پنجشنبه ۶ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ ایستاده در خویش شاعر عادل دانشی
|
|
نوروز که از راه می رسد
ستارگان سبز از زیر خاک زبانه می کشد
|
|
|
|
|
در من پروانه ای ست تشنه بال
نشسته بر قامت گل
|
|
|
|
|
((ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ))
باید فروغ شمع شوی تا نمرده ای
|
|
|
|
|
عاشقانه ست جهانی که تو جانش باشی
مرغ باغِ غزل و سروِ روانش باشی
چون دعای سحری وردِ زبانش باش
|
|
|
|
|
به آسمان چه بگویم ؟ به زور می بارد
به جای صاعقه چشمش به برق شمشیر است
|
|
|
|
|
ای که در چشم ترت شمس و قمر غوطه ور است
یک نفر هست که از حال دلت باخبر است
|
|
|
|
|
مثل نیلوفر مردابم من
پای در آب و دلم حسرت خشکی دارد
هر زمان منتظرم میر غضب در حمام
تیغ را بر رگ
|
|
|
|
|
شاخ و برگم را نبین من غنچه ام
من هنوز اندر خم یک کوچه ام
|
|
|
|
|
شعله ی چراغ امید را چه عاشقانه روشن نگاه داشته ای
|
|
|
|
|
چه تقدیری رقم خورده ست خاک آسمانی را
بهار جاودانی را
ز هر گوشه صدای خنده ی پاییز می آید
|
|
|
|
|
چه شکنجه گری ست شکنج ابرویت
یال گستر در ضیافت معراج
|
|
|
|
|
تو ای مشعل شعر باران و باد
مبر قصه ی عاشقان را ز یاد
که در فصل پایان این روزگار
شکوفا شود خاطرا
|
|
|
|
|
رودی بی سرانجام
از چشمه سار عطش جاری است
|
|
|
|
|
تو را.....
ای غزل مهر شده بر پیشانی تقویم
فراتر از افق های گذران عمر دوست دارم
|
|
|