پنجشنبه ۱۸ بهمن
اشعار دفتر شعرِ تنفس شعر شاعر سینا یعقوبی نژاد
|
|
یاداداشتی کُهنه وسط یک شب سرد
و همان جمله معروف تو که پاک شده البته
خبر از صاعقه می داد هوای جُمعه
|
|
|
|
|
جان یک سایه
به دستان شبی مهتابی است
و به دیوار کجی تکیه زده
و در اندیشه ی خورشید شتابان شده
از
|
|
|
|
|
آه از این واژه ی کمیاب سَبُک بار شدن
گیج یک خواب بیابان
عطشِ تشنه ی مُرداد
و سراسیمه درون یخِ تال
|
|
|
|
|
درونم سیاه و نگاهم روشن است
به این پیرهن دورو دوخته ام میبالم
|
|
|
|
|
در نهانم تب نموده خاطری
کُنج یک میخانه را دارم تصور میکنم
|
|
|
|
|
آه.. من خالی شده از فریادم
بال در حجم قفس ها زده ام
|
|
|
|
|
و اینکه تصمیم پرنده برای پرواز قطعی است
یک قدم تا رساندن پیام به خاطره ام باقیست
|
|
|
|
|
من به خالص ترین نحوه ممکن متلاشی شده ام
درد را در عوض زندگیم دادم و رفت
امروز با خط موازی
به تلا
|
|
|
|
|
مثل یک طوفان دلم را جستجو کردی
خانه ام ویران نشد
|
|
|
|
|
من که تا صحری سرد کنار شب یلدا بودم
او به من گفت که طولانی نیست
قصه بود آنچه زمستان می گفت
|
|
|
|
|
من چراغِ لب گورم که نمی ترسد از زوزه ی باد
آنقدر تَنگ نشسته به کنارِ خُفته
تا بگویند به نامش زیر ل
|
|
|
|
|
شاید نگاهم به شن های روان دوخته
به برهوتی غمگین
که مرا خودساخته می کشاند در باد
و سپس
|
|
|
|
|
تنها در این پیله ی سیاه
در این کُهنه قبیله ی شوم، زندانیم
قبول می کنم اعترافم را به مرگ
قبول دارم
|
|
|
|
|
طپشِ حسرت یک عشق میزند نبض کنون
رگِ ناموس ستاره زده بر فَرض برون
|
|
|
|
|
به احساس تو شعرم می رود بر کاغذ دیوار
یکی زل می زند از روی لج بازی
یکی با عشق
چشمک می زند آرام
|
|
|
|
|
تنها نشسته قالب کیکی کنارم در اتاق
انتظار ...
یک واژه ی بی انتها
|
|
|
|
|
هر از گاهی سراغم می آیی در خواب
انگار که لیوان آبی در دست
|
|
|
|
|
من هم آواز خسوفی گشته ام برخاسته از ماه تو
سایه بانی ساخته ام تا ماه مهر
|
|
|
|
|
دلواپسی هایم مرا تنهاترین معلوم عالم کرده است
مثل یک تب در شبی برفی علائم های آن هم در وجودم هست
|
|
|
|
|
قند می خواهد کمی این تلخی لبخند تو
|
|
|
|
|
شاخصِ یک جهش طولانی
حسِ نزدیک شدن به تَن خورشید است
|
|
|
|
|
شاهدی بی جان نشسته، مردمانی بی نقاب
گرگ های خون گرفته بی رمق در التهاب
شهرهای خالی از آوازه خوان ه
|
|
|
|
|
یاد آن رود پر از آب به خیر
سبزهای پُرِ از نقش و نگار
کوچه های پیچ خورده سمت باد
یک قرارِ ساده در
|
|
|
|
|
گاهی این عادتِ دیرینه نمایان می شد
به همان تیره گیِ مطلقِ مرگ
که در آن َمسلخِ شکاکِ نگاه آلودش
به
|
|
|
|
|
فردا که روم بر سر بالین نگاهت دیر است
بیچاره که من هر چه بیاید به سرم تقدیر است
|
|
|
|
|
آینه دستی کشید بر صورتم
بی رمق گفت چرا افسرده ای؟
حس و حال دیدنم را برده ای
|
|
|
|
|
حس یک پروانه در عمق چراغ
مست در گرمای سوزان شراب
دست در دست نگاهت
می سپردم لحظه هایم را به باد..
|
|
|
|
|
دور از همه نزدیک تو آشفته و حیران همه شب
خوابم همه رفتست به یک تنِ لرزان، پُرِ تب
رخ تو مانده کمی
|
|
|
|
|
شیار عمیق پیشانی سر می زند گاهی به من
باران که می آید جوی آبی میشود پر پیچ و خم
|
|
|
|
|
آشنا میزند این چهره ی روشن در شب
سخت می شد از دور، که ترا خوب شناخت
به گمانم تو همان اولم از دور م
|
|
|
|
|
دفتر زندگی آدما چند صفحه ایه ؟
کی داره پشت سرهم ورقاشو میشمره؟
کی داره مشقاشو روش مینویسه؟
می د
|
|
|
|
|
نگاهم رفت در دنیای تردیدم
به رویایی که از مرداد می دیدم
|
|
|
|
|
روزه ی عشق تو گیرم که روم تا بسرایت
چه کنم من که رود سر ز تنم به هوایت
قلب من راهی این کوچه شده سر
|
|
|
|
|
میون هزار تا تردید شبونه
غروبا عاشق شدن عادتمونه
حالا که هوای کوچه واسمون خاطره داره
عجیبه که آسم
|
|
|
|
|
از لب سوخته می گویم
از بهارِ تنهایی
از نگاهی اهورایی
|
|
|
|
|
هواچقد خوبه حالا که تو هستی
چشماتو رو هر چی غصه بوده بستی
|
|
|
|
|
کوچه ها گرم و سپید
سنگفرشش همه مهر
دست هایم به زمین
التماسم به سپهر
|
|
|
|
|
وقتی که با من شی
سرما کنارم نیست
فرق داره اینجا
غصه کنارم نیست
|
|
|
|
|
سفر تنها شریک هر شبم بود
لباس بچگیهامون تنم بود
|
|
|
|
|
روزگارم به غریبی می زند این روزها
خاطرات از خاطرم پر میکشد این روزها
|
|
|
|
|
در خاطرم یک گل شکفت
با خار خود با ناله گفت
|
|
|
|
|
به عطر چادر بی رنگ مادر
به سوسوی نگاه پیر بابا
|
|
|
|
|
صدات خسته پر از احساس تنهایی
منم درگیر احساست
بدون ترس رسوایی
|
|
|
|
|
بگو تنها شدن تقصیر کی بود
تموم رابطه در گیر چی بود
|
|
|
|
|
بازمصدای قلب توتنها میاد
آخه قناری خونده این آواز رو
ق
|
|
|
|
|
دو پرستوی نجیب ،بال زنان می آیند
دل خوش از نور و غروب اب
|
|
|
|
|
دیرین نگهی گرم و تب آلود به دوران دارم
قصه از غربت شب های هزاران دارم
|
|
|
|
|
سکوت سایه ات بر پنجره تصویر بسته
کمی در خانه از عطرت به جا هست
|
|
|
|
|
هیچ کس نیست که با سرخی خونم دو سه خطی بنویسد...
من که با دفتر مشقی جگرم بی جان شد
|
|
|
|
|
به عکسی که نگاهت در میانش نقش بسته
به دیواری که بر آن تکیه داده خاطراتم
|
|
|
|
|
سایه کرده قلب من بر قامت دستان تو
رو بکن بر سایه ام ای بوسه بر مژگان تو
|
|
|
|
|
این منم تنها نشسته با نگاهی منتظر
روبرویم صحنه های زندگی رد می شوند
|
|
|
|
|
این روزا وقتی صداتو می شنوم یه حالیم
نمی خوام از این نگات جدا بشم
|
|
|
|
|
پرستو بال و پر زد در آسمان رها شد
چشمم به بالش افتاد سوز
|
|
|