شنبه ۱۲ آبان
اشعار دفتر شعرِ یاد-داشت شاعر علی رفیعی وردنجانی
|
|
گذشته زندگی کردن نداره
به آیندهات نگا کن بُغضِ سردم
مثه ماهی پُر از کابوسِ خوابم
با یه سیلابْ غر
|
|
|
|
|
من و این راهِ بیراهه
پُر از زخمای آغوشیم
نگاهم کن که میرقصم
به سازِ مرگْ بیهوشیم
و...
|
|
|
|
|
دلم بُغضِ، پُر از کینه است
شبیه سنگ و آیینه است
زمینِ گرم خوردم من
از احساسم، که شومینه است
و...
|
|
|
|
|
بهت یه رازی رو بگم، رمزِ موقتِ ثنا
چند سالِ آتیش میزنه هرچی ستاره است تو شبا
و...
|
|
|
|
|
من و از خاطِرِت برده
تبِ تند فراموشی
جهان خالی شده انگار
از این لبخندِ بیهوشی
صدای گریههای من
|
|
|
|
|
یجوری خسته از راهِ درستی
که بیراهم نمیخوادت عزیزم
من و از واژههات کم کن دوباره
ببین بیبرگ،
|
|
|
|
|
شنیدم پشتتُ کردی به دیوار
به دنیایی که آینه راز میگه
منم تا غصههام و قصه کردم
پرنده بالشو پروا
|
|
|
|
|
وقتی که لبخندت تصویرِ آشوبِ
از تو یکم دوری، واسه دلم خوبِ
...
|
|
|
|
|
من از گمشدن نالهی کربلا میکنم
شبیه خودت روضهام و مبتلا میکنم
و...
|
|
|
|
|
با این که از من دور نیستی
اما دلم هِی تنگ میشه
میبازم این سرباز خشتُ
بیبیِ تو سرهنگ میشه
و..
|
|
|
|
|
من حالم و از کوه میپرسم
گوشم چرا از بُغض پُر میشه
این خونه از کی خالی میمونه؟
این سنگ پس کِی ل
|
|
|
|
|
ماهی در آب تشنه مانده و
سیل از غبارِ قدمهای تو به من رسید
سالها بعد که رفتیُ
و...
|
|
|
|
|
چشمای تو
لبخند به لنز
رفتارِ آدمها
...
|
|
|
|
|
در کوچهی مرگ قدم می زنم
و هر صبح پاییز را میشمارم
نه
...
|
|
|
|
|
آغوشم از رفتن پُره
مردی به دنیا اومده
حالا کجای ساعتی
...
|
|
|
|
|
از خواب بیدارم نکن مادر
من تو خیالم خیلی میخندم
این یه ترانه نیست بارونِ
مثل یه سیبِ خورده
|
|
|
|
|
ماه
روی دیگر مرگ است
حالا که شب
با گریههای امپراطور
خوابش برده
....
|
|
|
|
|
از من رنجیدهتر بیهیچ آهی بگذر و
شاخههایم را ببر از بیخ کرمِ خونخوار
|
|
|
|
|
آغوشهای خسته چه زود پیر میشوند
آن تیغهای برهنه که شمشیر میشوند
من یونسم نه نهنگی که خورده است
|
|
|
|
|
پاییز هم تمام شد
نیامدنت نه
انگار هیچ آینهای مرا ندیده
...
|
|
|
|
|
وقتی تنت اندازه من نیست
آغوشتُ از پیله بیرون کُن
پاییزِ فصل آخرِ اما...
|
|
|
|
|
چمدانم پُر از روزهایی است که در آن
هیچوقت نبودهای
و من در خیالم تو را تکه تکه کردهام
...
|
|
|
|
|
از دورها میآیی
شبیه سرابی که تشنه را سیراب میکند
میدرخشی
...
|
|
|
|
|
تنها نمیزارم تورو با این که آغوشت کمه
من خواب میبینم همش دیوونگی هم عالمِ
حالا که قلبت صاف نیس
|
|
|
|
|
دستهایم را دراز میکنم
و به هچ چیز نمیرسند
چشمهایم پلک که میزنند تنها
...
|
|
|
|
|
با اشکهایم رودی جاری خواهم کرد
به دریای نیلگون موهایت
و بعد
...
|
|
|
|
|
طوفان شکست پنجره را
وهنوز بوی تنت
تمام گُلهای این خانه را پژمرده
...
|
|
|
|
|
اَبرها اَشک کم میآورند
من خون
...
|
|
|
|
|
صدای پای غزلهای ناب میآید
دوباره رهگذر از کوچههای خواب میآید
مرا کفن کن و بعد بسوزان
به اخم هی
|
|
|
|
|
مثه تقدیرشهرزادم هزار و یک شب آواره
تو میدون واسه نامردا حریف مُرده کم داره
تماشا میکنم رودُ که ا
|
|
|
|
|
قهوهی ترش من از بُغض تو شیرینتر است
شعرهایم همه غمگین و غمانگیزتر است
نوشدارویی و سهراب ندارد
|
|
|
|
|
درختهای مُرده
شبیه پیرمردِ قوزیاند
که کنار جوی نشسته
و...
|
|
|
|
|
با پاهایم راه میروم
با دستهایم نقاشی میکنم
و...
|
|
|
|
|
از این ترمه خاک که بر سر غریبه
من اون مُردهام که جنازش مریضه
نه خوابم که با آب تماشا رُبایی
|
|
|
|
|
دلتنگ میشم
با این که دورم
از تو غروری
و...
|
|
|
|
|
لبخندهایم شبیه تواَند
سرسامگرفته، شکسته، پربُغض
روزهایی که اشک نداشتی تا...
|
|
|
|
|
مُردهام
و این همه اشک را
جمع میکنم تا برای آخرین بار
...
|
|
|
|
|
مثه پروانهها دور از درختم
به هرکی که رسیدم پیله بستم
تو آینه به خودم شلیک کردم
...
|
|
|
|
|
من قصیدهترین شعرهایم را
برای زنی مینویسم که دامانش
...
|
|
|
|
|
بوسههای عشق بر پیشانی
در روزهای سرخ از زردی پاییز
هنگامی که خورشید
هیچ تلاشی برای غروب نمیکند
|
|
|
|
|
1
برای سایهام مینویسم
هر ثانیه میترسم این چراغ خاموش شود
و دیگر هیچکس را نداشته باشم...
|
|
|
|
|
درختها جنگل را پوشاندهاند و
تصویری از شیر نمیبینم
درختها با تبر
...
|
|
|
|
|
رویای من
بگذار باران، تنها صدایی باشد
که...
|
|
|
|
|
پاییز تا گردنم زرد شده
و درختان از پنجره کافه افتادهاند
قهوهام ریخته و...
|
|
|
|
|
شب است و باد
هربار که پنجره را می بندم
به خیال پرده، به شیشه سنگ می زند
...
|
|
|
|
|
به پرواز فکر می کنیم اما
با هِق هقی عمیق
...
|
|
|
|
|
با یاد تو همش سیگار می کشم
از بغض پنجه بر دیوار می کشم
توو لا به لای جمع تنهاترین منم
بی سرنشینم
|
|
|
|
|
می خواستم پروانه باشم
هیچ پیلهای دورم ندیدم
من گنگِ خوابْ دیده بودم
دنیا رو با چشمام ندیدم
|
|
|
|
|
اشک قطره ای از هزاران دوستت دارم است
که در سینهی من بخار می شود
...
|
|
|
|
|
ماشینها بوق می زنند و انسانها تَرَک می خورند
ای کاش
روزی که دیده بودمت
...
|
|
|
|
|
هزار سال از رفتنت می گذرد
و من با چشمانی که هیچ وقت نداشتم
...
|
|
|
|
|
حضور خلوت یک اِنس
به دوورِ جمعِ هیاهو
|
|
|
|
|
ما عزاداران بیل هستیم
که خروسها صبح و مرغها شب را
...
|
|
|
|
|
بوداهای سبز را شکستم
و به دنبال دالایی لاما از کوه
...
|
|
|
|
|
انگار همین دیروز بود
با موهایت شعر می بافتم
...
|
|
|
|
|
نگاه می کنم از پنجره به خودم
نه زرد مانده ام، نه سفید شدم
...
|
|
|
|
|
می خواستم پرنده باشم اما
...
|
|
|
|
|
آفریده شدم از گِل
با دست هایی که می چِکید
|
|
|
|
|
می خواستم پروانه باشم اما
شمع ها همه سوخته بودند
...
|
|
|
|
|
پیرهنت را
پوشیدم
و تو از پنجره نگاه می کردی
چگونه برف بر شانه های آدم برفی می نشیند؟
....
|
|
|
|
|
پاییز تمام شد
اما هنوز از این درخت
چند برگ زرد مانده
|
|
|
|
|
ای کاش این دیوار و بر دارن
تا حس کنم موهات و رو گونه ام
تا حس کنم افسرده ای، پیری
باور بکن...
|
|
|
|
|
دیگر برای هیچ کس
گریه نمی کنم
حتی برای خودم
...
|
|
|
|
|
در آستانه پیری ام
و هیچ نمی دانم لبخند چیست؟
|
|
|
|
|
نمرود من نترس
لب های ما گونه ای را تر نمی کنند
از بوسه عشق زخمی بر چهره داریم وُ
...
|
|
|
|
|
در سرم جنگلی است
ازپروانه های سوخته
...
|
|
|
|
|
آن قدر غمگینم که می توانم
بمیرم
...
|
|
|
|
|
از خواب من بگیر
چشمانم را
...
|
|
|
|
|
کبوتری بی پر
بر شیر سنگی ها نشسته بود
من داشتم از کوه
...
|
|
|
|
|
پارینه سنگی ام
عصری که هیچ وقت
...
|
|
|
|
|
آغوش تو نبود...که ماه گرفت
زمین داشت روی دیگرش را
...
|
|
|
مجموع ۴۲۱ پست فعال در ۶ صفحه |