جمعه ۱۶ آذر
|
|
شد دفترم سیاه به مشق نستعلیق عشق
|
|
|
|
|
تمامم تمنا و خواهش به طرز عجیبی
زتو در وجودم گرایش به طرز عجیبی
|
|
|
|
|
عُمرِ بَد با کوله بارِ بَدتَرَش
|
|
|
|
|
فقیری که بر سفره او نشست..
|
|
|
|
|
خوشبختیِ زندگیم ،
انگار یه فلاش بک بود
|
|
|
|
|
گره افتاد بر زلف نگارم گشاینده گره هانم کجاست
صبر من لب ریز شد طوطی باغ بهارانم کجاست
کوچ غربت کرد
|
|
|
|
|
ای شعر، بیا که دل نگران است
|
|
|
|
|
دفتر نقاشیام را
پر از خورشید کردهام
شاید که شب تمام شود!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
حالا،،،
خوب فهمیدم آه
من؛
قابی فراموش شدهای بودم برایش،
حلق آویزِ اتاقی متروکه!
|
|
|
|
|
من دلۆپێ بارانم
هورم
بادم
باخ و گولانم
چاوه رێتم
تاوی خۆری چاوەکانت
له سهر دامه بتوانی.
|
|
|
|
|
بنام ابر حيات ابر زندگي رویش
بنام آتش و خاک زندگانی آسایش
|
|
|
|
|
با درد و رنج، گنج، میسّر نشد مرا
اجری، به پاس رنج، مقرّر نشد مرا
توفیق یافت هرکه ریاکار بود و بس
|
|
|
|
|
تو را با تمام دلم خواستم/
تو را دمبهدم، دمبهدم خواستم/
تو را برتر از بیش و کم خواستم...
|
|
|
|
|
تو در تمام واژههایم جاری هستی
|
|
|
|
|
بنشین لحظه ای ببین تاریک میشود جهان / به خانه ی ویران شده در لحظه هایم بازگرد
|
|
|
|
|
آمدی خزانِ من را تو زمستانی کنی
چَشمهای خستهام را، خیس و بارانی کنی
|
|
|
|
|
دوری ودلتنگی وحسرت فراوان داشت صبح
بییقراری، حس و حال هرچه آبان داشت صبح
|
|
|
|
|
گریه کرد
زنی که می سوخت از حسرت
|
|
|
|
|
هرگز نمی یابم تو را جانم کجایی
|
|
|
|
|
دست غدار به خون دل ما آغشته _
گوشه ی چشم نما تا که ورق برگردد
|
|
|
|
|
کجا بودی آن روز
که تنهایی ام
کپسول اکسیژن م بود
در اوج بی نفسی
|
|
|
|
|
خوشا احوال آنهایی که دلها شاد کردند
|
|
|
|
|
همیشه گریه کردن،باختن نیست.
|
|
|
|
|
کویر می نگرد قطره قطره باران را
|
|
|
|
|
لیلا دِگر از آه و از نفرین نمی گویم
|
|
|
|
|
به زحمت سر از خاک برون کرد درختی، در آذر ماه
به سختی به طاقت نشست، در باد و باران و برف، درخت آذر م
|
|
|
|
|
هرچه دارم نذر برکتِ قدمهات
|
|
|
|
|
گامهایی خسته و پیوسته
میرسم آیا به روز آغاز؟
هوا چه سرد است اینجا
ابر میگرید و میماند نالان
|
|
|
|
|
از جفای چرخ گردون زندگی را باختیم/ما جوانی را به بازی های دنیا باختیم
|
|
|
|
|
دیگر نمیخواهی پس از این همدمت باشم
|
|
|
|
|
جوهرِ دلدادگی در دانه ی تسبیح نیست ..
|
|
|
|
|
اگه به شدن فکر کنی، یه درصدی احتمال نشدنش هست
|
|
|
|
|
دو غزل و یک رباعی از مهدی ملکی الف
|
|
|
|
|
عشق یعنیْ پَرسه می زدْ تا پَرَستَد خالِقَش
یارْ آمَد گفتْ پس مُصَفّاستْ این خالِقَش
هر که از خود
|
|
|
|
|
مرا تنها که تنها دیده اند بی تو
|
|
|
|
|
هزاران حدقه توخالی,منتظر ایستاده در پشت چراغها
|
|
|
|
|
مثل تپانچه زیر کت مافیای قرن
|
|
|
|
|
لطفا نرو...
لطفا نرو...
زنده نمیمانی!
|
|
|
|
|
این تک بیت شعر در مورد شکوفایی است که بخشی از یک غزل بلند است.
|
|
|
|
|
عطشانی ام کامل شد
وقتی که شدم من ازسراب سیراب
|
|
|
|
|
📌 ترانه
م.مدهوش♥️
🎤دکلمه: هستی احمدی🍃
|
|
|
|
|
با من بمان،با من بخوان،ویرانم عشقم
|
|
|
|
|
تلخی نکن ای بی خبر از عشق از عشق چه دانی
دوری زجنون بی هنر از عشق از عشق چه دانی
|
|
|
|
|
...تاریکی قدمتی طولانی دارد
|
|
|
|
|
پژمان به اتفاق بگو که ما
افتاده ایم
|
|
|
|
|
گودالهای روی گونه ات، کنار لب، خلیج فارس...
|
|
|
|
|
با تو از عاشقی پُرم قهر نکن جان دلم
|
|
|
|
|
دلدار ما رخست نمود ،عاشق به پا خیز
اقبال ما شد بندگی با خود بیاویز
|
|
|
|
|
پـرچـم ایـران چرا سبز و سفید و قرمز است
چونکه پای این علم یک لشکر بی ترمز است
|
|
|
|
|
من و تو قرن هاست
به هم نامحرمیم
|
|
|
|
|
ال چکمم ایستگیمدن تا کام آلینجا سندن
یا یاره تن یئتیررم یا جان چئخاربدندن
|
|
|
|
|
دیشبم تا به سحر در جان بُدی...
|
|
|
|
|
خورشید خودنمایی میکند
من هنوز
رویایِ با تو بودن را
زیرِ نورِ ماه در آغوش
گرفته ام.
آگرین_یوسف
|
|
|
|
|
.....چشمان سیر.....
چقدر زود دیر میشود
چشمانت سبزت سیر میشود
موهای سپیده در دم صبح
با باد بهار د
|
|
|
|
|
آمدم دیدم تو رفتی سینهام آتش گرفت
شوق پروازم به دل ماند،پیلهام آتش گرفت
|
|
|
|
|
حامی تیر و تبارش بود مثل جانورع
|
|
|
|
|
عشق دیرینه پروانه وشعله شمع
|
|
|
|
|
زآن یار دلنوازم صد رازمن شنیدم
نازش بکرد پنهان وآنگاه که ژاله دیدم
خون از دوچشم مستش جاری بشد چو
|
|
|
|
|
درنگاهم دنیا چیزی نیست بجز،
خواستِ خدا
|
|
|
مجموع ۱۲۸۲۱۴ پست فعال در ۱۶۰۳ صفحه |