محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 30 فروردين 1404
21 شوال 1446
فتح اندلس به دست مسلمانان، 92 هـ ق Saturday 19 Apr 2025
ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو
شنبه ۳۰ فروردين
دل به دستانش سپردم، زیر پا می بینمش
من امیدوارِ به آینده ی این پاییزم
سلامی از دل شاعر
به زیبا روی بی همتا
گل لبخند... گل زیبا
جمالین روی ومه سیما
هنرمند و هنر پرور
شاهزاده ی قوس کمانداران من.
باز امشب از بهانهی شب، در خیال خویش
گفتم به زیر گوش تو آهسته، شب بخیر
ساقیا دولدیر بیلیرسن من خُمارم جامی سن
ساعتی آرام ائله بو عمرِ بی آرامی سن
حسرت قالیرام بیر گوله قلبیم گوله بیلمیر
رُخِ گیتی شَوَم و رُخِ جانانْ گویند که باید
تَراوید و خزانْ زِ خاشاکْ تاباندْ صدا را
تمام روز و شبم در هوای استهلال
از آن پدیده ی جادوئی است و رویائی
وقت آغازه و پرواز
وقت اینکه برسیم ما
به همون جا که تعلق داریم
نفسم درگیر است به صدای تو
تپش قلب من از آهنگ صدایی ست
که از پس دیوار مرا میخواند
نغمه پژواکیست د
من خسته از کشاکشِ این لحظه ها شدم
"وقتی دلت برای دلم پر نمیزند
با خود واقعی ام فاصله دارم ،چه کنم ؟
غم مخور از روزگار، آمده فصل بهار!
من که فرزند همین خاک و دیارم
تو که غصب کردی زمینم را برو
یک بوسه به ما از آن لبهات بدهکاری
ردای کهنه شب را
کناری میزنم تا پای گیرم
میان بوتههای عشق جای گیرم
به رویا میروم
بیخواهش و م
شب تا سحر ز هجرت همچون اجاق داغم
تب دارم و پر از لرز زندانی اتاقم..
چنان گم می کنم پیشت همیشه دست و پایم را
تو همان راز قشنگی که مرا برد زخود
عشق راز آلودم......
مبتلا هستم و آلوده به عیش نگهت
سر به مهری ک
بذار هرچی فاصلس
بینِ ما تموم بشه
ماییم و شر و شور و شکر خنده قندت
پیوند پریشانی و پابند پسندت
به گهواره نهادم تابش ام حبابان را
عمریست که شوق مردنم را داری....
خواهم که بیایی و بپرسم تو کجایی
کی در ز در خا نه دردم بگشا یی؟
من بانو جهان در کف خود دارم و شادم
وسط شهر خودم دگر مرا دار بزنید // بجای گریه و ناله فقط کف بزنید // ما که ناحق برفتیم سر آن چوبه دار
*(گفتگوی دو...)*(۴)
^^^^^^^^^^^^^^^^^
رسم عاشق کشتن ست این کار دون/
اوفتاده بس مجرّب ت
من تابوتم را
به پیکر نیمه جان عشق
بخشیدم
🌸بجز زیبایی از خالق نبینم🌸
🌸اگر گل بینم و گر خار چینم🌸
لا لا ی لا لا
آمد به دنیا
یک ابر ولگرد
تنهای تنها
.....
تا دلم را گوشه چشمت تماشا کرده ام
عشق را در نرگس شهلای تو جا کرده ام
آن گل سرخی که روزی در پی اش ب
شد "بهار"و زان دمیده، جان تازه در جهان_از نسیم و عطر گلهایش، طبیعت هم جوان
تا دشتهای قطب کویر استوا کلفت
کار ما با رقص افتاد و جهان از آن ما
🪴شعرتلفیقی
طنزغناییحماسیاجتماعی🪴
نپرسید از کدامین شهر می آیم به این منزل
ساحل به ساحل می روم دریا خداحافظ
افسرده خاطر کرده ای ما را خدا حافظ
بلوط پیر دشت بی کسی شدم بیا ببین
شکسته از نبودن تو ساقه ی تناورم
تاجی بر سر شکسته ی صلیب های سوخته خواهد گذاشت
جان بستان ز عاشقی که از برای تو نَمُرد
عشق خانه ایست که همیشه روشن مانده…
از هر طرف که نمی آیی
دود می شوم
بینمان آنچه نباید اتّفاق افتاد
صبح است و دلم باز هوایی شده ای عیش
تا باز شود همسفر فکر و خیالت
تا تو برود گم بشود از خود بی خود
امروز چه دلتنگ و چه بی حوصله هستم
سی سحر تا غروب مهمان دوست شدیم و نرنجید زما
سی سحر سفره ی نورومغفرت گشود ونرنجید زما
سی شبانه روز
مثه یه پرنده ام که
بالِ پرواز نداره
تا کی اینگونه دلتنگ دیدار تو باشم
تا کی تشنه ی این عشق بسیار تو باشم
دل را یک بار لایق به این
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
دل از تپش تند خودش عاجز شد
با دیدن تو حکم گُنه جایز شد
زلفِ تو بوی مرا بُرده به باد
اشکِ من از درد شد رودِ گشاد
شعر گفتم ز دو چشمت غزلی ناب شود
بسوزانم مرادرآتش شوق
نباشدتامرایک حلقه ازطوق
زمانه بد شده و هر کسی غمی دارد
درون سینه خود کوه ماتمی دارد
آمدم، و ...
به چشم خود بدیدم!!!!
تو خیالم
داری پرواز میکنی
مَی به وصل یار شیرین می برم چون برسرم/
دلبران را با خبر از یارِ سیمین بَر کنید
شکرانه ز هر نعمتِ آفرینش باید کرد
درصحرا باید رفت، بر هر برگ نماز باید کرد
روح را به فضای بهشتی با
بی مروت گریه هایم را ندید!
داده بر ما اختیار تام قرآن کریم
بهارست و هنگامه ی ،
جیک جیک مستانِ ماست
مجموع ۱۳۰۸۸۱ پست فعال در ۱۶۳۷ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک