سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 19 ارديبهشت 1404
    13 ذو القعدة 1446
      Friday 9 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بخشندگی را از گل بیاموز؛ زیرا حتی ته كفشی را كه لگدمالش می كند خوشبو می سازد.اونوره دو بالزاك

        جمعه ۱۹ ارديبهشت

        یه روزِ خوب و عالی

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ ۰۰:۳۷ شماره ثبت ۱۲۹۱۳۵
          بازدید : ۱۵۴   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        یک روز رو به قلبم ، گفتم چه بی خیالی !
        اصلا نگفتی از من ، مانده ضمیرِ کالی ؟

        گفتش به من ببخشید منظور حرفتان چیست؟
        گفتم نمیشناسی ؟ چه جمله محالی

        گفتم که دیرگاهی ست دلتنگ روی اویم
        زد روی شانه ام گفت :  لطفا بزن مثالی

        با گریه گفتم عشقم ! از او خبر نداری ؟
        گفت عشقتان نشانده من را سیاه چالی!

        اویی که قلب خود را سوزانده ای برایش
        شاید که رفته باشد از شهر و این حوالی
          
        شاید دیارِ باقی ، یا شاید عشقِ تازه،
        دیگر نخواهد آمد ، بدبختِ لا ابالی !

        تا کی به انتظارش ، با گریه می نشینی؟
        دق میدهی مرا در هر فرصت و مجالی

        بستی مرا میانِ دیوانه خانه ی خود !
        گفتی بمیری ای دل باید تو هم بنالی

        گفتم عذاب تا کی؟ تقصیر من چه بوده!
        گفتی خفه ! فقط بر ، چشمانِ او حَلالی !

        هر شب برای مرگم یک شعر تازه داری
        پژمرده کرده اشکت ، گلهای سرخِ قالی

        میگیری ام مرا در آغوشِ خود به گرمی 
        میگویی از وفا و برگشتِ احتمالی ! 

        او رفته و تو اینجا رد داده ای به مغزت
        فنجان و قهوه ها را ، کردی حرامِ فالی

        آیا شود بیاید ؟ آیا کجاست حالا ؟
        بس کن از آه و ناله یا حرف و هر سوالی

        یک دست می فشاری من را میانِ سینه
        در دست دیگرت هی پُر استکان و خالی

        چشمت به راهِ رفته شد کور و او نیامد
        تا کی به چلّه هستی با این خراب حالی؟

        کارت کشیده بالا ، دیوانه ی روانی !
        تعطیلِ لا علاجی در چشمِ این اهالی!

        افتاده روی نبضم ، آتشفشان بغضت
        میسوزدم همه شب بی وقفه در توالی

        پرپر نکن مرا با  ، شب گریه های دائم!
        باور نکرده ای او ! رفته است چند سالی؟

        با من بیا از اینجا ، تا دشت و دامنِ کوه
        مهمان کنم تو را در یک روزِ خوب و عالی

        یک کلبه چوبی و یک ، آتش به رنگ لبهات
        یک تاب و خنده هایت ، با چاییِ ذغالی

        حالت اگر نشد خوب از این بهشت زیبا !
        تغییر می دهیمش ، با فعل و انفعالی

        با دیدن طبیعت در سر جرقه ای خورد
        سرمای سخت آن سال آن غصه شد وبالی !

        یادم نبود ای وای  آن روزهای آرام !
        ایوانمان پر از گل ، مشرف به دشتِ شالی

        یک سال سوز و سرما ، زد زیرِ ریشه هامان 
        او رفت و بعدِ او من ، مرغِ شکسته بالی

        حالا گذشته دیگر ، باید که با دل از نو ؛
        یک آشیان بسازیم  در قسمتِ شمالی

        گفتم به دل کمک کن تا باز زندگی را
        سازیم مثل آنوقت آرام و اعتدالی

        من را ببخش اگر که آزردمت عزیزم!
        دیگر نمیکنم  با تو تلخی و جدالی

        دستی بکش به مویت آبی بزن به رویت
        باید ببینی امروز  رخ می دهد وصالی !

        انگار توی جنگل ، پیچیده شد صدایم
        دارکوب عاشقانه زد ریتمِ لای لا لا لی

        طاقی مجلّل از گُل ، الماسِ نقره باران
        با فرش سبزه ها شد یک رشته اتصالی
         
        سُر خورد پایش آهو از ذوق با دویدن
        افتاد در کنارِ ، گودالِ آبِ چالی 

        در سایه ی درختان بابونه و اقاقی
        رو به کلاغ گفتند ای زاغ از چه لالی ؟

        پرپر زنان خبر کن هر کس که میشناسی
        برپا کنید بزمِ ، شادی و قیل و قالی

        در گوش بید مجنون خم شد صنوبر و گفت:
        ای لعنتیِ طناز ، ای لُعبتِ لیالی

        آغوش گیرمت در جشن شراب و بوسه 
        با عشوه های مستی ، لبریز از جمالی

        دستت به شانه هایم در چشم مست هم گُم
        دستان من بیفتد بر گودیِ هِلالی

        فتاده بود عکسِ رقصِ نسیم و "پونه"
        در آبِ چشمه ای صاف از شدّت زلالی

        پُر کردم از زلالِ آن چشمه کوزه ام را 
        تعبیرِ  زندگی بود این کوزه ی سفالی

        در لابلای برگِ سرو و صنوبر و بید !
        خورشیدِ پولکی هم دارد عجب جلالی

        پروانه های عاشق ، سنجاقکان زیبا 
        ببر و پلنگ و آهو ، خرگوش و شیرزالی

        سنجاب و فیل و روباه ،شاهین و باز و بلبل
        جمعی شلوغ و رقصان ، به به چه حال و بالی

        یک آسمانِ آبی با رودهای جاری
        یک روزِ یادگاری در جنگلِ شمالی

        با یک غروب زیبا ، پایان رسید آن روز
        از غصه ها و دوری این سینه بود خالی

        در مجلس طبیعت با آرزوی سبزی ؛
        هر یک فرو نشانده در خاک خود نهالی

        بستیم عهد و قولی ماندیم بر سرِ آن
        تا ریشه ای نلرزد از تیشهٔ زوالی !

        پیچید خنده هامان در قلبِ جنگل سبزِ
        یک روز ماندنی شد هر چند هم خیالی

        قلبم میان سینه ، در گوشِ دل چنین گفت:
        امروز خواهد آمد با اسبش آن شُوالی

        در آسمان زدم پُل با "پونه" های وحشی
        تا عطرشان کشاند او را ، در این حوالی

        افسانه_احمدی_پونه
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ ۱۷:۱۰
        درود بانو
        زیبا و پر احساس بود خندانک
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        يکشنبه ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ ۱۱:۰۱
        درود بر شما بانو احمدی بزرگوار 🌺💐🌺
        زیبا سرودید 💐🌺
        ساسان نجفی(سراب)
        يکشنبه ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ ۱۶:۵۴
        درود بر شما بانوی گرامی..
        زیبا و عالی سرودید..
        خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ ۲۲:۵۰
        قلمتان روان و نویسا
        سرودی زیبا یی بود
        لذت بردم
        درود بنده را بپذ یر
        شاعر بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2