سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
بیا در آغوش خداوند
تانگو برقصیم
|
|
|
|
|
به آن بیکسی کز سر احتیاج
کند دین و ناموس خود را حراج
|
|
|
|
|
در آغوش آن عود و چنگ، شاید بخوابیم تارزن
|
|
|
|
|
یه توموره توی مغزم
که تو زندونش کلافه م
بگو دکتر چیه این درد
که با خنده م تو عذابم
|
|
|
|
|
خوشبختی دیگران
از خوشبختی تو کم نمیکند …
و ثروت آنان، رزق تو را کم نمیکند
و صحت آنان، هرگز
|
|
|
|
|
چه میشد چون بهاران شاد باشی
|
|
|
|
|
من فقط میخواستم مال خودم باشی همین...
|
|
|
|
|
شعر من برای سیگار برگ تو...
|
|
|
|
|
ترسم آن روز که خلق تو ز من تنگ شود
|
|
|
|
|
دل به آیینه لبریز نگاه تو خوش است
|
|
|
|
|
می رقصم خلاف عقربه ها.
|
|
|
|
|
آینه یا مرد نقاش یا شاعر ؟
|
|
|
|
|
به نام خداوند صاحب قلم که با آن قلم زندگی را بنا کرد
عشق آتش و آب
امروز
|
|
|
|
|
سنبله آمد به پایان گپ نزن
آمد از نو ماه میزان گپ نزن
روزگار است و هزاران حادثات
پیش از آن گ
|
|
|
|
|
بری راحت زیر بارون پاییزی
|
|
|
|
|
من نه شاعرم
نه قبای شاعری به تن کنم
من همان مسافرم
|
|
|
|
|
فوکوس در یک لانگ شات
به افق های دوری
ارادتمندم از سر نیاز
گاه گاهی تله فیلم خود و حاضرین غایب
|
|
|
|
|
ای دل.2. عارفانه
راه را و ماه را همسایه کردی با نگاه
با نشانه راهِ تو مهتاب همراهی نکرد
م_ب_ان
|
|
|
|
|
من ، تو باهم
خواهیم ساخت آینده را
|
|
|
|
|
خدا دردا که دردم را نداند
همان محبوب کل انتخابات
سوادش را ندارد یا که هرگز
نمیخواند کتابی از کتاب
|
|
|
|
|
چه تلخ بود
جدا شدم از تن خود
تنم تو جانم تو روح و روانم تو
من بی تو مرگ بودم و خود نمیدانستم
|
|
|
|
|
افسارگسیخته شده ،
این نفْسِ چموشِ یَلِه
|
|
|
|
|
میدونی که پهنای شونم کمه
تنم لاغره تو خودت دیدهای
تنه تو توو آغوش من گم نشد
تو آغوش مردونه هم د
|
|
|
|
|
بهار خفته در بالندگی بیدار شد بیدار
«جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
|
|
|
|
|
آن «دم» یکی در خواب و بیداری
دستان سردم را،
دردستهای گرم خود بگرفت
ز آن دست ها، من چون پَ
|
|
|
|
|
....ذره..من....
...ذره.....
ذره که میشوی
یقین
بزرگ شوی
چو بت شکن
ور نه به
کبر
یقین
دام
|
|
|
|
|
وقتی که با چشم مرا احاطه می کنی
|
|
|
|
|
شیدا نیستم
چون صاحب این عشق تویی
|
|
|
|
|
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بر آن مردم دیده را روشنایی
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
سروش های تالاب گل نیلوفر
|
|
|
|
|
بی فایـــــــــِـــــده باشد
|
|
|
|
|
ای آفتاب گریزان ز روزگار سیاهم
چه داغ ها که ندیدم چه دردها نکشیدم
|
|
|
|
|
یک عمر بسی سوخته چون عود شدم
آزرده دل و غم زده از بود شدم
من سوخته ام شعله ندیده است کسی
یک آتش ب
|
|
|
|
|
من به هر جا پا نهادم جنگ بود
دست های خاک پر از سنگ بود
|
|
|
|
|
تا ابد باش که با عطر تو غوغا باشد
|
|
|
|
|
ما فرض نقیضه های خود بخشودیم
ناچار نقیصه های خود بخشودیم
یا رب تو غریضه را حلالش فرما
ما نیز تو
|
|
|
|
|
بیدار باش باغبان بوی کلاغ می رسد
|
|
|
|
|
درختِ صد ساله ای ، با تنه ای فرتوت ،
خم شده بود و، به حالِ مرگ بود
|
|
|
|
|
شعری بخوان حرفی بزن قلب مرا آرام کند
از حادثه بگذر بیا آشوب دل را رام کن
|
|
|
|
|
با هر نسیمِ عطرِخوش یا یک تکانِ دسته گل
یک برگِ کهنه لا کتاب، به خاطره کشیده پل
یک دست خطّی در س
|
|
|
|
|
نزیلِ شعر، از بودنِ توست
و از تاویلِ شانههای اشراقی تو
و از تفسیرِ چشمهای سرشار از کلامت
|
|
|
|
|
شهر مدهشان
شهر را یک عسس ویکصد درویش بود
یک عسس بسیار از جمع همکیش بود
روزها چون بگذشت از عمر
|
|
|
|
|
پاییز پر از رنگ، فقط با تو قشنگ است
|
|
|
|
|
تیر مژگانت درون قلب خون بارم نشست
نور امیدی به اندوه دل زارم نشست
باخیال بودن یک لحظه در آغوش تو
|
|
|
|
|
آن حال دلم با تو سراپا خوب است
|
|
|
|
|
تصنیف مرگ ارغوان، با ضجه ی تسبیح غم...
|
|
|
|
|
الا یا ایها الپاییزِ این شعر !
تویی بیتِ خیال انگیزِ این شعر
برایت شد دلم یک مولوی شور
بیا شم
|
|
|
|
|
قاصدک می گوید:
پرِ پروانه اگر می لرزد
چون به پایندگیِ شمع نمی بندد دل
گاهی افراط، ضمادِ یأس است
|
|
|
|
|
دلِ ابری شکست از برقی و بی تاب و سرگردان
شدم باران نشستم روی گلبرگِ گلی الوان
|
|
|
|
|
دلبر شیرین و یار نازنین و مهربان
می درخشد نام تو در قلب و روح و ذهن و جان
|
|
|
|
|
پنجرهام
درختی با میوهی انتظار
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۳۹ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |