جمعه ۱۶ آذر
اشعار دفتر شعرِ بِرکه و مآه شاعر آگرین یوسفی
|
|
خورشید خودنمایی میکند
من هنوز
رویایِ با تو بودن را
زیرِ نورِ ماه در آغوش
گرفته ام.
آگرین_یوسف
|
|
|
|
|
رفت چشمانی
خیره به در ماند
نمیدانم چند فصل
را با رویایِ تو زندگی
کردم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
وقت رفتن
آسمان میبارید
لبهایت را
بوسیدم و تو
اشکِ دلتنگی ام
را زیر باران ندیدی.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
ماه من شدیُ بیخیالِ
سیاهیِ غم میشوم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
باران میباردُ آسمان ناله میزند
خاطره ها خیس شدند
چشمها گریان دستها تنها
نوازشِ اشکها عشق میخواهد
|
|
|
|
|
بهار است
پرنده ها میخوانند
کاش با نوایِ باران
هم آواز بودیم
اردیبهشت استُ
در خیالم با تو می چرخ
|
|
|
|
|
بهار استُ اُردیبهشتُ
بادِ لطیفی می وَزَد عطرِ
گلهآ خاطره یِ آغوشَت
را برآیم زمزمه میکند.
آگرین_
|
|
|
|
|
اُردیبهشت هم آمد
آرام بیصدا
مثلِ برفِ زمستان
که باریدُ به انتظارِ
تو بودمو نیامدی.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
نیستیُ من
ترانه ای خواهم ساخت
به وسعتِ سکوتِ شبهایِ
بلندِ تنهایی.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
وَ من در آغوش
میگیرم تورا
به وقتِ خیال
آن هنگام که ستارگان
در آسمان میرقصند.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
دلتنگی را بوسیدم
طعمِ لبانَت عجب
دلچسب بود.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بی تابی میکند دلم امشب
کاش نمِ باران
با بوسه ات
شَبَم را رویایی کند.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
نمِ بارانُ
کوچه یِ بهارنارنج
عابری رد شد
عطری در هوا پیچید
خاطره ای جوانه زد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
دلتنگت بودم
از تو گفتم
ندیده عاشقت شد
بیچاره من
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
نه سهرابم
نه فروغ
نه دخترکِ پاییزی
من همان دخترِ داغِ تابستانم
شعرهایم همه از توست
که رویایِ من
|
|
|
|
|
تو همان خیالِ شیرینی
که با
قهوه یِ تلخ مینوشَم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
مقصد اگر دیدنِ
چشمانِ تو باشد
تیشه به دست
فرهادِ کوه کن میشَوَم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
سرد استُ
آسمان میبارد
زیرِ باران راه رفتن
عالمی دارد
اگر یار باشدُ عشق باشدُ
خاطره بازی
آگرین
|
|
|
|
|
رویایِ من همیشه
پاییز است سردُ بارانی
بهانه ای
برایِ آمدن در آغوشَت
زیرِ چترِ سیاهَت
گرفتنِ دست
|
|
|
|
|
تنها سکوتِ شب
برآیم مانده است
خیالَت را دستِ باد
سپرده ام که شاید
تو را برآیم
به ارمغان بیآورد.
|
|
|
|
|
خوشا اِی بادبادکِ عاشق
میچرخیُ میرقصیُ آزاد
عشق در آغوشت پرواز میکند.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
تنهاییِ شَبَم را بی تو
ورق میزنَم
ماه به میهمانی ستاره ها
میروَد کاش
بادی بِوَزَد عطرِ تورا
به
|
|
|
|
|
بهار در راه است
کاش عطرِ بدنش
با گلها به مشامم برسد
او دِگر رویا نیست
حِسی در رگِ من است.
آگری
|
|
|
|
|
نوشت اشک ریخت و خوابید
او شاعری دلشکسته است
لطفا آهسته بخوانید.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
خواب از چشمانم رُبود
مست شدم با
دیدنِ چشمِ خُمارَت.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بهار،
درِ خانه یِ
بی یار را نزن
چون
همدم ندارد صاحبش
با عطرِ تو دلتنگِ
عشقش میشوَد.
آگرین_یو
|
|
|
|
|
شعرهایم بی تو بارانیست
که از چشمانم بر رویِ کاغذ
نم نم می بارد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
دلبسته ام کردی
وقت رفتن
سایه ام تورا
در آغوش گرفت
وَ مرا ترک کرد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
دیر آمده ایی یار
عاشقانه هایت و
گُلِ سرخی که
آوَردِه ای پَرپَر کن
بِسپار به گورِ خاطراتمان.
آگ
|
|
|
|
|
کرم شبتاب
سوسو میزند
راهم را به بیراهه
میکشاند آن نور.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بی تو
اشکی رویِ گونه سرازیر شد
دلی شکست
آینه ترک خورد
پاره شد
عکسِ خاطره ها.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
عابری رد شد
عطری در هوا پیچید
من ماندمُو خاطره ای
که دیگر نیست.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
در خواب پرنده عاشقش شدُ
بیدار که شد
کنارِ او
قلبِ تپنده ای نبود.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بی تو هیچَم
مانند صدفی
بدونِ مروارید.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
چه ساده
کتاب عشق را ورق زدی
من هنوز
رویِ سطرِ اولِ دلدادگی ام
مانده ام
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
چشمهایم رازِ دل را
بَرمَلا کردند
تا تورا دیدند
گفتند عاشقت هستم
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
چشمهایم
حرف دل را گفت
پس
لبهایَم بسته ماند.
|
|
|
|
|
عاشقِ آزادی بود
چه دیر درِ قفس را گشودن
پرنده پرواز
از یادش رفته است
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
عشق یعنی
فرهاد
برای
شیرین
تیشه به دست گرفت و زندگی بر او تلخ شد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بیا آشتی کنیم
زمان خوبیست
هوا سرد است
نم بارانی میزند
بهانه اییست برای آمدن
در آغوشت
بیا آشتی
|
|
|
|
|
کاش معجزه ای شود
بیایی در آغوشم
سرخیِ لبانت را ببوسَم
تا نقره باران شود
آسمانِ ابریِ شَبَم
آگر
|
|
|
|
|
عطرت را با گلها پیوند زده ام
تا همه جا
پُر شود از
بویِ خوشِ بودنت
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
هوایِ سرد
بوسه هایِ داغ
زمستان باتو را دوست دارم
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
یلدا
فالِ حافظ
اَشک
قطره هایِ اَناریست
که از چشمانِ
دخترکی تنها میچِکد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
آغوشم را گشودم
تا تورا در آغوش بگیرم
نمیدانستم باد پاییزی
مرا از خواب بیدار میکند.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بس است عاشقی
باران نمیبارد
سرود تنهایی را فریاد
بزن.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
سوار بر قایقِ عشق
از دوست داشتن گفت
چشمانم برقی زد
باران بارید
پاییز چه میدانست
قایقِ کوچکِ
رو
|
|
|
|
|
آمدی خورشید رقصان شد
رفتی دستانم تنها
آسمان تیره و تار بارید
گریان شد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بارِ اول دیدمَش باران بود
بارِ آخر خاطراتُ
نم نمِ باران بود.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
آغوشت را میخواهم
تا عطشِ عشق
بسوزاند
تنِ عریانم را
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
راستی
می دانی
بی توحوضِ
نقاشیِ من
بی رویاست؟!
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
رویابافی بس است
آسمانِ پاییز برف میبارد
کجایی گرمایِ آغوشت
را میخواهم خیالَت دیگر
مرا گرم نمیکن
|
|
|
|
|
تو در رویایِ منی
وَ من با خیالِ تو
عاشقی خواهم کرد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بی عشق
قدمها کوتاه
مسیر طولانی.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
در هَیاهویِ سایه هایِ پاییزی
دلگرم به ذره ای نور خورشید
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
گُلی کاشتم
به نامِ تو
نیامدی
باغچه گریان شد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
باران میبارد
پاییز است دلتنگم
باد آرام می وَزَد
کاش او نامِ مرا
صدا کند.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
نیستی به وقتِ خیال
غُنچه یِ لَبانَت را
می بوسَم
وَ رویاهایَم را
دَستِ باد میسپارم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
نسیمی وزید عطرِ
یار آورد حیف جایِ
بوسه اش خالیست.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
آنگاه که بوسه ها را
رویِ لبهایَت ورق میزنم
و تو دوستَت دارم را
زمزمه میکنی دوست دارم.
آگرین_یوس
|
|
|
|
|
کاش بادِ پاییزی نَوَزَد
تا عطرِ تَنَت
دلِ هر رهگذری را نَبَرَد
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
دلتنگی مرا به
کوچه پس کوچه هایِ
شهر می کِشانَد
دلتَنگمُو کسی نمی داند
قدمهایَم به سمتِ
تو ناله
|
|
|
|
|
هرچیز را میشود
فراموش کرد
جز بوی عطرت
که جا مانده بر رویِ تَنَم
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
من به عَطرِ
جا مانده به رویِ
پیراهَنَت هم
حس حسادت دارم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
هوا سرد است
لبخندی برلَب
دخترکی خجالتی
آغوشِ بازِ پسرکی جوان
چه گرمایی...کاش پاییز تمام نَشَود.
|
|
|
|
|
قرارِمان بهار بود
فصلِ شکوفه هایِ گیلاس
پس چرا با برفِ زمستان آمدی؟
نگو که قرار است
بهارم را تلخ
|
|
|
|
|
باران بارید
شقایق واژگون شد
مَرد سردیِ گور را
به تنِ بی جانش سپرد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
یک عکس
یه دیوار
پنجره ای که
رفتنت را فریاد میزند!
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
گفت برایم زار نزن
گریه نکن!
برایش اشک چشمانم
را نقاشی کردم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
گفت برایم زار نزن
گریه نکن!
برایش اشک چشمانم
را نقاشی کردم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
چه آمدَنی
چه رفتنی
بهار شد
تابستان گذشت
فصل رنگارنگ
تورا فریاد میزند!
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
شعرهایم را
در آغوش گرفته ام
چون نوشته هایم
بویِ تو را میدهد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
شعرهایم را
در آغوش گرفته ام
چون نوشته هایم
بویِ تو را میدهد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
شعرهایم را
در آغوش گرفته ام
چون نوشته هایم
بویِ تو را میدهد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
شاعر شدم
وقتی رقصِ
موهایت را در باد دیدم!
آگرین_یوسفی ♀️
|
|
|
|
|
کمی بیشتر
در رویایم بمان
آغوشِ تو
عجیب دلچسب است!
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
شعرهایم به پایان رسید
من ماندمُو
یک "دوستت دارمِ"همیشگی!
آگرین_یوسفی ♀️
|
|
|
|
|
برف میباردُ و
عاشقی
چه حالِ خوبی دارد!
آگرین_یوسفی ♀️
|
|
|
|
|
چهارراه
چراغ قرمز
دخترکِ گل فروش
پسرکی فال فروش
شور بختیِ خود را
به حراج گذاشته اند!
آگرین_
|
|
|
مجموع ۱۳۴ پست فعال در ۲ صفحه |