يکشنبه ۲۹ فروردين
شعر مسمط
|
|
الا ای آن که دنبالِ خدای عشق میگردی!
جهانِ خواستن را پا به پای عشق میگردی!
|
|
|
|
|
تهمام حسرت و هوس
فقط تویی هرچی تو کهس
ئرای تو کیشم من نهفهس
یی روژ نکیشی لیم تو دهس
گلباخیگ
|
|
|
|
|
ماه وشهاب من شدی
ای شب پرنیان من
|
|
|
|
|
حال که قرن کهنه ای ساز عبور می زند ...
|
|
|
|
|
قلّهای هست، نامِ آن عشق است
باعثِ هستیِ جهان عشق است
شور و مستیّ و جانِ جان، عشق است
نامتان بر س
|
|
|
|
|
فَقُل بِاِسمِ علی لا اله الالله
|
|
|
|
|
خالق دفتر تویی......سرور و مهتر تویی....از همه بهتر تویی.....من چه منم تا تویی
|
|
|
|
|
سبز می شد همه جا مثل بهار اما حیف
می وزید از همه جا عطر نگار اما حیف
|
|
|
|
|
زنگ زدم به گوشی ات با همه تیز هوشی ات
می شنوم خموشی ات جان پدر کجاستی
|
|
|
|
|
او ناخدای عشق و من، یک کشتیِ بی سرنشین
سبزِ نگاهش هست بر، انگشترِ خلقت نگین
|
|
|
|
|
به شاعر میدهد الهام، چشمانِ غزل خیزت
حدیثِ باده و جام است آن لب های مِی ریزت
|
|
|
|
|
شدم آن عاشقِ محروم که دل بر تو سپرد
تارِ جان را غمِ هجرانِ تو در چنگ فشرد
|
|
|
|
|
در قفس حتما شود یک مرغِ ماهیخوار خوار!
می بَرد حتّی الاغی خسته با اجبار بار!
|
|
|
|
|
سینهء سوخته و چشمِ حقیقت بین کو؟
آن پری رو که به کفرش شده ام بی دین کو؟
|
|
|
|
|
عدّه ای اسب سوارند، کما فی السابق!
ملّتی هم سرِ کارند، کما فی السابق!
|
|
|
|
|
گفتم که گریه دارم، از عشقِ تو شب و روز
از هجر مانده بر دل، زخمی عمیق و جانسوز
|
|
|
|
|
يا صاحب الزمان(عج) اگر عمرم تمام شد
از فرقت1 تو بود ،كه صبحم چو شام شد
آن حرف ح
|
|
|
|
|
بگو خدا به آنچه سرشت برگردد...
|
|
|
|
|
قسم وِ غربت جومه ایواره
که دِ عالم فقط غصه میواره
|
|
|
|
|
قبل مردن دو بیت بی میلی
قبل مردن عوارض دارو !
اول اینجا بخواب بعد بمیر ...
اول اینجا بمیر بعد بگو
|
|
|
|
|
بکار نطفه ی حسرت که آه زاده ی عشق است
|
|
|
|
|
یک هفته ای بیا و، چون ما بشو چِل و خُل!
با گوسفندهایت، غلتی بزن در آغل!
|
|
|
|
|
لیلا2 تو بیا ، مادر به بَرَم
بنگـر زِ برت رو در سفرم
لیلا من اگر
|
|
|
|
|
شعله به عرش می زند زمزمه ی عزای تو
|
|
|
|
|
رنگ، از روی بچه ها رفته
مهربانی از این فضا رفته
کفر باشد، ولی خدا رفته
زن نباشد چنین شود خانه!
|
|
|
|
|
آشیان پرنده بودند و...
لاشیان ِ برنده بودند و
مثل ما کم نخورده بودند و ...!
تشنه های به خونمان
|
|
|
|
|
امروز هم آشفته ام
از درد دوری گفته ام
در حسرتش دُر سفته ام
سرشار از ناگفته ام
در تخت دیبا خف
|
|
|
|
|
بچه بودم با پدرم اومده بودم تو حرم
|
|
|
|
|
شبیه بوته های یاس بودیم
پر از عطرِ خوشِ احساس بودیم
به روی عشقِ هم حسّاس بودیم
برای بوسه ای وسواس
|
|
|
|
|
به ظاهر وصله ی ناجور بودیم
یکی شیرین، یکی هم شور بودیم
|
|
|
|
|
مخمس احمد محمود امپراطور
نازنین در عشق خود سنگِ صبورم کرده یی
از نمـــاز و روزه و تسبیــــح
|
|
|
|
|
تو باشی در بــــــر من قـــدرت و لشکر نمیخواهم
کش و فش میـــــز و چوکی پول با دفتر نمیخواهم
بلاک و
|
|
|
|
|
ای گوهر گلرنگ ثمین آزادی ای تاج دلارای زمین آزادی
ای ماه ستاره بر جبین آزادی ای ا
|
|
|
|
|
تو گفتی بی تو دنیایم سیاه است
گلستان خشک و باغ من تباه است
مهدی_غلامیان
|
|
|
|
|
وقتی بشوی عاشق و "وصلش نتوانی
قطعاً شده ای پیر، در آغازِ جوانی!
باید به دلت دانه ی حسرت بنشانی!
د
|
|
|
|
|
به ناکس ها نخواهد داد فیض محضر خود را
|
|
|
|
|
ویالن مینوازد گاه گاهی
شنایش بهتر است از رقصِ ماهی
ندارد غصّه حتّی قدرِ کاهی
|
|
|
|
|
تنها ز تو در زندگی آزار ندیدم
|
|
|
|
|
که گفته ای بنویسم جهان من خوب است؟
|
|
|
|
|
با او جهان بعد از تو بد تا کرد
|
|
|
|
|
غروب و کافه و یک دختر زرد
به روی میز چندین قهوه ی سرد
و شمعی که برایش گریه می کرد
تپش های دلش می
|
|
|
|
|
شانه های یک مردو
زخم های پر دردو
دست خالیِ سردو
سفره ای که بی نانست!
|
|
|
|
|
پاکبان سوی خانه بر می گشت
|
|
|
|
|
مخمسی بر غزل استاد شهریار
|
|
|
|
|
گوش زمان میشنود در همه جا صدای تو
|
|
|
|
|
ای شیعیانِ با ادب و صبر و علم و هوش
صلوات بفرستید جمیعاً به یک سر
|
|
|
|
|
از قهر و خشم و ترسِ یک آدم چه می فهمی ؟
|
|
|
|
|
سوال می شوم از ناخدا و جاشوها
|
|
|
|
|
بود در کیف پشت او دفتر
ساق پایش سفید چون مرمر
ساده لوح وظریف وخوش باور
سینه هایش شبیه دو کف
|
|
|
|
|
گردشی عاشقانه در باران
بارشی بی بهانه بر یاران
بوسه در کوچه های بارانی
یاد یک جمله از وفاداران
|
|
|
|
|
ما نسلِ داغ دیده ی معصوم و...
|
|
|
|
|
موسی پی الطاف خوش دم به دم توست
هر معتکفی در پی جام حرم توست
صد مرتبه پیش تو بمیرند کم توست
|
|
|
|
|
(تمنای وصال)
بس مانده به در چشم و تو غایب ز میانه،
باشد به سر آرد شب هجر تو زمانه،
تیر مژه بگ
|
|
|
|
|
باز هم دخترکی لاغر و بی جان
فریاد از این زمانه ی پر عصیان
باز هم کوچه های خالی از انسان
شاهد ی
|
|
|
|
|
آب زدم کوچه را خاک نگردد هوا
|
|
|
|
|
اُمّ اِحداي عشر ، فاطمه است بنت رسول
|
|
|
|
|
یک سبد گل زن است
سوسن وسنبل زن است
|
|
|
|
|
و عمر، مثل همین ابر، زود آمد و رفت
|
|
|
|
|
مسمط مشترک بنده و جناب دژآگه
|
|
|
|
|
جشن بالماسکه بود زندگی ات...ازدحام نقاب پشت نقاب
|
|
|
|
|
منم من مردشرقی آریایی
زایرانم پراز درد وجدایی
|
|
|
|
|
وطن
ای گربه ی فراریده از موش بیشتر
ای چشم هایت "تَر" تر از هرچه که چشم تر
ای سوخته دل،عمر فنا رف
|
|
|
|
|
لعنتی بر بُت شعرم ، هُبلم ...!بر! نفرین!....
بغض کردم ،وَ دوباره پس گرفتم ...برگرد!
|
|
|
|
|
امشب پسرِ فاطمه در راز و نیاز است
گاهی نجف و گاه دلش سمتِ حجاز است
|
|
|
|
|
مذهب و آیین من اوست مرا جمله دوست
|
|
|
|
|
من از گرگی که باشد در لباس میش می ترسم
|
|
|
|
|
ساغر و پیمانه بود
یار و حرم خانه بود
ادیب و فرزانه بود
دولت شاهانه بود
در دوره ی شهسوار
|
|
|
|
|
نو گلِ باغ و چمن ، آمده احمدِ ما
|
|
|
|
|
سلام آنا😔............
گؤر نه حالدا قبرین اؤسده گلمیشم
دؤر آیاقا ، باخ گؤر کیم گلیبدی
نه اؤ
|
|
|
|
|
سرمد دوران همه انبيا نور خدا طلعت حق مصطفاست
|
|
|
|
|
خورشید عالم آرا مهدی آل احمد
|
|
|
|
|
ای تو غَریبُ الغُرَبا ، هم تو مُعینُ الضُّعَفا
|
|
|
مجموع ۱۶۱ پست فعال در ۳ صفحه |