جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
الا یا ایها الپاییزِ این شعر !
تویی بیتِ خیال انگیزِ این شعر
برایت شد دلم یک مولوی شور
بیا شم
|
|
|
|
|
قاصدک می گوید:
پرِ پروانه اگر می لرزد
چون به پایندگیِ شمع نمی بندد دل
گاهی افراط، ضمادِ یأس است
|
|
|
|
|
دلِ ابری شکست از برقی و بی تاب و سرگردان
شدم باران نشستم روی گلبرگِ گلی الوان
|
|
|
|
|
دلبر شیرین و یار نازنین و مهربان
می درخشد نام تو در قلب و روح و ذهن و جان
|
|
|
|
|
پنجرهام
درختی با میوهی انتظار
|
|
|
|
|
من تنها شاخه این درختم که وعده ی سیب می دهد
|
|
|
|
|
داری بافته از تجسمت در چشمم
تا که نمناک بمانی
نکند در گذر بافتنت ، حس سبزت پاییز
مat
|
|
|
|
|
خنده نشسته برلب
ازدیدن سنجابِ خنده رویی
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش❤️🔥
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی💫
|
|
|
|
|
هنوز، تازهای برای من
مثل روزِ اولی که دیدمت
هنوز هم خیالِ من
به یاد تو، جوانه میزند
|
|
|
|
|
دلم افسرده شد از داغ دوری ها چه رنجیده
غضب کردم از این حال پریشانم که غمدیده
|
|
|
|
|
وطن عمریست غمخواری ندارد
کسی با معرفت کاری ندارد
قسم حرفیست در باب تجارت
خداهم دیگراصراری ندارد
|
|
|
|
|
غیر از عبرت ، گنج در دولتسرای دل نبود ..
|
|
|
|
|
ای دل .1 عارفانه
گریه کردی درزدی میخانه رابرهم زدی
در پناه مستی ات پیمانه دلداری نکرد
م_ب_ان
|
|
|
|
|
ویرانه ات را دوست دارم....
|
|
|
|
|
برگرد که در به در شدم با عشقت
|
|
|
|
|
هنر اگر چه آب و نان نمیشود ولی شراب زندگیست
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
به پاییز سوگند و باد خزان
به خون شفق در سبوی رزان
|
|
|
|
|
مرحـــــــبا پاییز با نــــــو عشق دارد خا نه ات
هرکسی دارد نفس یک با ره شد دـــــیوانه ات
توعروس
|
|
|
|
|
کاش ! آینه نمی گفت که زیبایی تو
نازنین! وسعت زیبایی دنیایی تو
وسعت یاد تو یک خاطره ی بی پایان
|
|
|
|
|
( ازین عالم و این آدم دلم یکباره می گیرد )
|
|
|
|
|
در این شبها عزیزِ قلب تو تنهاست بانو جان
|
|
|
|
|
تنها نمیزارم تورو با این که آغوشت کمه
من خواب میبینم همش دیوونگی هم عالمِ
حالا که قلبت صاف نیس
|
|
|
|
|
تصور کن که در جغرافیا شیراز می رقصید
|
|
|
|
|
پروردگارا شکرت در هرنفس با هرنفس و برای هرنفس
|
|
|
|
|
کلامت شور گلریز است باور کن
نگاهت بس دلانگیز است باور کن
|
|
|
|
|
دل من غمدارد و طاقت ندارد بیش از این
ای خدا کاری بکن ، آسوده باشم بعد از این
|
|
|
|
|
دلم گرفته برایت چرا نمیدانی
چرابرای دلم دعا نمیخوانی،
|
|
|
|
|
خزان خزان ، مورمورشدم
مرورمرور، دلم رفت
|
|
|
|
|
...مرغ آمین....
از پی چه آمدی ای دوست من این آمدن و نرفتند را دوست دارم
هرچه بر دستم دهد مرهم طبیب
|
|
|
|
|
شب بود
ستاره در نوردید
با عشق کوه کهکشان را
با لبخند زیبا
پک می زد
پیپ آبی هفت آسمان را
|
|
|
|
|
آی پسر
از چه میخوانی تو این
حال خراب آباد را
مهر ممنوعی زَدست
این کوچه و آن راه را
دست خونآلو
|
|
|
|
|
خرده مسئولین ما از کوفیان هم بدرتر اند
|
|
|
|
|
خواب دیدم پول پارو می کنم
می شمارم یک به یک بو می کنم
|
|
|
|
|
مودبانه باید از شاعران پرسید
|
|
|
|
|
رقابت در شهادت
تجلیگاه وحدت بود جبهه گذرگاه بصیرت بود جبهه
شبیه کربلا و شور و شوقش
|
|
|
|
|
می روم از جمع تان ای مردمان....
|
|
|
|
|
دریاچهٔ چشمان تو آرام ترین است
|
|
|
|
|
رسید مژده به بلبل که غنچه سر وا کرد
به ساز گلشنیان رقص و نغمه برپا کرد
|
|
|
|
|
داستانم خلاصه تمام شد
نقطه سرقبر
.
|
|
|
|
|
🌷صلیاللهعلیکیاامامرضا🌷
|
|
|
|
|
اوکه بایدمی شنفت گفت
سوتی، گافّ به گفتارخیط کاشت
|
|
|
|
|
نزدیک حرم پر شدم از جلوه ی ماهش
گویی که دلم مست شد از شوق نگاهش
|
|
|
|
|
چایش را با شکلات میخورد
قهوه اش را با قند
آنقدر طبیعی که
هر پارتنری پا به پایش
می آمد
|
|
|
|
|
بیا غمخوار دیرین یاد کن ایل و تبارم را
بگردان روزگارم فال و احوال دیارم را
|
|
|
|
|
نگاه کردم به سماء
گفتم سعادت آنجاست
صدای فاخته آمد :
کوکو؟ کوکو؟
|
|
|
|
|
.....قلم.......
من و قلم
در سکوت
نشسته ایم
به پای هم
من به قلم
قلم به من
شکر شبی است
میان م
|
|
|
|
|
اگرم نصیب زیارات ، طلب از برای خدا کنی
به حریم حضرتت چو رسم ، همه درد من تو دوا کنی
|
|
|
|
|
تقدیم به همسر مهربان و از جان عزیز ترم
|
|
|
|
|
در دل شبِ آرام و ساکت به خاموشی شعری مینویسم قلمم با غم و اندوه ساخت این شعر را در این دلِ تنها،می
|
|
|
|
|
انسان با افکار خود زندگی میکند و همیشه در تغییر است
|
|
|
|
|
همچو کفتر میپریدم روی ایوان طلایی
مینشستم در کنار گنبد و گلدسته های آسمانی
|
|
|
|
|
بعد از تو تهرانِ پر از گرمای شهریور
از راه آهن تا ونک مثل زمستان است
|
|
|
|
|
عاقبت اغیار
باغ زیتون را زبن برداشتند
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۸ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |