جمعه ۱۰ فروردين
|
|
شمع میسازم برایت یا امیرالمومنین(ع)
|
|
|
|
|
چه شود گر تو دمی در نظرم رخ بنمایی
|
|
|
|
|
شب بود و دو صد عُصیان
سرد و خفقانم کُشت
درد و هوس موی ات
یک تیغ نشست بر پشت
نوری زد و شد روشن
ن
|
|
|
|
|
لعنت به دنیای پُر از اعدامی بَرچَسب
|
|
|
|
|
پر هستم از دیروز و با امروز درگیرم
|
|
|
|
|
بگو که عاشقی روی خط ناموازی چیست ؟
کسی چه میداند ؟
که می شود عاشقِ خورشید ؟
امان از این عشقِ سخت
|
|
|
|
|
آشفتگی حال دلم با قلمم بر تو عیان است
|
|
|
|
|
درست است که، قسمت من از تو فقط یک سایه است . درست است که، دست سرنوشت من را از دیدن روی ماهت محروم کر
|
|
|
|
|
صبح آمده است ساقی ، جامم شراب کن
چشمان باز تا به سحر را تو خواب کن
|
|
|
|
|
تازگیها شعرهایم بوی مردن می دهد
قاصدک اینجا خبر از غصه خوردن می دهد
|
|
|
|
|
باید امشب آتش عشقی دوباره پا کنم
|
|
|
|
|
حفره ای ایجاد شد میان ابرها و،
تلألوی خورشید ،
|
|
|
|
|
گویند که بزرگان در پی نام و ...
|
|
|
|
|
بار الها دائمُ الّطفی به ما
رحمتی فرما ز دریای عطا
|
|
|
|
|
داستان غرق شدن سیب در موج دریا و به وجود آمدن عشقی میان آن دو
|
|
|
|
|
بیدار شوید
ای یادگاران خنده های از ته دل...
|
|
|
|
|
دیوانه ام ز من کسی کار ندارد
|
|
|
|
|
با بخار نفس هایش
ظاهر زندگی را دم می زد
|
|
|
|
|
چشم خود بستی ندیدی رفتنش را روزگار
|
|
|
|
|
سپرده ام به تو قلبی که آشیانه ی توست
همین خرابه ی ویرانه نیز،خانه ی توست
کبوتری که به دست تو رام
|
|
|
|
|
ای آینه ، تصویر مرا یادت هست ؟
بهترین جای اتاقم بگو جایت هست ؟
رنگ رخساره من دیدی و حاشا کردی
|
|
|
|
|
آغوشهای خسته چه زود پیر میشوند
آن تیغهای برهنه که شمشیر میشوند
من یونسم نه نهنگی که خورده است
|
|
|
|
|
آن غروب سرد برفی
گفتم به برف...
|
|
|
|
|
شوق است مرا روی چو ماهت که ببینم
|
|
|
|
|
نیستیسامانعزیزمفال بابارابگیری
من زپاافتادهام ایکاش دستمرابگیری
|
|
|
|
|
امشب برای نوشتن دلنوشته ام تکه ای از قلبم را در گوشه اتاق تنهایی هایم می یابم....
|
|
|
|
|
گاهی برای دیدن تو دیر می شود
|
|
|
|
|
كجايي اي تمام لحظه هايم در تو خاكستر؟
|
|
|
|
|
امشب به هوایت نگرانم باران
|
|
|
|
|
در صداقت های ایرانم فریب افتاده است
|
|
|
|
|
قولی از فردایی روشن، به ما دادهاند
|
|
|
|
|
معشوق به عاشق گفتم امشب
کنارچشمه گل بشکفتم امشب
صفا ی باده نوشان باش نگارا
بیا که باده در مشتم
|
|
|
|
|
نوحی بباید تا کِشد این رفته در غرقاب را
|
|
|
|
|
تولدم مبارک خوش اومدم به دنیا ؟
مادر همیشه می گفت از خوبیای دنیا
دنیا وفا نداشت که ازش چه ضربه خور
|
|
|
|
|
کُشتیار خودم شدم که بروم ،
ازاین شهرِ کم تقوا
اما نشد که نشد
|
|
|
|
|
_برای گرم شدن؛
به یک لیوان چای هم
قانع می شوند
اشک هایم...
|
|
|
|
|
در مکر این زمانه جانا مانده بودم
|
|
|
|
|
آخرین باری ست که به دیدنت آمدم...
|
|
|
|
|
نیمه شب،
با بیت هایی از نیاز
در تنورِ سینهِ سوزانِ خویش
دردِ دل های نهانی گفته ام
|
|
|
|
|
وقتی که شحنه محقق ِ تاریخ میشود...
|
|
|
|
|
در میان کدامین جاده
افسار گسیخته عشق شدیم
در میان کدامین ره
با شمن ها دم خور شدیم
در میان رمل ها
|
|
|
|
|
من سازهای نازِ تو را، گوش می کنم
هرچه که گذشته را فراموش می کنم
ازاین به بعد به جای هر باده ای، فق
|
|
|
|
|
ای یار؛ میخواهم کمی آرامِ جان باشی
|
|
|
|
|
بر نور اساس خلق سرمد صلوات
|
|
|
|
|
دوش بود، دوش که من
به طریقی که میگفت دلم
سمت و سویت نگاهی کردم...
|
|
|
|
|
زحمت مردن من یک قدم است تا لب گور /
دائما کفن ز تن دارم عزیز در شب و روز /
من که از خان بودنم یاد
|
|
|
|
|
«سرود سرور»
تو را میشناسم،
گویی تورا جایی دیدهام،
صدایت را شنیدهام.
تو از دل شاهنامه آمدی،
|
|
|
|
|
ای اهل عبادت که نماز است تو را
هم سایه و هم سوز گداز است تو را
با وعدهٔ غلمان بدن لوءلوء ناز
دیگر
|
|
|
|
|
ایمان دمیده بر دل و روح و روان ما
|
|
|
|
|
نه داری ریگ در کفش ، نه داری سنگ در سینه
|
|
|
|
|
ای بنده تو از چه در هراسی
ای دوست چرا در التماسی
الله تو را رفیق و یار است
معشوق تو آفریده گار اس
|
|
|
|
|
من که آخر میشوم پروانه ای در این دیار
|
|
|
|
|
تمام من از داغ لاله لبریز است
آری من یک نقطه از شب را پنهانی در سینه ام جا داده ام
|
|
|
|
|
صبح دل انگیزی پس از شب زنده داری هست
|
|
|
|
|
⚘اللّهُمَّ صَلّ عَلی
مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم⚘
|
|
|
|
|
چه آهنگ غریبی مینوازد تکنواز
|
|
|
|
|
لعنت به تو که چاره ندارم از تو!
|
|
|
|
|
این جهان قالب شعری است..
|
|
|
|
|
می شد ای کاش که برگردی و تکرار شوی
|
|
|
|
|
جوون به لب کردی منو !
نیستی دراین حوالی
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |