جمعه ۱۶ آذر
اشعار دفتر شعرِ مرا به خاطر بسپار شاعر فروغ گودرزی
|
|
دلم می سوزد
از فراموش شدنم
چون قبری که مرده ای
در آن زندگی نمی کند...!
|
|
|
|
|
و به دور از
حال بدِ کوچه های خلوت
آوازِ زندگی سر می دهد
نان خشکیِ گونی به دست...
|
|
|
|
|
روزها
بی صدا در گذرند
صداها در سرم حلقه آویز می شوند
و من به سکوت
اجباری
محکومم...
|
|
|
|
|
کوچه های بن بست
یادگار نفس های حبس شده ی
به صلح نشسته...
|
|
|
|
|
تو
که باشی
حالِ
زمین خوب
جهان خرسند است...
|
|
|
|
|
بادبادگ به هوا رفت
من نگران
کودکیم چشم به رفتنش
دوختم...
|
|
|
|
|
من برای دل تو
قصه را تا به آخر خواندم
باورِ این قصه غصه دارم می کند...!
|
|
|
|
|
دست بر سبزه بردم
گره زدم آرزوی داشتنِ
دستانت را...
|
|
|
|
|
بر تخت خالی
اتاقم
رویاهایم به خواب ابدی
رفته اند...!
|
|
|
|
|
بوی نا گرفته دنیا
سوار بر ماه
پلک شکوفه می زند
بر آسمان...
|
|
|
|
|
پشت بند رفتنت
بند دلم پاره شد و جان دادم...
|
|
|
|
|
راه رفته را
برگشتم
آزادی حق من بود...
|
|
|
|
|
پنجره ی خانه اش
مهر و موم است و نام من انتظار...
|
|
|
|
|
قامت نماز بسته ام
کمی دورترها
خدا حاجتم را داده است...
|
|
|
|
|
می پیچد این روزها
باد به خود
بی آن که ابر را وسوسه بر باریدن کند..
|
|
|
|
|
وَ
تو آن
حس محالی
که هنوز با دلهوره به جان
می خرم او را...!
|
|
|