پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ چلچراغهای خاموش شاعر نسرین زبردست
|
|
ساعت به وقت فروردین می نوازد
و طبیعت به وقت بهار، بیدار می شود
درختان، وصله های دلشان را به
|
|
|
|
|
تو را به قامت بلند روزهایت می شناسند
|
|
|
|
|
تو قانون گذار نخستین بودی
آن روز که به آبها آموختی
چگونه روان شدن را
و به کوهها ن
|
|
|
|
|
حصا رها را بشکن
زنجیرها را پا ره کن
و ببین چگونه کلیدها ی سرنوشت
درصند وقچۀ دستا ن تو
|
|
|
|
|
افسوس که درتا ریکی متروک غا رها یشا ن
هنوز درجستجوی حق
|
|
|
|
|
توتجلی آذرخشی در دل ابر
غرش رعدی در دل آسما ن وتجلی نور برطورسینا
|
|
|
|
|
ما روزگاری باهم برادر بودیم
درثانیه های صمیمانه ای
که از زلالی یک چشمه آب می خوردیم
|
|
|
|
|
مرا به روزهای سیزتکامل ببر
به ابتدای رنگین کمان رسیدن
تا پلکان رنگینش
مرا تا بی نهایت خدا ببر
|
|
|