارس نگاهت
|
|
|
|
|
چشمانت
زمزمه ی مهتاب نقره گون عشق
عطر دستانت
نسیم پیچیده میان مستی انگشتانم
|
|
|
|
|
دلتنگم
وصبور
از صبر من تا صنوبر حضورت
خیالی سبز جاری است
در کوچه باغ خاطرم
|
|
|
|
|
هر بار می گویی دوستت دارم
نیلوفری شیدا
مستی میکند در من
می می خورد از واژه هایت هر دم
|
|
|