پنجشنبه ۲۷ دی
|
|
غصه ریزان است وچترپاره ای دردستمان!
|
|
|
|
|
تنهایی ام راحت پنهان میکنم
در نوشته هایم
درد دل هایم را در گوشه ای از قلبم
|
|
|
|
|
دربهت کدام شب
پرندگان لانه ی آتش خواهندشد؟
|
|
|
|
|
بر بام قله ای ماندن در مسیری جا ماندن
رفتنم یا که برگردم فهمیدم ضررکردم
جوهرش را خاک کردن ،می
|
|
|
|
|
تمنا در دلم ، جرمم شدن،
بودن و ماندن در جنون
برایت مستیم ثابت نخواهد شد
نگردی مست چشمانی که پر
|
|
|
|
|
خنده ازلبهای جوانیم ،
افتاد و ناگه اشتباهاً رفت زیرِ پامو،
آنرا له اش کردم
|
|
|
|
|
همچو نسیم از بر شاخه ی بید بگذری
|
|
|
|
|
ایستاده قلبم به احترام تو
|
|
|
|
|
هر شب لب برکه را می بوسد..
|
|
|
|
|
این جهان متلق من هم هست
بگذار خود را پیدا کنم
فکر میکنم نسبت به من کوتاهی شده
شاید شادی به من فر
|
|
|
|
|
فارغ از غوغای بین صبح و شام
در سکوتی ژرف می مانم مدام
تار تنهایی و پود سادگی
پیش پایم ب
|
|
|
|
|
چهسردستوچهسردستوچهسردست
در ایران برگ برگ سال دردست...
|
|
|
|
|
موندنی باش ای بهانه روی تو حساب کردم
|
|
|
|
|
زهی ذاتت نهان از آن نهان، است ماسوا پیدا
بِحارِ خلقتت را موج پیدا قعر ناپیدا
|
|
|
|
|
تقدیم به جانبازانی که در رویای خمپاره ها سوختند.
|
|
|
|
|
شده آیا گره از کار دلم بگشایی ؟
بود آیا رخ چون ماه به من بنمایی ؟
|
|
|
|
|
تو در حال رفتن بودی
همه
برای من، دست تکان می دادند
|
|
|
|
|
فراموشت کنم یا بگذرم از چشمهای تو
|
|
|
|
|
های! دایکەکانی کوردستان
بۆ منداڵی نازددارەکەتان
هەر شەو بەجێ لۆدک و لایەلایە
سووڕەتی ئینفاڵ بخ
|
|
|
|
|
تنها
تنهایی بی انتها
در امتداد بی کسی
و بسوی ابدیت
آه من چقدر تنهایم
|
|
|
|
|
به نام آنکه ذکرش دهد روح را آسایش......
......به نام آنکه اسمش دهد قلوب را آرامش
به نام آنکه ن
|
|
|
|
|
می ترسم از خوابی که تعبیـر می شود
این تــرسِ مبهمم ، چه تفسیـر می شود
به رویِ شانـه یِ او ، به خ
|
|
|
|
|
بیچاره مادر بعد او فکرش جنون افتاد
🥀🖤🥀🖤
|
|
|
|
|
نگاهم بسته لبهایم به زنجیر سکوت
|
|
|
|
|
تو نباشی دل گرفتار تجسم می شود
بین زیبا منصبان رسوای مردم می شود
هر چه از انبوه جنگل ها فراتر می ر
|
|
|
|
|
دانهء دارد تقلا در میان خاک و گل
تا در آرد گل ، برد هشیاری از انبان دل
|
|
|
|
|
زمستان و است و یار امشب شده مهمان خانه
|
|
|
|
|
اگر دلم نزدیک فاصله کـمی دور است ــــــــــ
|
|
|
|
|
پرپرک نام نوعی پروانه کوچک است.
این اتفاق واقعی است.
|
|
|
|
|
*قصّهءعشق*(۳)
*******
چنین فرمود علی ع باپور دلبند
پدر آزرده ودلخسته مپسند
حسین من تو فخرکائناتی
|
|
|
|
|
این جهان هم میرود از پیش چشم
چشم بگشائید، بر سودای خشم
این نصیحت نیست، بشنو از برت
کین جهان خُشکد
|
|
|
|
|
آن قدر که زیبایی تو چشم نواز است
دیدار تو از فاصله هم حادثه ساز است
|
|
|
|
|
هرگز به وهمِ واژه ها قبل از تو ایمانی نبود / رستخیزِ لبهایِ جنون تو را بهانه کرده است
|
|
|
|
|
ما ناگهان در ڪوچهای رفتیم رو در روی هم
از چشمها پـر زد پـرستـوهای عاشق سـوی هم
پیام قاسمی
|
|
|
|
|
کوه نوردی شد گرفتار از مسیر قله و کولاک وبرف
|
|
|
|
|
آن که رسمش بود آتشدان شد بر هر دلی
|
|
|
|
|
مادر ای چشمه نور
مادر ای جام بلور
مادر آیینه اوصاف تویی
گوهر بی غش و کمیاب تویی
|
|
|
|
|
گول خوردم ، با ابلیسِ نگاه ت
|
|
|
|
|
معنی مهر و محبت زتو جان گشته پدید
عشق هم جزتو به خود معنی بهتر که ندید
زیر پای تو بهشت است و خدا گ
|
|
|
|
|
رسیده آن دمی که نزد خدای خویش نیاز کنم
به سوی درگه ذات لایزال تمنای راز کنم
از آن دمی کآفریدی زن
|
|
|
|
|
یک دم بیامد خواب من وانگه برفت شتاب من
شمع دلم بود این نگار محفل صبح محراب من
باران رد آسایی تو بز
|
|
|
|
|
در سرانگشت خدایگان حکاکی شده بر کاشی های محراب مخنق
|
|
|
|
|
عقل در فعلیت خود زندگیست
جستجو بر حسب عادت بندگی است
|
|
|
|
|
بیا حافظ! بگیر فال زمستانی من
|
|
|
|
|
شب یلدا نشستن دور کرسی
چه خوش باشد ز هم احوالپرسی
|
|
|
|
|
شب طولانی و سردی که دارد_نشانِ جشنی از اقوام پیشین
|
|
|
|
|
می گریزی از خودت وقتی که دنیا خوب نیست
خنده بر لب می زنی گویی که دل آشوب نیست
|
|
|
|
|
اگر فراموشم کنی
ترک آغوشم کنی
ترک دل و پیمونم کنی
|
|
|
|
|
ای عاشقِ سربلندِ آزاد بیا
ای ساکن سرزمینِ آباد بیا
...
|
|
|
|
|
تـو را در قامـتِ یلـدایِ زیبـا
تمـاشـا می کنـم فردایِ زیبـا
|
|
|
|
|
باز پاییزو کمی سرمایش
آمده با همه دردهایش
|
|
|
|
|
دستانت مرا به چوبه ی دار ببرد
|
|
|
|
|
نوای هم نفسی جز عسس نمی آید
نسیم زندگی از این قفس، نمی آید
پیام روح نوازی، ز کس نمی آید
|
|
|
|
|
ترسم از روزی رسد فردا نباشد مادرم
|
|
|
|
|
نیستی هر شب تو را در خواب میبینم عزیز...
|
|
|
|
|
دریغ کرده ای از من چرا نگاهت را
گرفتی از شب یلدائیم پگاهت را
|
|
|
|
|
تقدیم خودش میکنم این شعر روان را
این شعر پر از جاذبههای دو جهان را
|
|
|
|
|
یار دیرین غزل های شبانه مادرم!
|
|
|
|
|
عاشق منم که با می ناب ِ لبان ِ تو
گه از خودم جدایم و گه از خدا جدا
|
|
|
|
|
یاد دارم
سفره یِ خانه ما
بوی سنت می داد
|
|
|
|
|
به یلدا می رسم بی حرف و چانه
|
|
|
|
|
زمانی آینه همخانه ای داشت
نگاهی آشنا اندر دلش بود /
|
|
|
مجموع ۱۲۹۱۴۳ پست فعال در ۱۶۱۵ صفحه |