سه شنبه ۲۳ بهمن
|
|
اشک لحظه هاست
که حیرت چشمها را فاصله خواهد انداخت
|
|
|
|
|
⚘صل الله علیک
یاعلی اکبرحسین⚘
|
|
|
|
|
نظرانداخت هزارچشم در عالم به وجود
امیردل خود شد انچه سلطان اورده وجود
بال گشود بر شاخه نشست شب مرغ
|
|
|
|
|
چشمان☆۴☆
من که می دانم
اما بگذار چشمان تو هم بداند که
در زندگی برای من هیچ نقشه و هدف و آرزوی ن
|
|
|
|
|
نفرین به اشک های من از بعد دیدنت
وقتی نکرده هیچ کم از دردهای تو
|
|
|
|
|
از راه رسیدم اول جاده رسید
|
|
|
|
|
برنیاید ز منی، که آرزویت نکنم
|
|
|
|
|
*(گم کرده..)*
^^^^^^^^^^^
من تمام خویش را در خویشتن گم کرده ام/
درد را در
|
|
|
|
|
با خنده هایش لطمه بر جان را نمی بیند
|
|
|
|
|
همه دا ر و ندارم جز تو یاد آوری نیست مرا
دم میخانه به نشستم پر نفسی نیست مرا
|
|
|
|
|
در ظاهر از نماز گریزان و دلبریم
اما دلیل نیست که بی دین و کافریم
مدیون شوی اگر ذره ای دو به شک شوی
|
|
|
|
|
قاب عکس خالی از عکس تو رو
روز و شب دارم تماشا می کنم
|
|
|
|
|
در شهر خاطرهها؛
قدم میزنم،
کوچهها،
پر از سایههای آشناست،
|
|
|
|
|
برو ای غم، که غزل با یار میآید
|
|
|
|
|
من به استعاره ی
این شعر ایمان دارم
|
|
|
|
|
«سوگ»
نکند که ما اضافات دنیاییم،
که اینگونه خار و خفیف،
در به در،
به دنبال یک لحظه آرامشیم.
|
|
|
|
|
گول دنیا را نخور، هرچند عادت می شود
چون به حس خود ببالی، هم خجالت می شود
این جهان سست عنصر گرچه دا
|
|
|
|
|
امروز که ازتو خبری نیست ؛ نگرانم
ای دیدهی چشمانِ دلم ؛ هردو جهانم
|
|
|
|
|
آنکه صورت حاکی از انسان و سیرت خویِ حیوان
تا ابـد چـشـم و دلـش پُـرآز و سـیـری نـاپـذیـر
|
|
|
|
|
شاید که بعد از مرگ من دیگر جهانی
حاضر نباشد تا گریبانم بگیرد
بیزارم از افسار و نعل زندگانی
باید
|
|
|
|
|
خورشید گشته سالی ، اما تو نیستی
|
|
|
|
|
سوگند به گیسوی پریشان شده در باد
|
|
|
|
|
عید آمد و سرمست ز انوار حسین است
|
|
|
|
|
با قلم خود،
غم و شادی را؛
به تصویر میکشم!
|
|
|
|
|
ز دوری ات ای عشق جان پر از بهانه شدم
|
|
|
|
|
سرخورده ز هرجا ،
می آیم بسویت
|
|
|
|
|
"طاقتم سرآمده " آن روی پرهیزگارت به جاست
عشق، عاشق شدن بی طالبانت فرصت "طلاست"
|
|
|
|
|
با نام خداوند که معیار کمال است
مقیاس بزرگی نه به دانش که به مال است
این حرف به یاد تو بماند که در
|
|
|
|
|
گردونهُ گیتی چه خرامان گذرد
بیدار بمان ، که خفتگان را نبرد
از نابکجا آمده و هیچ نمیداند کس
کی می
|
|
|
|
|
یاد اون لحظه صفر
وقت خاموشی ابر
لحظهای که خورشیدش خواب نمیشد
باد میباخت دلش
نفسی گرم به شبها
|
|
|
|
|
آمدی جانم به قربانت بمان پیشم نرو
|
|
|
|
|
بدون تو نتوانستم،امتحان کردم...
|
|
|
|
|
این جا برای دردهایم جز تو مرهم نیست
زیبای من دلشوره های عاشقی کم نیست
|
|
|
|
|
بازگرد و باز
عاشقانه دوستم بدار
|
|
|
|
|
مردی که از معبد بزرگتر بود...
|
|
|
|
|
چه بیهوده میان کوچه های شهر می گردم
|
|
|
|
|
جایی که شِکر هست ،
کژدمان حریصند
جایی که شِکرآب است ،
کژدمان حریصتر
|
|
|
|
|
علی ای رهنمای راه عرفان
توای سرمشق ناب اهل ایمان
حیاتت وقف عدل و راستی شد
مسیر حق به لطفت یافت
|
|
|
|
|
صدای آه را شنیده ای
یاکه آه را چشیده ای
صدایش غم دارد پیکرش غبار دارد
معصومه داداش بهمنی
|
|
|
|
|
تب کرده گلی که پیر مردش کردی
ارکیده گلی که بی خاصیتش کردی
|
|
|
|
|
کاش میتوانستم؛
مانند شاپرک،
در آسمان ها،
در میان گل ها،
و در دشت های
سرسبز
پرواز کنم!
|
|
|
|
|
*(بی تو..).*
^^^^^^^^^^^
دور از تو چون نی، با نوایی بی نوایم/
من باتو تاصبح قیامت
|
|
|
|
|
گر پانهی در قلب من تو ماندگارم میشوی
در حسرت آغوش من ،چشم انتظارم میشوی
این زندگی دارد گره ،چون
|
|
|
|
|
نقاش ازل چشم تو را مست کشید
|
|
|
|
|
در خيالت مهو شوم
از بوى عطرت مست شوم
آن موى تو بافته
دوست ندارم از خواب بيدار شوم
|
|
|
|
|
من تو را دور نمی بینم
به من باز گرد
|
|
|
|
|
جا مانده قلبم در تکاپوی خیابانها...
|
|
|
|
|
چشم کم سوی تو هم سوی شبی تار ولی
|
|
|
|
|
ای ساغر اعلای من ای جان من جانان من
ای منتهای کار من ای مستی پنهان من
|
|
|
|
|
چشمانت☆۳☆
اصلا چه می شودمگر که
مرا برج میلاد فرض کنی
که دلش دل دل می کند
هر روز خدا
کنسرت چشم
|
|
|
|
|
برق رفت و با یاد تو تنها شدم
|
|
|
|
|
زیر بار تمام خودآزاری ها
ایستادگی کردم...
|
|
|
|
|
صدام کن که برگردم از قلبِ قهر
|
|
|
|
|
می روم تا گم شوم در لابلای خاک سرد
|
|
|
|
|
میرسد آرامشی با لمس ناب بوسهات
|
|
|
|
|
من در
میانِ کوچه هایِ
کودکی جا مانده ام
لابلایِ نسیمِ صبحدمان
بر صورتِ خیسِ گندمزارها
هنگا
|
|
|
|
|
تووی تاریکخونه ی عکس
دنبال عکسایی ام که
ایامِ قدیمو یادم میاره
|
|
|
|
|
کن تفکر .علمی فلسفی
راه دنیا چون پر از پیچ و خم است
کن تفکر راه دانش رو به راست
تو ،به کوشش راه
|
|
|
|
|
فرصت این که کنم خواهش و اصرار نبود
بختم از روز ازل با دل من یار نبود
|
|
|
|
|
به روی گل نشسته شبنمی از خون تبر تشنه
|
|
|
|
|
می شود تعبیر با دستان عشق
خوابهای صادق بیدار من!
|
|
|
|
|
بنا نکن به اسیری،برای من قفسی
|
|
|
|
|
تورا بوسیدم و دلشاد گشتم
ز شیرینی تو فرهاد گشتم
|
|
|
|
|
عصر بود؛
باران می بارید،
منبودم
و تنهایی!
|
|
|
|
|
دلبرا کز چشم تو فتنه به پا خیزد همی
چشم شهلایت کند یاد آور دیرین غمی
بلبل شوقم چنین آواره در کویت
|
|
|
|
|
کز این دنیا روم غافل ؛ نخواهم یادم کنید هرگز...!
|
|
|
|
|
اگر چه بیتو دوباره بهار آمدهاست...
|
|
|
مجموع ۱۲۹۶۸۸ پست فعال در ۱۶۲۲ صفحه |