سه شنبه ۹ ارديبهشت
|
|
گیلاس خشک خانهی ما هم شکوفه داد
|
|
|
|
|
شایسته ی جانم نی ام، دلدادگی دارم از او
مستم از آن جادوی او، دیوانگی دارم از او
|
|
|
|
|
یا که طوفان زده ام یا که دلم طوفان شد
|
|
|
|
|
در نفس های نم دار این جنون آبی
ایستاده ایم زیر بارش سکوت.
دستها به زنجیر و قلبهایمان وحشی
و
|
|
|
|
|
سیب شدی و رویایِ چیدنت
حوایِ بی بهشت کرد
عاقبت مرا....
|
|
|
|
|
با نسیم صبحگاهی، در بهار عاشقی
شادمان و با طراوت در گذار عاشقی
با دلی امّیدوار و با نگاهی سر به زی
|
|
|
|
|
همه میگن بگذر ازش ، با اون دلت خون همش
|
|
|
|
|
تا بمانی روبه رویش جان به جانت می دهد
|
|
|
|
|
تو که میگویی ظالم نیستی ، ظالم نیستی ؟
اینرا میگویی چون عادل نیستی
|
|
|
|
|
تو نزدیکترینی به من...!؟!
|
|
|
|
|
بیستون رگ به رگش خون شده از عشقی تلخ...
|
|
|
|
|
مثنوی سیاوشی شعله بدید و رم بکرد
|
|
|
|
|
ساعت شنی زندگی ام را پر کرده ام از تنهایی ..
|
|
|
|
|
آنسوتر از دامانِ تو ، ای ماه پیشانی هنوز / هم خانه ای از جنسِ تو ، در انتظارِ سایه هاست
|
|
|
|
|
درون سینه پنهانی و در دل مانده چون رازی
برای این منِ خسته مثال بال پروازی
|
|
|
|
|
روبهرو شدن با ملکه اَرواح
|
|
|
|
|
*(گفتگوی دو...)*(۵)
^^^^^^^^^^^^^^^^^
اشرف آمد برده را بنده کند/
بنده ای آزاد وپاینده کند/
****
|
|
|
|
|
تو آمدی با همه اشکات
با دنیای غم
|
|
|
|
|
خسته ام از هوای چشمی که...
|
|
|
|
|
شبُ روز در پیشِ تو
پلک زدنِ خویش تو
|
|
|
|
|
روزی خنده ی عشقْ به دلْ خواهم برد
بر بوده توْ هر غصهْ به درْ خواهم برد
|
|
|
|
|
مثل چای کربلا چای تو می چسبد به جان
|
|
|
|
|
دست بر طبل پر آواز سیاست نزنم
|
|
|
|
|
شوق پروازی نمانده بال می خواهم چکار
|
|
|
|
|
دیگرخسته ام ازخود ،
پس برس به دادم
|
|
|
|
|
خاطر افسرده را لبخند توفیری نداشت
مثل ازادی که با دربند توفیری نداشت
|
|
|
|
|
تنها شده ام بعد تو غمخوار ندارم
|
|
|
|
|
تو هم مثل من داری توو زندگی
یکی رو توو قلبت صدا میزنی
|
|
|
|
|
میان خون دلها غرق شد رؤیا وطن زخمی
|
|
|
|
|
مدعی نیست دلم
عشق تو درجان فوران کرده وهست
ازلین روز که دیدار میسر شد،رفت
همه ی جان وتمامم ای
|
|
|
|
|
رفتی و ندیدی ز خودم سیر شدن را
|
|
|
|
|
آی عشق !!!
بیمار ِ تو مبتلاست...
|
|
|
|
|
خواستم از تو بگویم قلمم یار نبود
|
|
|
|
|
از نامه کز مهر به آتشی بخوان…
|
|
|
|
|
تا کی سرِ دیر آمدنت صبر بنوشم
هی چشم به در، با گله و درد بجوشم
تا کی نگرانِ تو لب پنجره باشم
هِ
|
|
|
|
|
من خاک گذر گاه خیابان تو هستم
عاشق شده گردش چشمان تو هستم
بانو بنشین تا که بگویم سخن از عشق
عاشق
|
|
|
|
|
که گلستان بشود با تو شرارم
.
|
|
|
|
|
و مرگ هم
نمی تواند مرا
به انتهایم گره بزند...
|
|
|
|
|
"دل بی تاب"
دیشب از عشق تو آتش دل بی تاب گرفت
شعلهای در سرم افتاد و مرا خواب گرفت
سایهای
|
|
|
|
|
عید نوروز آمد و رفت و نبودی تو کنارم
|
|
|
|
|
ای یاخچی لارین شاهی داد غُصّه لی تک لیک دن
سن سیز اورگیم تترر وقت چاتدی قَئییت گل سن
|
|
|
|
|
من اِنقدر پیشِ چشمِ تو غریبم
که تنهایی شده شبها رقیبم
مثه روزای اوَّل بوی یاسی
و...
|
|
|
|
|
گفتم چرا معشوق بیاحساس و مغرور است
گفتا عسل هم دور آن بسیار زنبور است
گفتم چرا مانند یک کوه است
|
|
|
|
|
ساحل موج ها را بغل می کند
|
|
|
|
|
نزن دست رد به سینه م
که تو پشتی و پناهی
نزار دور شم از دل تو
که نرم سمتِ سیاهی
|
|
|
|
|
اگر هنوز گل دارم، هدیه ای از کودک درونم است.
برای همین می خواستند دزدی کنند و وارد مزارع بی کران م
|
|
|
|
|
آسمانی بی سقف
آفتابی تند
نم باران
و فراموشی خاک...
|
|
|
|
|
درون لشکر زلفت، چنین سپاهی نیست
به سینه ام مه زیبا، که سوز آهی نیست
نگو که رفتی و رفتن، دگر گناه
|
|
|
|
|
مرا نگهدار!
برای روز مبادا ...
|
|
|
|
|
خدا جانم، تو دلبر آفریدی
شرابش داده ساغر آفریدی
|
|
|
|
|
چه دلی دهم به دنیا که کند مرا وفا را //
چه سری زنم به صحرا که دهد مرا صفا را
|
|
|
|
|
دوستانم همه ماهند از این بهتر چه
|
|
|
|
|
به غروب چی گفته بودی
که با من دورنگی می کرد
که تمام قصه هامو
با غم تو رنگی می کرد
به غروب تو هر
|
|
|
|
|
عکست توی قاب لبخند زیبات
گریه م می گیره وقت تماشات
|
|
|
|
|
در پس این همه رنگ
میدود رنگین کمان
تا که خوش رقصی کند
در کنار آسمان...
م. داداش بهمنی
|
|
|
|
|
آمد پیام مهر تو این یک پیام نیست
|
|
|
|
|
باز همراه تو میبارم از این غم ، باران!
|
|
|
|
|
دیگه آفتاب عمرم ،
لب بومه
|
|
|
|
|
بیا به خلوت دلم گناه می خواهم
|
|
|
|
|
با یاد تو صحبت ز طلوع باید کرد
خورشید غزل های دلم
صبح بخیر
صبحت به تماشای هر آنچه خوبی
صبحت پر ا
|
|
|
|
|
چیست قصد افتراق از اتفاق
جمله پیدا در کمین هر نفاق
|
|
|
مجموع ۱۳۱۰۹۰ پست فعال در ۱۶۳۹ صفحه |