سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 11 ارديبهشت 1403
    22 شوال 1445
      Tuesday 30 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۱ ارديبهشت

        یه روزِ خوب و عالی

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۲۹۱۳۵
          بازدید : ۸۲   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        یک روز رو به قلبم ، گفتم چه بی خیالی !
        اصلا نگفتی از من ، مانده ضمیرِ کالی ؟

        گفتش به من ببخشید منظور حرفتان چیست؟
        گفتم نمیشناسی ؟ چه جمله محالی

        گفتم که دیرگاهی ست دلتنگ روی اویم
        زد روی شانه ام گفت :  لطفا بزن مثالی

        با گریه گفتم عشقم ! از او خبر نداری ؟
        گفت عشقتان نشانده من را سیاه چالی!

        اویی که قلب خود را سوزانده ای برایش
        شاید که رفته باشد از شهر و این حوالی
          
        شاید دیارِ باقی ، یا شاید عشقِ تازه،
        دیگر نخواهد آمد ، بدبختِ لا ابالی !

        تا کی به انتظارش ، با گریه می نشینی؟
        دق میدهی مرا در هر فرصت و مجالی

        بستی مرا میانِ دیوانه خانه ی خود !
        گفتی بمیری ای دل باید تو هم بنالی

        گفتم عذاب تا کی؟ تقصیر من چه بوده!
        گفتی خفه ! فقط بر ، چشمانِ او حَلالی !

        هر شب برای مرگم یک شعر تازه داری
        پژمرده کرده اشکت ، گلهای سرخِ قالی

        میگیری ام مرا در آغوشِ خود به گرمی 
        میگویی از وفا و برگشتِ احتمالی ! 

        او رفته و تو اینجا رد داده ای به مغزت
        فنجان و قهوه ها را ، کردی حرامِ فالی

        آیا شود بیاید ؟ آیا کجاست حالا ؟
        بس کن از آه و ناله یا حرف و هر سوالی

        یک دست می فشاری من را میانِ سینه
        در دست دیگرت هی پُر استکان و خالی

        چشمت به راهِ رفته شد کور و او نیامد
        تا کی به چلّه هستی با این خراب حالی؟

        کارت کشیده بالا ، دیوانه ی روانی !
        تعطیلِ لا علاجی در چشمِ این اهالی!

        افتاده روی نبضم ، آتشفشان بغضت
        میسوزدم همه شب بی وقفه در توالی

        پرپر نکن مرا با  ، شب گریه های دائم!
        باور نکرده ای او ! رفته است چند سالی؟

        با من بیا از اینجا ، تا دشت و دامنِ کوه
        مهمان کنم تو را در یک روزِ خوب و عالی

        یک کلبه چوبی و یک ، آتش به رنگ لبهات
        یک تاب و خنده هایت ، با چاییِ ذغالی

        حالت اگر نشد خوب از این بهشت زیبا !
        تغییر می دهیمش ، با فعل و انفعالی

        با دیدن طبیعت در سر جرقه ای خورد
        سرمای سخت آن سال آن غصه شد وبالی !

        یادم نبود ای وای  آن روزهای آرام !
        ایوانمان پر از گل ، مشرف به دشتِ شالی

        یک سال سوز و سرما ، زد زیرِ ریشه هامان 
        او رفت و بعدِ او من ، مرغِ شکسته بالی

        حالا گذشته دیگر ، باید که با دل از نو ؛
        یک آشیان بسازیم  در قسمتِ شمالی

        گفتم به دل کمک کن تا باز زندگی را
        سازیم مثل آنوقت آرام و اعتدالی

        من را ببخش اگر که آزردمت عزیزم!
        دیگر نمیکنم  با تو تلخی و جدالی

        دستی بکش به مویت آبی بزن به رویت
        باید ببینی امروز  رخ می دهد وصالی !

        انگار توی جنگل ، پیچیده شد صدایم
        دارکوب عاشقانه زد ریتمِ لای لا لا لی

        طاقی مجلّل از گُل ، الماسِ نقره باران
        با فرش سبزه ها شد یک رشته اتصالی
         
        سُر خورد پایش آهو از ذوق با دویدن
        افتاد در کنارِ ، گودالِ آبِ چالی 

        در سایه ی درختان بابونه و اقاقی
        رو به کلاغ گفتند ای زاغ از چه لالی ؟

        پرپر زنان خبر کن هر کس که میشناسی
        برپا کنید بزمِ ، شادی و قیل و قالی

        در گوش بید مجنون خم شد صنوبر و گفت:
        ای لعنتیِ طناز ، ای لُعبتِ لیالی

        آغوش گیرمت در جشن شراب و بوسه 
        با عشوه های مستی ، لبریز از جمالی

        دستت به شانه هایم در چشم مست هم گُم
        دستان من بیفتد بر گودیِ هِلالی

        فتاده بود عکسِ رقصِ نسیم و "پونه"
        در آبِ چشمه ای صاف از شدّت زلالی

        پُر کردم از زلالِ آن چشمه کوزه ام را 
        تعبیرِ  زندگی بود این کوزه ی سفالی

        در لابلای برگِ سرو و صنوبر و بید !
        خورشیدِ پولکی هم دارد عجب جلالی

        پروانه های عاشق ، سنجاقکان زیبا 
        ببر و پلنگ و آهو ، خرگوش و شیرزالی

        سنجاب و فیل و روباه ،شاهین و باز و بلبل
        جمعی شلوغ و رقصان ، به به چه حال و بالی

        یک آسمانِ آبی با رودهای جاری
        یک روزِ یادگاری در جنگلِ شمالی

        با یک غروب زیبا ، پایان رسید آن روز
        از غصه ها و دوری این سینه بود خالی

        در مجلس طبیعت با آرزوی سبزی ؛
        هر یک فرو نشانده در خاک خود نهالی

        بستیم عهد و قولی ماندیم بر سرِ آن
        تا ریشه ای نلرزد از تیشهٔ زوالی !

        پیچید خنده هامان در قلبِ جنگل سبزِ
        یک روز ماندنی شد هر چند هم خیالی

        قلبم میان سینه ، در گوشِ دل چنین گفت:
        امروز خواهد آمد با اسبش آن شُوالی

        در آسمان زدم پُل با "پونه" های وحشی
        تا عطرشان کشاند او را ، در این حوالی

        افسانه_احمدی_پونه
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۲ هفته پیش
        درود بانو
        زیبا و پر احساس بود خندانک
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        ۲ هفته پیش
        درود بر شما بانو احمدی بزرگوار 🌺💐🌺
        زیبا سرودید 💐🌺
        ساسان نجفی(سراب)
        ۲ هفته پیش
        درود بر شما بانوی گرامی..
        زیبا و عالی سرودید..
        خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۲ هفته پیش
        قلمتان روان و نویسا
        سرودی زیبا یی بود
        لذت بردم
        درود بنده را بپذ یر
        شاعر بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0