جمعه ۲۳ شهريور
اشعار دفتر شعرِ شعرهای ناتمام(ب.شادزی) شاعر بهاره فرزان پور
|
|
اصلا بگو که راه من از راه تو جداست
چیزی عوض نمی شود این گفته نارواست
...
|
|
|
|
|
باش تا شعر تو تحریر شود، بعد برو
عشق با چشم تو تکثیر شود، بعد برو
...
|
|
|
|
|
تو عاشقانه ترین فصل قصّه های منی
تویی بهانه ی بودن ، تو آشنای منی
...
|
|
|
|
|
درون کوچه ی خلوت شدم گریان، به یاد تو
چه بی تابانه پرسه می زنم این سان ، به یاد تو
...
|
|
|
|
|
عشق یعنی تو فقط ، گرچه نظر بسیار است
از دل ما نگذر ، گرچه خطر بسیار است
...
☆غزلیات بهار
به
|
|
|
|
|
یک لحظه بیا روان شناست باشم
با حس جدا، روان شناست باشم
...
|
|
|
|
|
نهال عشق در دستان سبز تو به بار آمد
تو بودی که به من گفتی *بهار آمد ، بهار آمد
...
|
|
|
|
|
یک کمی از خلوتت بیرون بیایی بهتر است
مدتی است این چشم عاشق، خیره مانده بر در است
...
|
|
|
|
|
من عشق و یادت را برای خویش می خواهم
هر حس شادت را برای خویش می خواهم
...
|
|
|
|
|
همان که در غزلم عاشقانه جا می کرد
برای وزن غزل های من چه ها می کرد
...
|
|
|
|
|
لب ایوان غزل بودن و با حسرت خاص
...
|
|
|
|
|
تمام لحظه ی من پر شد از خیال تو دوست
...
|
|
|
|
|
سپرده ام به تو قلبی که آشیانه ی توست
همین خرابه ی ویرانه نیز،خانه ی توست
کبوتری که به دست تو رام
|
|
|
|
|
گفتی که تو با بهانه ها جوری تو
بین همه ی ستاره مشهوری تو
...
|
|
|
|
|
من با تو تمام روزگارم عالی است
پاییز و زمستان و بهارم عالی است
..
|
|
|
|
|
تو صاحب خانه ی قلبی تو را مهمان نمی بینم
تو را ای بیکرانِ عشق بی پایان نمی بینم
تو با صد وسوسه
|
|
|
|
|
کاش ! آینه نمی گفت که زیبایی تو
نازنین! وسعت زیبایی دنیایی تو
وسعت یاد تو یک خاطره ی بی پایان
|
|
|
|
|
در حرمت چشمان تو تفسیر شدم
در برکه ی لبخند تو تطهیر شدم
...
|
|
|
|
|
رفتی و این دل شوریده به سامان نرسید
حیف شد قصه ی این عشق به پایان نرسید
مثل پروانه پُر از خواهش
|
|
|
|
|
ای دلهره های بی درک من !
ای افسوس های بی مرز من !
در قدمگاه حسرت سوختی...
|
|
|
|
|
گهی بادم،گهی آتش، گهی آب
گهی پنهان،گهی حاضر، گهی خواب
...
|
|
|
|
|
قاصدک چشم هایت
نوید یک بهار دیگر را می دهد
زیر تلالو نور آفتاب ...
|
|
|
|
|
گفته بودم که بمان، می روی اصراری نیست
گرچه دلتنگ توام ماندنت اجباری نیست
به دو چشمان سیاه تو قسم
|
|
|
|
|
در وسعت تو کران دریا پیدا ست
در خنده ی تو شکوه رویا پیدا ست
...
|
|
|
|
|
در وسعت زیبایی تو ذوب شدم
در باور رویایی تو ذوب شدم
...
|
|
|
|
|
چشمان تو دروازه های یک شب یلدا
شعر نگاهت تازه های یک شب یلدا
در امتداد گیسوانت شب تبلور یافت...
|
|
|
|
|
انگار هوای چشم تو بارانی ست
دریای عمیق چشم تو طوفانی ست
...
|
|
|
|
|
شاعر چشم توام ، این مگر امکان دارد؟
ابر من ! تشنه تو میل به باران دارد
کاش ! آرامش چشمان تو پایان
|
|
|
|
|
غروب !
از سر ما گذشت .
راستی !
از کناردلمان هم رد شد ...
|
|
|
|
|
آهسته تر قدم بگذار
تا قلبم فرو نریزد.
هر قدمت، آوای بلند ویرانی است ...
|
|
|
|
|
دست از عذر خواهی بردار بانو !
دل بکش از دلواپسی های کف آرزو
از جاده زمان رد شو...
|
|
|
|
|
گرداب !
مرا ویران کردی، چه سود؟
چله عمر گرفتی ، چه سود ؟
...
|
|
|
|
|
خاتون من !
خاتون گیسو کمند من !
مرا ببوس از دریچه احساس ...
|
|
|
|
|
رفتی ومن ماندم وآه حزین کاری نکرد
رفتی واین اشک های آخرین کاری نکرد...
|
|
|
|
|
مگر می شود عاشق باشی وشعر نخوانی
مگر می شود در غم فراق یار باشی و شعر نخوانی
...
|
|
|
|
|
قلب زنانه من
در آتش عشق تو
زبانه می کشد ...
|
|
|
|
|
گاهی ذهن بی رمق
در خیابان بن بست فردا
پرسه زنان قدم می زند .....
|
|
|
|
|
چگونه از تو سخن بگویم؟
وقتی تو درامواج متلاطم خیالم
همچون ابر سپیدی!
...
|
|
|
|
|
طلوع آفتاب
برصحرای کربلا
بال های بارانی
پروانه ای در آتش را
به انتظار پرواز
در پهنه سوگواران
|
|
|
|
|
ارغوان!
سایه امروز پر کشید
و رفت...
|
|
|
|
|
در خلوت شب های مالامال از احساس
حقیقتی در آیینه حجاب برداشت
در دوراهی حراج بین بودن ونبودن
سایه
|
|
|
|
|
در سیلاب چشمان این دنیا
تلواسه های ثقیل واژه ها
در سیطره غمبادهای نفس گیر
سینه دنیا را در چمبره
|
|
|
|
|
چه زیباست!
در میان دستانم طلوع می کنی
و من ذره ذره وجودم را درتو می نوازم
...
|
|
|
|
|
سراسیمه از راه رسیدی
لبریز تر از عشق و شور
فصل ، فصل بهار است و
وقت ، وقت اردیبهشت
...
|
|
|
|
|
حضرت پاییز، سلام
دیشب در پس کوچه های برگ ریزان، مهمانی برپا بود
حضرت پاییز
شنیده ام ملکه فصل ها
|
|
|
|
|
صدای آب فرات
از دل نینوا،می آید به گوش
خیمه های سپید ،درمیان دشت های آرزو ایستاده است...
|
|
|
|
|
در سکوت خاطرات،مچاله شده بودم
ودر تنگنای تاریکی زمان، فرو رفته بودم
هوا بس دلگیر بود وزمان سنگین
|
|
|
|
|
ای پری قلبم
صدای این قلب را زمزمه کن
چه عاشقانه برایت می زند.
|
|
|